هتل کنار رودخانه
هتل کنار
رودخانه (هونگ سانگ-سو، ۲۰۱۸)
حالا دیگر
دستش را خواندهایم. بعد از هر نقطهی اوج، پس از به اتمام رسیدن هر مسیر توقفی در
راه است. قلمروی دیگر، مسیری تازه، فرم و هدفی متفاوت تا دستاوردی دیگر به سرانجام
برسد. کارنامهی هونگ سانگ-سو با این افتوخیزها، با این عقبگردها به قصد دورخیز برای
یورشی تازهتر شکل گرفته است. کمتر فیلمساز معاصری را میشناسیم که کارنامهاش از ابتدا
تا آخرین فیلم به عنوان یک کلیت، فیلم به فیلم، معنا، هویت و جهت بیابد. و از اینروست
که گاه میتوان سردرگمی تازهواردان را درک کرد: تا چه اندازه فیلم تازه مستقل از قبلیها
قابل درک است؟ اما در نهایت هر کدام از ما جایی تازهوارد بودهایم. پاداش بزرگ اما
تنها از آنِ آنهاست که میپرسند، به عقب نگاه میکنند، آزمون و خطا میکنند و سودای فهمیدن دارند.
زمانهای بود که پیالا را شارلاتان خواندند و زمانهای دیگر کیارستمی را. باکی از فتوای
علامهها نیست. تاریخ هنر این را به ما فهمانده است. دههای رو به پایان است و سینمای
هونگ سانگ-سو یکی از «معرف»های کلیدی آن. و ما پس از همین حالا، نه همون موقع
فهمیده بودیم که فیلمساز سرخوش از این دستاورد و به ثمررساندن تجربهورزیای دیگر سودای
چیزی تازه را کرده است. اینجا و آنجا میشد ردپاهایی تازه، ایدههایی دیگر، خطرکردنهایی
متفاوت را ردیابی کرد اما هنوز هیچکدام از چند فیلم اخیرش آن قوام و انسجام لازم را
نشان نمیدادند. اما خوشحالم که بگویم حالا با هتل کنار رودخانه فیلمساز ما
دستاوردی تازه را به سرانجام رسانده است. یکی از بهترین فیلمهایش و مانیفستی تازه
بر کارنامهاش. پرشها، ناهمخوانیها و ناهمزمانیهایی که در چند کار پیشین دیده میشد
اینجا بهزیبایی و ظرافتی مثالزدنی به کلیتی «شعرگون» رسیده که گویی همچون وزش باد
در دل بارش برفی زمستانی شکل گرفته است. اینجا در فاصلهی چند نما منظرههای بیرون
بیامان دگرگون میشوند (میان برفی سنگین و هوایی پاییزی در نوسان هستیم) و آدمها
در سالنی کوچک مدام همدیگر را گم میکنند. فیلمهای زیادی «شاعرانه» خوانده شدهاند
اما به یاد ندارم فیلمی چنین مصمم به بناکردن تصویریِ یک قطعه شعر به مثابه یک «فضای
سینماتوگرافیک» همت کرده باشد. و بهواقع هتل کنار رودخانه شعری است که در لحظه
در ذهن شاعری در مواجهه با مرگ سروده میشود: شاعری پیر راندهشده از زن و فرزندانش
که تفاهمی دیروقت با پسرانش را طلب میکند و آرزویی ندارد جز اینکه پیش از مرگ دو دختر
زیبارو را در سپیدی پهناور برف ملاقات کند. دخترانی که بر مرگ شاعر اشک خواهند ریخت.
نظرات
ارسال یک نظر