فصل پایانی اتوپیا
اتوپیا
(سهراب شهیدثالث، ۱۹۸۳)
یکیشان میگوید
«حالا دیگر آزاد شدیم» و با همین گفته گزندهترین، آیرونیکترین و غریبترین لحظات
سینمای شهیدثالث را رقم میزند. مسئله اینجا هم مسئلهی همیشگی است: امکان یا
حتی رویای آزادی! آنهم وقتی که پیشتر دیده بودیم آنیکی همکارش که سرسختترین و مبارزترینشان
بود، پس از طغیان و خروج، دوباره به همین «خانه» برگشته بود. مسئله خود این خانه و
رئیسش نبود که در نهایت به رغم تمام خشونتش مفلوکی دیگر درون یک سیستم بزرگتر بود.
با همین گفته و در آن چندلحظهی کوتاه پایانی، این فیلم کوچک در مقیاس اما بهغایت
وسیع در بینش و وارسی موضوع سختترین ضربهاش رو فرود میآورد. گویی با ایدهای سرژ
دنهوار، جهان درون فیلم مرزهای مادی آن را از هم میدرید و گزنده به جهان بیرون، به
جهان واقعی چشم میدوخت. حالا این «اتوپیا»ی زنانه هم، «آزاد» از خشونت رئیس، در خدمت
مناسبات بیرون «خانه» کار خود را ادامه خواهد داد. خیلی باید حال تماشاگری خوب و خوش
باشد که چنین پایانی را «خوش» بداند. چرا که نظیر هر فیلم بزرگ دیگری، پایان این یکی
هم ورای امید و ناامیدی و خوشی و ناخوشی میرود. همآوا و همجنس شاهکاری که سه دهه
بعد ساخته شد، آپولونیدِ برتران بونلو، اینجا به ناگزیری یک وضعیت چشم میدوزیم،
به یک نقشهی بسیار پیچیده و ریزبافت از مناسبات کار، اقتصاد، بدن و سکس، و در نهایت
یک تلقی بسیار گزنده از ایدهی آزادی درون آن نقشه. و چه اتوپیای گزندهای هم هست این
جمع زنانهی پایانی در حال مستی و رقص و گوشدادن به آواز: «خانومها آماده باشید
...».
نظرات
ارسال یک نظر