کن و تأثیرهایش
حضور در بخش
مسابقهی اصلی کن قدرت تبلیغاتی/رسانهای کمنظیری به فیلمها میدهد. قدرتی که مشابهش
کمتر در جشنوارههای دیگر و حتی در بخشهای دیگر کن همانند «دوهفتهی کارگردانها»
دیده میشود. این واقعیت را پارسال در مورد مارن اده تجربه کرده بودیم. فیلم قبلی مارن
اده فیلم کوچکتری از تونی اردمن نبود (فیلمی به همان اندازه درخشان است ولی
در جنس و مودی دیگر. شوخطبعی و وسعت نگاه تونی اردمن را ندارد اما بهعوضش
رصد کمنظیری است از هر ژست کوچک و بزرگی در دل یک رابطهی حسی/عاطفی/جنسی محصور دونفره
که گویی هر آن آماده است به بینهایت امکان تازه گشوده شود). اما مارن اده تنها با
یکبار حضور در بخش اصلی کن بود که میتوانست به خوبی دیده شود و محبوب بسیاری از آدمها
شود. نمونهی دیگر همین داستان را باز با مقایسهی میزان استقبالی که از دو فیلم پیدرپی
فیلمساز برزیلی کلبر مندونسا فیلو شد میتوانیم ردیابی کنیم. میزان دیدهشدنِ سروصداهای
همسایگی را با آکواریوس مقایسه کنید. بازگشتِ آندری زویاگینتسف
(با فاصلهای قابل توجه همچنان بهترین فیلم فیلمساز) جایزهی اول ونیز را برد، اما
بهندرت میتوانید متنی قابل توجه در مجلات اصلی غربی در موردش پیدا کنید. اما نگاه
کنید که دو فیلم آخرش (و فیلمهایی نهچندان خوب متاسفانه) چقدر مورد توجه قرار گرفتند.
امسال همین داستان را برای برادرانِ تا پیش از این مهجوری چون سفدیها شاهدیم. روی
جلد این ماهِ سه تا از مجلههای کلیدی غربی همزمان به فیلم تازهشان وقت خوش
اختصاص یافته. فیلمشان البته فیلم خوبی است و در کویر لُخت بخش اصلی امسال یکی از
معدود فیلمهای قابل توجه، اما در همان حال فاصلهای نجومی را هم نسبت به فیلم پیشین
آنها نشان نمیدهد (که تنها در حد چند ریویوی کوتاه به آن توجه شد). اما آیا اگر همین
فیلم در یکی از بخشهای «دو هفته» یا «نوعی نگاه» امسال کن حضور داشت، باز هم همین
میزان استقبال را میدید؟ میتوانیم به انعکاس رسانهای چند فیلم درخشان از فیلمسازان
دیگر در بخشهای فرعی جشنوارهی امسال نگاه کنیم. یکی همین فیلم آلمانی وسترن
(والسکا گریزباخ) که تازه از فیلمهای محبوب منتقدان هم هست. قدرت رسانهای «بخش اصلی
کن» چه بخواهیم و چه نخواهیم کمنظیر است و از اینرو توجه نقادانه به سیاستهای گزینش
این بخش لازم و اساسی است. و تازه در این نمونهای که بحث ما را راه انداخته (فیلم
برادران سفدی) در مورد مجلاتی صحبت میکنیم که خط وربط جدی و مشخصی را در این سالها
پیگیری کردهاند. اگر سرمان را کمی بیشتر به اینسو و آنسو بگردانیم، تأثیر «جریانساز»
انتخابهای کن را بهتر میتوانیم درک کنیم. آیا همین نکته که در همین ده سال گذشته
بسیاری، از آمریکای لاتین گرفته تا همین ایران خودمان، شروع به ساختن فیلمهایی در
مودِ «رئالیسم رومانیایی» در ترکیب با تأثیرات هانکهای کردند، خودش یکی از تأثیرات
«بخش اصلی کن» را نشان نمیدهد؟
نظرات
ارسال یک نظر