آهنگ به آهنگ (ترنس مالیک، ۲۰۱۷)
سینمای
مالیک، در حرکت از بدلندز (۱۹۷۳) تا قالب امروزینش، از بافتِ جهانی انضمامی
به جهانی ذهنی و انتزاعی تغییر جهت داده است. در این میان سه فیلم خط باریک سرخ
(۱۹۹۸)، دنیای نو (۲۰۰۵) و درخت زندگی (۲۰۱۱) حاصل تعادلی جذاب
در ترکیب بافت انضمامی و تصویرگری انتزاعی بود. تعادلی که بعدتر در به سوی
شگفتی (۲۰۱۲) و شوالیهی جامها (۲۰۱۵) از دست رفت. واگویههای ذهنی
کاراکترها در این دو فیلم در نبود یک بستر داستانی عمیق و باظرافت به قدمزدن در
زمینی لمیزرع میماند: یک زبان استعاری یکنواخت و بیروح برای دنبالکردن گمگشتگیهای کاراکترهای
مدرن این دو فیلم در دل یک سفر معنوی. آن کولاژ عکسهای سیاهوسفید از چهره و قامت
زنانه در لحظات آغازین شوالیهی جامها استثنای بهیادماندنی این دو فیلم
باقی ماند. اما حالا آهنگ به آهنگ با توجهکردن بیشتر به بافت انضمامی و
داستانی و با فرصتدادن بیشتر به بازیگرها ــ که نتیجهاش پرورشیافتن بیشتر کاراکترهاست
ــ خود را در مقایسه با به سوی شگفتی و شوالیهی جامها چندین قدم جلوتر
نشان میدهد. و روشنتر از دو فیلم پیشین نشان میدهد که مالیک در حال تجربه برای
رسیدن به گونهای داستانگویی با یک «رژیم تصویری» تازه است. هدفی که هنوز محقق
نشده اما آهنگ به آهنگ، بیشتر از دو فیلم پیشین، طرحی اولیه از آن را ترسیم
میکند. اگر این مسیر به نتیجه برسد، شاید بتوانیم در آیندهای نزدیک از فیلم یا
فیلمهای بزرگی در سینمای مالیکِ سوم نیز حرف بزنیم. اما در همانحال با پررنگشدن
خطوط روایی و داستانی، آهنگ به آهنگ مشکلات تازهای را نیز نشان میدهد.
زیباییها و مشکلات فیلم را میتوان بر گردِ دو محور متضاد رونی مارا و مایکل
فاسبیندر توضیح داد. فیلم آنجا که پیرامون کاراکتر رونی مارا میچرخد بهزیبایی
کار میکند. در ترسیم بیقراریها و سرگشتگیهای حسی دختری که میخواهد زندگی را «آهنگ به آهنگ» تجربه کند. در ایجاز قصهگویی تصویرهای مالیک همین بس که بگوییم
به «دستها»ی کاراکترهایش خیره شوید! شیوهای که فیلم «دستها» را در قاب میگیرد
و مدام و مدام نقش بیانگرانهی تازهای به آنها میدهد دلچسب و تماشایی است و شک
ندارم که همین شیوهی بیانِ «ژستمحور» مالیک در این فیلم میتواند موضوع چندین
رسالهی پژوهشی شود. اما چه بد که ایننوع جزئیات و ظرافتها تمام فیلم ــ و مشخصاً مسیر و دینامیک بین کاراکترها ــ را دربرنمیگیرد.
هرچقدر که با کاراکتر فاسبیندر پیشتر میرویم، بهتدریج جنبههای محافظهکار فیلم عیانتر
میشود. وقتی کاراکتر ناتالی پورتمن خود را میکُشد و تجسم «روح شیطانی» در قالب
مایکل فاسبیندر آشکارتر میشود، به یادمان میآید که چقدر مالیک متأخر در تصویرکردن
نیروی شر زمخت و بیظرافت شده است. طعنهآمیز است که در روزهایی داریم این حرف را
میزنیم که با نیروی شرِّ تصویر شده در جهان شوخ، ابزورد و چندلحنی
لینچ در توئین پیکس (۲۰۱۷) تا سرحد پیدایش کائنات هم رفتهایم! زمختی و بیظرافتیِ
قصهی فاسبیندر تازه ما را وامیدارد که قصهی مدرنی که پیرامون رونی ماراست را در
آینهی تازهای بخوانیم. گویی قصهی فاسبیندر چاه ویلی میشود که تمام فیلم را در خود
میبلعد! به رابطهی همجنسخواهانهای فکر کنیم که رونی مارا با دختر دیگری تجربه میکند و در جهان فیلم مرحلهای از «سقوط» تلقی میشود تا او سرانجام، با دوری از تأثیرات
روح شیطانی، در آغوش امن رابطهای دگرجنسخواهانه، آرام و قرار
خود را بیابد؛ در «بهشت عشقِ پاک». نگاه فیلم تازهی هنرمند بزرگ (هرچند «کشیشمسلکی») همچون ترنس
مالیک به همجنسخواهی ــ و مشخصاً شیوهی طرحوبسط آن درون کلیت فیلم و در پیوند با ایدههای دیگرش ــ «مسئلهدار»، ناامیدکننده و عمیقاً واپسگراست. شاید بیراه
نباشد این رمانس عاشقانه را در کارنامهی مالیک متأخر با فیلم قرینهاش در دورهی
مالیک متقدم مقایسه کنیم: روزهای بهشت (۱۹۷۸). فیلمی که داستانش در اوایل قرن
بیستم میگذشت و استعارهها و تمثیلهای «کتاب مقدسی» مالیک را با پیچیدگیِ تمام
درون قصهی عاشقانهاش هضم میکرد و بسط میداد. مالیکِ آهنگ به آهنگ به
شهر مدرن و معاصر آستین (تگزاس) قدم میگذارد و از دل تصویرهای سیال، موجز و لغرانش
بستر مناسبی برای رسیدن به یک قصهی عاشقانهی مدرن فراهم میکند. اما به نظر میرسد
تا زمانی که نتواند به بیانی پیچیدهتر برای «مکالمه» با دنیای امروز برسد و از طریق آن استعارههای مذهبی/معنویاش را بهگونهای باظرافتتر، تناقضآمیزتر و شاید حتی دیالکتیکیتر به منطق مناسبات این دنیا گره بزند، صرف ساختن یک بستر مناسب تصویری نخواهد توانست وعدهی آن فیلم (یا فیلمهای) بزرگِ دورهی سوم را تحقق ببخشد.
به رغم "درک کردن" و حتی اغلب "پذیرفتن" بخش عمده اشارات و نکاتی که مطرح کردی همچنان این سه فیلم اخیر (بدون هیچ دلیل خاصی احساس می کنم این دوره ی مالیک در فیلم به اتمام رسیده ی Radegund و فیلم های بعدی احتمالی - دست کم به این شکل- پیگیری نخواهد شد ) برایم عزیزند ( به خصوص که اخیرا بعد از song to song به سوی شگفتی را دوباره دیدم و این بار خیلی بیشتر به فیلم نزدیک شدم ) . اگر این صرفا یک علاقه ی شخصی بود قطعا زحمت خواندن اینها به تو نمی دادم اما دست کم برای من این سه فیلم تلاشی برای تصویر امر غیر قابل تبیین است . شاید در دستگاه مالیک این رویکرد برای توضیح "اشتیاق" و "love experience" ( معادل فارسی اش مطلقا برایم گویای اصل مسئله نیست) بیش از حد ساده ( و حتی ساده انگارانه) به نظر برسد اما - برای من - این ها نه یک تلاش برای روش بیانی تازه در جهان مالیک که حاصل ناگزیر بودن او در مواجهه با "میل به خواستن " است .
پاسخحذفبه طور مشخص جایی نظرم با تو متفاوت می شود که به برای من این سه فیلم حاصل امساک مالیک در مواجهه با جهان امروز است ( و نه عقیم و نافرجام بودن تلاشش برای این مسئله ) و به همین خاطر برای من رابطه ی رونی مارا با زنی دیگر "واپسگرایانه" نیست (از آن جنس که خودت در اشاره به فیلم shame- اگر اشتباه نکرده باشم - حضور فاسبیندر در کلاب همجنس خواه ها را تجسم برزخ از منظر اخلاقی کارگردانش می دانستی . [ امیدوارم این جمله ات را که دوستش هم داشتم خیلی خراب نکرده باشم ] ) . اگر بهشتی در روابط دگرجنس خواهانه مالیک وجود دارد آن بهش و روزهایش صرفا برای رونی ماراییست که می خواهد جهان را از خلال آهنگی به آهنگ دیگر و بوسه ای به بوسه ی دیگر بشناسد
ممنون رضا جان از توجهت، اما آیا همین تلاش (به تعبیر تو) برای تصویر امر غیر قابل تبیین، خودش تلاش برای رسیدن به یک بیان تازه نیست؟ برای من روش بیان و محتوای آن بیان گرهخورده بههم هستند. به همین خاطر تجربهی مالیک برای عبور از محدودیتهای بیانگری در سینما را درک میکنم اما در همان حال فکر میکنم این سه فیلم اخیر تمام ظرفیتهای این تجربه را به نمایش نمیگذارند.
حذفاما در مورد نکتهی دوم: مشکل من با نگاه فیلم به رابطهی رونی مارا و زنی دیگر از کلیت فیلم میآید. در متن هم اشاره کردم، کاراکتر فاسبیندر و تفسیر فیلم از اوست که باعث میشود برگردم و با تردید به باقی روابط فیلم هم نگاه کنم. فرق زیادی است میان فیلمی که جستجوی زنی به دنبال عشق را مرحله به مرحله از دل روابط گوناگون او به تصویر میکشد و فیلمی دیگر که این جستجوی عشق را با نگاهی ارزشگذارانه دنبال میکند.
حرف هایت مثل همیشه - دست کم برای من - حسابی است و مسیری که توصیف می کنی را کاملا درک می کنم . بگذار اینطور بگویم که فکر می کنم آن ظرفیت بیانی ای که از صحبت می کنی ( و می کنیم ) به نظرم مادامی که مالیک می خواهد از "عشق" (همینقدر داخل گیومه) صحبت کند به کمال نخواهد رسید .
پاسخحذفجالب اینکه مالیک چه در شروع کارش و زمانی که از دو جوان یاغی صحبت می کرد و چه وقتی که "بهانه"هایش جنگ و تاریخ شکلگیری یک سرزمین و حتی پیدایش جهان ( از خلال فقدان های شخصی و اندوه های انفرادی) بودند اینطور احساساتی نبود که حالا در مواجهه با "love" و "love experiences" ( و شاید من هم همانقدر احساساتی هستم که جزء معدود مالیک دوستانی ام که با سه فیلم اخیرش هم همراه شدند) .
انگار که این سه فیلم همان "a lover's discourse" اش باشد بدون وجه فیلسوف مابانه اش . و قطعا چنین نکته ای در مورد فیلسوفی مثل مالیک طعنه آمیز است .
قربان تو
رضا