مرگ آقای لازارسکو
مرگ آقای لازارسکو (کریستی پویو، ۲۰۰۵)
****
خبرهای
مربوط به فیلم تازهی کریستی پویو مرا به تماشای دوبارهی مرگ آقای لازارسکو کشاند.
شاید بافاصلهای نزدیک به ۸سال. و چه فیلمی هم بود در این دیدار تازه.
بارها بهتر از هرآنچه در خاطر من مانده بود. این سفر رئالیستی که از متعارفترین و
روزمرهترین موقعیتها میآغازید (نشانههای بیماریای که میتوانست مهم باشد یا
نباشد) و پلهپله ما را به درون ماشین پنهان بوروکراسی، پزشکی، اجتماع و فرهنگ میکشاند.
این نه یک سفر شبانهی شهری که تصویر «نگاتیوِ» دوزخ دانته است
وقتی به زبان انضمامی هرروزه ترجمه شده باشد و ماشین کافکایی را بلعیده باشد.
رئالیسم است یا اسطوره؟ سفر مرگ شبانهی آقای لازارسکو، مهندس بازنشستهی ۶۵ساله، از این تخت به آن تخت و از یک بیمارستان به دیگری، تحت معاینهی
مجموعهای از پزشکان و پرستاران و کشیکهای بیحوصله یا بیحوصله، دغلکار یا
مهربان، بیمسئولیت یا مسئولیتپذیر و آنهم با مجموعهای از تشخیصها و نظرهای ضد
و نقیض. و بیچاره آقای لازارسکو که فیلم تنِ بیمارش را بهانهای میکند برای تشریح
کالبد یک هیولای عظیم پنهان: ماشین جامعه. و هر مرحلهی تازهی سفر یعنی گشودن پیچومهرههای
تازهتری از آن ماشین. این سفر تا کجا میتوانست ادامه بیاید؟ پویو تا کجا میتوانست
پیش برود؟ چهچیز فیلمش را از بیشمار فیلم خنثای «رئالیست» این سالها جدا میکرد؟
این
تلفیق گزندگی «ابزورد» با مشاهدهگریِ بیواسطه است که مرگ آقای لازارسکو را
همچنان به دستاورد بزرگ «موج نو»ی رومانی تبدیل میکند. آنجنس تلفیقی که در فیلمهای
کم دیگری از این جریان حضور گاهوبیگاهش را میشود احساس کرد. در کارهای کورنلیو
پُرومبویو برای نمونه. در بازیهای زبانیِ پلیس، صفت (۲۰۰۹) که اسکلت ژانر را (و نه محتوایش را) نگه میدارد تا رمزگشاییاش کند،
در حضور عناصر «متافیلمیِ» وقتی
غروب بخارست را فرامیگیرد یا متابولیسم (۲۰۱۳) که کاملاً نادیده گرفته شد و یا تازگیها در گنج (۲۰۱۵) و بازیهایش با انتظارهای ژانری ما به وقت تماشای فیلمها. و (به زعم
من) آنجنس تلفیقی که نبودش بسیاری دیگر از فیلمهای متعلق به این گروه را در چاه
ویل «رئالیسم» غرق کرد. فیلم بعدی پویو آئورورا (۲۰۱۰) را امروز با جانکندن
میتوانم تاب بیاورم و فکر میکنم ترکیبهای دیگر آن مشاهدهگریِ بیواسطه با
سیستمهای خودبازتابانهی هانکهای، تحلیلهای طبقاتی متاثر از فرهادی ــ برای
نمونه در ژست بچه (۲۰۱۳) ــ و یا حتی ترکیبهای
مستقیمتر «ژانری» (جنگیری کلیسایی در آنسوی
تپهها) غالباً به فیلمهایی با مشکلات قابل توجه منجر شد. بههر
حال با کنجکاوی در انتظار هر دو فیلم بحثانگیز تازهی رومانیایی در کن امسال
هستم. شاید این دو فیلم تازه بتوانند پاسخهایی داشته باشند برای سوالها و ابهامهای
ما در مورد ترکیبی به نام «رئالیسم رومانیایی» که ردپای تأثیراتش را حتی در سینمای
امروز ایران هم دنبال میکنیم.
ممنون وحید جان
پاسخحذف