راز آن چهره




آوای کوهستان (میکیو ناروسه، ۱۹۵۴) - ****

پیشتر هم اینجا نوشته بودم که این گفته‌ی کوروساوا شاید دقیق‌ترین تعریفی باشد که کسی در مورد سینمای ناروسه ارائه کرده که «‌‌هر فیلمِ او همچون رودی عمیق است با ظاهری آرام و باطنی خروشان». از این نظر کمتر چیزی به اندازه‌ی چهره‌ی همیشه آرام و متبسم ستسوکو هارا در آوای کوهستان می‌تواند همچون یک رمزگشایی بر این سینما عمل کند. آرامش و مطیع‌بودن و لبخند ستسکو هارا تنها لایه‌ای ظاهری برای درامی درونی می‌شود که در آن سرسختی و «نه»گفتن تا حد گونه‌ای خودویرانگری پیش می‌رود، بی‌آنکه چیزی (دقیقاً هیچ‌چیز) در ظاهر پدیدار شود. جالب اینکه اگر حضور ستسوکو هارا در این فیلم یک رمزگشایی از سینمای ناروسه باشد، خود فیلم هم می‌تواند به عنوان یک تفسیر بر «بازیگریِ» خود هارا دیده شود: «شو» همیشگی لبخند یا «نمایش» پنهان یک باطن خروشان؟ اینجا فیلم، فیلمساز و بازیگر، هر یک به عنوان یک آینه، همدیگر را جذب می‌کنند و بازتاب می‌دهند! و این فیلمِ «خودآگاه» همچون بخشی از مکانیک خود به‌زیبایی این ایده را (از طریق یک ماسک) آشکار می‌کند: مسأله نه فقط زاویه‌ای که با آن به یک «چهره» خیره می‌شویم، نه فقط «خوانشِ» ما از اندوه یا سرخوشی یک چهره، بلکه هویت خودِ چهره است که گویا همچون یک موجود کامل، ‌مستقل از آنچه در پسِ آن نهان است، راز، بازی و زندگیِ خود را دارد. با این نگاه شاید بشود پیشتر هم رفت و ادعا کرد که برخی از بهترین فیلم‌های ناروسه (همچنانکه به گونه‌ای دیگر، برخی از بهترین فیلم‌های اُزو) را می‌توان همچون کاوش‌هایی در قدرت خیره‌کننده‌ی «چهره‌»ها تماشا کرد: به‌راستی یک «چهره» چه می‌گوید، چگونه زندگی می‌کند و چگونه باید آن را «تماشا» کرد ... و در نهایت به «راز» درون آن راه یافت؟

نوشته‌های مرتبط:
  • وقتی زنی از پله‌ها بالا می‌رود:  (+)
  • دریغ: (+)

نظرات