مدرسهی برلین (ده فیلم)
Source for the photo: Christoph Hochhäusler’s blog
در شمارهی یازدهم فیلمخانه و به ضمیمهی مطلب «برلینیها»، که معرفی مختصری بود از فیلمسازان موسوم به «مدرسهی برلین»، فهرستی را نیز پیشنهاد کرده بودم از فیلمهای کلیدی این گروه. فهرست یادشده دو بخش داشت: چند فیلم محبوب خود من در کنار چند فیلم دیگری که فکر میکردم (سوای هر نظر شخصی) میتوانند یک نقشهی راه اولیه برای پیگیری مسیر این گروه همخوانِ ناهمخوان ترسیم کنند. حالا که بحث «مدرسهی برلین» به لطف برنامهی مرور سینماتک موزهی هنرهای معاصر از حد کنجکاوی اولیه گذشته است، ضرورتی به بازنشر آن فهرست با منطق یادشده نمیبینم، بلکه با خیالی راحت میتوانم به آنچه بیشتر دوست داشتهام بچسبم! این توضیح را نیز باید اضافه کنم که تماشای فیلمهای والِسکا گریزباخ و ماریا اشپیت، که پس از نوشتن مطلب «برلینیها» و همین تازگی رخ داد، از یکسو، تصویر تجربههای «مدرسهی برلین» را با افزودن یکی از اریژینالترین فیلمسازان این گروه (گریزباخ) در کنار یکی از خلاقترینهایشان در دادوستد میان سنتهای گوناگونان از شرق تا غرب (اشپیت) پیچیدهتر و غنیتر کرد، و از دیگرسو، بر این نکته تأکید بیشتری کرد که پروژهی «مدرسهی برلین» (اگر واقعاً بشود از چیزی به نام پروژه اینجا صحبت کرد) در دستان فیلمسازان زن ظرافت و عمقی کمنظیر یافته است: از ۱۲فیلم اصلیای که در پایین نام بردهام، ۸تایشان را زنان ساختهاند. از دوستم آیین فروتن هم تشکر میکنم که با معرفی دخترها فیلم تازهی اشپیت توجه مرا به دنیای این فیلمساز جلب کرد، فیلمی که اگرچه در نقطهای پایینتر از دو فیلم اول سازندهاش میایستد، اما همچنان قابل تأمل و جداگانه شایستهی بحثی درخور است. ولی آنچه گفته شد به معنای انکار ضرورت یک «نقشهی راه» برای پیگیری تاریخی «برلینیها» نیست. آن جنس نقشهی راهی که مثلاً مسیری را ردیابی کند که فیلمسازی همچون توماس ارسلان (یکی از اصلیترین فیلمسازان این گروه که در فهرست من نمایندهای ندارد) را از سهگانهی برلین (برادرها و خواهرها، ۱۹۹۶، قاچاقچی، ۱۹۹۸، یک روز خوب، ۲۰۰۱)، اول به تعطیلات (۲۰۰۷) و بعد به در سایهها (۲۰۱۰) و طلا (۲۰۱۳) میرسانَد: قاچاقچی بر یک توزیعکنندهی خردهپای مواد مخدر تمرکز میکند که گویی توسط یک فیلمساز ایرانی یا تُرک یا قزاق روایت شده است، یک روز خوب آشکارا اریک رومر را احضار میکند، تعطیلات (بهترین فیلمش) یادآور آن گردهمآییهای خانوادگیِ اروپایی از برگمان تا دپلشن است و دو فیلم آخر تجربههایی در دو ژانر تثبیتشدهی آمریکاییاند. یا در دل چنین نقشهی راهی میتوان دید که چرا و چطور سهگانهی درایلیبین (که مشترکاً توسط کریستین پتزولد، دومینیک گرف و کریستوفر هوخهایسلر ساخته شد) نقش مهمی در «تحول» مسیر بخشی از «برلینیها» پیدا کرد. در یادداشت دیگری این نکتهها را بیشتر باز خواهم کرد، فهرست زیر تنها یک پیشنهادِ شخصی را بازتاب میدهد، و مثل همیشه، همراه با این یادآوری که هر انتخابی بر اساس دیدههایی است که هیچوقت کامل نیست. همیشه چیزهایی نادیده ماندهاند!
۱. گربهی کوچک عجیب (رامون زورکر، ۲۰۱۴)
۲. هرکس دیگر (مارن اده، ۲۰۱۰)
(دو متن پیشین در مورد این فیلم و فیلمساز: + و +)
۳. مارسی (آنگلا شانیلیک، ۲۰۰۴)
(نقدی در مورد این فیلم: +)
۴. ستارهی من (والسکا گریزباخ، ۲۰۰۱)
۵. بعد از ظهر (آنگلا شانیلیک، ۲۰۰۷)
۶. مادران مقدس (ماریا اشپیت، ۲۰۰۷)
۷. ققنوس (کریستین پتزولد، ۲۰۱۴)
۸. روزهای میانی (ماریا اشپیت، ۲۰۰۱)
۹. یریشو (کریستین پتزولد، ۲۰۰۸)
۱۰. بانگالو (اولریش کوهلر، ۲۰۰۲)
و:
تمنا (والسکا گریزباخ، ۲۰۰۶)
جنگل به خاطر درختها (مارن اده، ۲۰۰۳)
خوابگرد (بنیامین هایزنبرگ، ۲۰۰۵)
و فیلم دوم از سهگانهی درایلیبین: تعقیبم مکن (دومینیک گرف، ۲۰۱۱) [هرچند هدف غایی دومینیک گرف در این فیلم به یک معنا نقد پروژهی «مدرسهی برلین» بود!]
بسیار مرتب و با سلیقه... ممنون!
پاسخحذفممنون آقای مرتضوی عزیز.
پاسخحذفیریشو (کریستین پتزولد، ۲۰۰۸) واقعاً فیلم کامل و خوبی است. برای من بهترین فیلم کریستین پتزولد همین (یریشو) است.
بازم ممنون.