گنجشک
گنجشک (جانی تو، ۲۰۰۸) – ****
* از مجموعه یادداشتهای چاپشده در پروندهی سینمای هنگکنگِ فیلمخانهی دهم.
جانی تو باید فرزند شرقی هاوارد هاکس باشد، با نوسان میان ملودرامها و کمدیها در یکسو، و اکشنها و گنگستریها در دیگرسو. کارنامهای که نتیجهاش تنها از سال ۲۰۰۰ بهبعد (اگر ماحصل دودههی قبلترش را به حساب نیاوریم) نزدیک سی فیلمِ متفاوت از هم در کمپانی شخصیاش است، یعنی بازآفرینی یک تاریخچهی سینما در یک مقیاسِ شخصی. در این تاریخچهی ناهمگون به چند فیلم طبقهبندیناپذیر هم برخواهیم خورد: زمینزدن، قطعهای تغزلی که جودو را بهانهای میکند برای بزرگداشت کوروساوا، و یا PTU، که گذرِ جانی تو را درست از میان «ژانر» و ورودش را به قلمرو «ابزورد» نشان میدهد. گنجشک نیز با بافت مینیمالش باید «فیلمِ آبستره»ی جانی تو لقب بگیرد. جایی که هنگکنگ معاصر، به لطف جادوی سینما، مکان احضارِ خاطرهی پاریسِ دههی شصت میشود، با جیببرهای تکثیرشدهی برسون، خلوت ساموراییهای ملویل و چترهای ژاک دمی زیرِ باران شهر. گفتن اینکه فیلم ستایش (یا دربارهی) «سینما»ست، از آن کلیشههای نخنمای منتقدانه است، اما اینجا تصادفاً حاوی ایدهای دلچسب است. دردسر در گنجشک وقتی آغاز میشود که یکی از چهار جیببُر ماهر فیلم _ با نام کِی [Kei] _ دوربینِ عکاسی در دستْ شروع میکند به گشتن در خیابانهای شهر: «بازیِ» تماشا. همینجاست که «زن مرموز» با حضور در قاب کِی بازیِ «فانتزی-خیال-سینما»ی فیلم را راه میاندازد. تا پیش از این فقط شاهد زندگی معمول این جیببُرها بودهایم که جانی تو سرخوشانه و کودکانه فیلمشان کرده بود. و البته بعد از این هم هرچه بیاید فیلم را جدیتر و یا سنگینتر نخواهد کرد (حتا اگر تختهی میخداری به دستِ کِی کوبیده شود): زن زیبا و مرموز نه فقط سرِ راه کِی که سرِ راه هر یک از سه همکار دیگرش سبز خواهد شد، سروکلهی پدرخواندهی یک گروه بزرگتر پیدا خواهد شد که زن را اسیرِ خود دارد، و بالاخره بازی موش و گربه برای نجات یا حفظِ زن. سبکبالیِ گنجشک اما از اینروست که جانی تو این «مصالحِ سینمایی» را بیشتر به عنوان یک سینهفیل گردِ هم آورده تا به عنوانِ یک فیلمساز (کسی که سالی دو فیلم میسازد این یکی را سهساله ساخته است). فصل چترها، به عنوانِ اوج داستانی فیلم، مکانیک آن را در تمامیتش آشکار میکند: جایی که دو گروه متخاصم زیر باران شبانه به مدت دهدقیقه برای دستبهدستکردن گذرنامهی زنِ مرموز از کنار هم میگذرند؛ بالهای از دستها، چترها، قدمها و قطرات باران. این فیلمی جنایی است که اوج کشمکشِ خود را به یک بازیِ صِرف بدل میکند. به یک بازی برای تماشا. گنجشک اگر حاوی «پیامی» باشد، در همان دوربین عکاسیِ کِی نهفته است: همان لحظه که شروع کردید به «تماشا»، وارد بازی شدهاید. و راست است که این لذت تماشاگربودن نکتهی اصلی سینمای جانی تو در هر فیلمِ دیگرش نیز هست، چه در فیلمهای خوب و چه در فیلمهای بدش. گنجشک بیش از هر چیز فیلمی است دربارهی چگونهدیدنِ سینمای جانی تو _ فیلمسازی جمیع اضداد که تنها در هنگکنگ میتوان تصورش کرد.
نظرات
ارسال یک نظر