نقشهی ستارگان
نقشهی ستارگان (دیوید کراننبرگ، ۲۰۱۴) – •
اینجا قلمرو کراننبرگ است و چیزهایی از جنس استحاله، از ریختافتادن و یا حتا بلعیدهشدنِ تنی در تنی دیگر امور هرروزهی آن. اما اینبار خود فیلم است که خود را میبلعد، در یک بازیِ کراننبرگی: نقشهی ستارگان، نقشهی ستارگان را از کار انداخته است. اینْ دو فیلم است. در یکسو یک هجویه بر هالیوود امروز. دِمده. انباشته از همهی آن چیزهایی که هر شوی دمدستی در باب هالیوود میتواند داشته باشد: ستارهی سیزدهسالهای که مدام «اِف-وُرد» بر زبان میآورد، هنرپیشهی پابهسنگذاشتهای که برای نقشِ تازه (حتا اگر نقش مادر مرحومش باشد) به این در و آن در میزند، رواندرمان قلابی ستارهها، زندگی ستارههایی که گویی داخلِ یک «تاک-شو»اند («درِ خانه باز بود، گفتم یک سر بیام تو») و اینکه بالاخره «هالیوود چه جای مزخرفی است». فیلمِ دوم: همانی که میشود از سازندهی کسموپولیس انتظار داشت. آدمهایی میبینیم مسخ تصویرهای خودشان. آدمهایی «جابهجا»شده. فاصلهای میان تصویرهای خودساخته، رویا/کابوس و واقعیت وجود ندارد. جایی که تقلا برای رهایی از این تصویرها با کُشتنِ دیگری یکی است و حتا با آتشکشیدنِ همهچیز. فیلم اول یک شوی بیخاصیت تلویزیونی است. فیلم دوم تصویری است هولناک از هالیوود؛ تصویری هولناک است از بازیِ «تصویرساختن»؛ چیزهایی هم از «وسترن» مستتر دارد: یکی از «مسخشدگان» به شهر بازمیگردد، برای رهاکردنِ خود (و معشوقش، اینجا یک برادرِ سیزدهساله) از این گذشته، در اصل از این تصویرهای ذهن. ترجیعبندش «رهاییِ» پل اِلوار است. هر دوی این «متریال» در نقشهی ستارگان موجود است. فاصلهی این فیلم تا کسموپولیس (احتمالاً) فاصلهی متن بروس واگنر هم هست تا رمان دان دلیلو. بروس واگنر متن خوبی ننوشته است: یک نیمهی تمام ما را بیهدف میان آدمها در کافهها و خانهها میگرداند (اگر کمدی است، کمدی لوسی است) و تازه آن آخرهاست که میفهمیم فیلم چه میتوانست باشد. شلختگیِ فیلم درست که بخشی از «متریالِ» آن است، اما فیلمِ دیگری، با نقشهی راه دیگری، باید با آن به هدف میزد. ایدهی پایانبندی قابلِ تأمل است اما زمین سفتی برای آن بنا نمیشود (آماده بودم بگویم یک ایدهی هذیانی و سورئالِ فوقالعاده به شرط طیِ یک مسیر دیگر). تا به آن آخر برسیم، نقشهی ستارگان نقشهی ستارگان را خورده است.
درود و سپـاس فـراوان جنـاب مـرتضـوی عزیـز.
پاسخحذف