میان رئال و سوررئال
به همراه آزاده جعفری مقالهای نوشتهایم در مورد سینهفیلی (سینمادوستی) ایرانی برای مجلهی اینترنتی ریورس شات، که از امروز در شکل و شمایلی تازه ظاهر شده است. این مقاله، با عنوان سینهفیلی ایرانی: میان رئال و سورئال، یک مرور تاریخی فشرده است از ریشههای اجتماعی، فرهنگی و سیاسی سینهفیلی ایرانی: اینکه چطور سینمادوستی در ایران به رغم تمام محدودیتها زنده و پرطراوت است و در همان حال، درست به دلیل محدودیتها، چهرهای عمیقاً پارادوکسیکال دارد. گوشههایی از تاریخ نقد فیلم در ایران را نیز در این مقاله مرور کردهایم. ماهنامهی فیلم و تأثیراتش بر سینهفیلی بعد از انقلاب و تغییرات خود مجله در طول چند نسل نیز در این مقاله بحث شدهاند. ظهور مجلههای تازهای چون فیلمخانه در کنار نقش اینترنت و فیسبوک در شکلگیری نسلی تازه از سینمادوستان ایرانی از دیگر نکتههای بحثشده در این نوشته است. پایانبخش مقاله اما طرح چند سوال و نگرانی است: اینکه نقد فیلم ایرانی در این فضای پاردوکسیکال خواهد توانست نقشی تازه و موثرتر ایفا کند؟
چه نوشتهی کنجکاوی برانگیزی. آقای مرتضوی به زبان اصلی بخوانیم یا ترجمهاش در راه است؟
پاسخحذفممنون از توجه شما. مخاطب اصلی این مقاله خوانندهی انگلیسیزبان بود که آشنایی چندانی با فضای ایران نداشت، در صورتی که قرار باشد نسخهی فارسی ازش منتشر شود، باید تغییراتی در برخی قسمتهای مقاله بدهیم. امیدواریم بتوانیم به زودی نسخهی فارسی را با جهتگیری دیگری منتشر کنیم.
حذفبسیـار عـالی. درود و سپـاس جنـاب مـرتضـوی عزیـز.
پاسخحذفمحمدرضا:
پاسخحذفآقا ما هم منتظر نسخهي فارسي ميمونيم.
وحید جان، وقت به خیر
پاسخحذفمقاله تان بعنوان چکیده ای در مورد عشاق سینما و شکل فیلم دیدن ما در ایران جالب توجه بود و البته دیدن نام شما در ریورس شات بسیار لذت بخش. اما دو نقد به مقاله وارد می کنم:
1- گرچه من از دوستداران "فیلمخانه" هستم و بچه های فعال در آن را تحسین می کنم اما گمان می کنم واقعن زود است بتوان آنچه در فیس بوک یا وبلاگ ها یا فیلمخانه می بینیم را حاصل یک "نسل از سینمادوستان" بنامیم. بر اساس آنچه می بینم (در به اصطلاح کاخ جشنواره ی فجر، در جمع های خصوصی، در آموزشگاههای سینمایی، مطبوعات و ...) گمان نمی کنم آن دسته از سینه فیل های مورد اشاره ی شما تعداد قابل توجهی را در ایران دربرگیرند و بنظرم فضا برخلاف نظر شما اصلن زنده و پرطراوت نیست.
2- شما نسبتن مفصل به ماهنامه ی فیلم و نقش تاریخی اش پرداخته اید، (حتا به ماجرای معروف امیر نادری) اما به نظر من جا داشت به برخی ایرادهای اساسی و غیرقابل اغماض آن هم اشاره ای می کردید: اینکه مجله ای به شدت محافظه کار است و رفتار پدرسالانه ی اداره کنندگانش چندین نفر از منتقدان جدی تر پس از انقلاب را از خود رانده. (مجید اسلامی و کامبیز کاهه و هادی چپردار و سعید عقیقی و ....) و از آن مهمتر اینکه موجی که در دهه ی شصت به موازات بنیاد فارابی به راه انداخت چگونه بخش عمده ای از استعدادها و امکانات سینمای ایران را به سمت سینمای "عرفانی" و "معناگرا" کشاند و تباه کرد.
شاد باشی، فرید
ممنونم فرید از نکتههایی که طرح کردی.
حذفدر مورد نکتهی اول: درست است که این مقاله، خیلی کوتاه و در چند سطر، از این «اتفاقات» در میان نسل تازه با دیدی مثبت یاد میکند، اما بلافاصله و در پاراگراف بعدی میگوید که تا چه اندازه این فضا ناپایدار و شکننده است. در واقع نوشتهی ما از این نظر بر وجه پارادوکسیکال فضای موجود تاکید بیشتری دارد.
در مورد نکتهی دوم: ما عامدانه نخواستیم وارد بحث «سینمای ایران» در مقیاس وسیع شویم. چنین بحثی مقدمات دیگری نیاز داشت که لازمهاش یک متن دیگر با رویکردی دیگر است. همانطور که در پاسخ دوست دیگری هم گفتم مخاطب اصلی این نوشته سینمادوست غیرایرانی است که میخواهد تصویری از کلیت فضای موجود به دست بیاورد؛ مخاطبی که شاید حتا نداند در ایران «نقد فیلم» وجود دارد یا نه ... به نظرم باید دهها مقاله از این جنس توسط ایرانیها نوشته شود، مقالههایی که کنار هم تصویری واقعیتر از سینهفیلی ایرانی برای مخاطبان دیگر بسازند. این البته مسیری است که کمک میکند که سینهفیلی ایرانی هم توانی برای بافاصله نگریستن به خود پیدا کند.
باز هم ممنون.
آقای مرتضوی عزیز خواستم نگاهی به جدول ستاره ها بیاندازم و در کمال خوشحالی با پست های جدید روبرو شدم. مقاله تان بسیار جالب بود حتی برای ما در تهران. عنوانش مرا یاد تجربیات سینه فیلی خودم انداخت وقتی تازه در تهران کرایه دی وی دی باب شده بود و با هزینه شاید دو برابر کرایه میشد خریدشان. آقای محترمی با سامسونت سیاه فیلم های روز را میاورد و من همه فیلم های غیر انگلیسی زبان را میخریدم و مدتی که گذشت آرشیو که خیر، کلکسیونی از آلمودوار، کاترین بریا، برونو دومون، فن تریه و ...شده بود. در واقع اگر شرایط ده سال پیش بود جز نیمفمینک چیز دیگری از اروپا دستمان نمیآمد. گراندریو؟!
پاسخحذفممنونم از لطف و توجه شما، نیما جان.
حذف