زمانی برای فیلمدیدن ...
یادداشتِ زیر مقدمهای است که به صورتِ گروهی برای شمارهی هشتمِ فیلمخانه نوشته شده و کموبیش سیمایی از برنامه و جهتگیریِ این مجله را نشان میدهد …
زمانی برای فیلمدیدن …
متنِ کاملِ مقدمهی شمارهی هشتمِ فیلمخانه؛ «سینمای دورانِ ما»
نزدیک به دو سال است که از انتشار نخستین شمارهی فیلمخانه میگذرد. در 7 شمارهی گذشته کوشیدیم، بیش و پیش از هر چیز، به سینما در تمامیتش بپردازیم، ورای خطکشیهای مرسوم و کلیشهای در باب دوگانههایی نظیر هالیوود/آوانگارد، بدنه/حاشیه، آمریکا/اروپا، غرب/شرق و ... . سعی کردیم نشان دهیم که مسألهی اصلی در مواجهه با فیلمها نه دوستداشتن یا دوستنداشتنشان، بلکه فراتر، در تلاشی است برای فهم آنها، در تلاشی است برای نزدیک شدن به جهان تکین و منحصربهفرد تکتکِ آنها؛ سعی کردیم نشان دهیم که فهم فیلمها خود در گرو چگونه تماشا کردن و لذت بُردن است: اینکه یاد بگیریم و تمرین کنیم که چگونه فیلمها را تجربه کنیم، چگونه با آنها و در آنها زندگی کنیم، و چگونه فارغ از مرزبندیهای کلیشهای هر فیلمی را با متر و معیار خودش ببینیم و بسنجیم. سعی کردیم که نشان دهیم یک منتقد پیش از هر چیز یک سینهفیل است - یا باید باشد - یک عاشق سینما؛ کسی که در هر موقعیتی متصل است به تاریخ سینما، به ژانرها، به دورهها، به کتابهای سینمایی، و به نقدها؛ کسی که آماده است شیفتگی خود را به یک فیلم (یا نفرت خود را) با دیگران سهیم شود؛ همانی که آماده است فیلمها را یکبهیک و دورهبهدوره از درون گنجینهای غنی به نام تاریخ سینما احضار کند. در این 7 شماره، کوشیدیم با رجوع به سنت مجلاتی همچون کایهدوسینما و فیلم کامنت نشان دهیم که میتوان (یا باید؟) به سینما در تمامیت آن نگریست: همانقدر درآوردن یک پرونده دربارهی رادیکالهای سینمای معاصر (بلا تار، پدرو کوستا، آپیچاتپونگ ویراستاکول) مهم است که تدارک یک پرونده راجع به کلاسیکهای باشکوه (وینسنت مینهلی، مایکل پاول، هوارد هاکس)؛ و همانقدر اختصاص یک پرونده به بزرگان سینمای مدرن (ژاک تاتی، جوزف لوزی، آنتونیونی) واجب است که تدوین پروندهای دربارهی سینمای عامهپسند. و از همهی اینها مهمتر، میخواستیم نشان دهیم ضرورت تدوین یک پرونده همواره و لزوما از یک فیلمساز یا فیلم مهم نشأت نمیگیرد، که گاهی اوقات سرچشمهی آن یک مقاله یا یک نقد بحثانگیز دربارهی یک فیلم/فیلمسازِ مشخص است: سینما همانقدر متعلق به کارگردانها، فیلمنامهنویسها و بازیگران است که متعلق به نظریهپردازان، منتقدان و مورخان سینمایی. به این اعتبار، بهانهی تدارک برخی از پروندههای فیلمخانه نوشتههای سینمایی درخشانی بوده که در چارچوب مطالعات سینمایی دورانساز بودهاند و مناقشهبرانگیز (پروندهی «سینمای عامهپسندِ» شمارهی 6 دقیقا از این جنس است).
اینک شمارهی 8 فیلمخانه (به عنوان نخستین ویژهنامهی آن) پیشِ روی شماست. اینبار تصمیم گرفتیم که این ایدهی مرکزی مواجهه با سینما در تمامیت آن را نه در قالب یک یا دو پروندهی خاص، که در چارچوب یک شمارهی کامل پیاده کنیم: ویژهنامهای برای «سینمای دوران ما». و در اینجا مخصوصا از واژهی عام، گشوده و بهغایت تفسیرپذیرِ «ما» استفاده میکنیم و نه «معاصر» (مثلا در قالب ترکیباتی همچون «سینمای معاصر»، «سینمای هزارهی سوم» و غیره) تا بر وجه سینهفیلی و غیرتاریخی این ویژهنامه تأکید کرده باشیم. قرار نیست در این شماره بهسان ژورنالی آکادمیکْ پرسپکتیوی جامع و همهشمول را از وضعیت سینما و فیلمها در یک برش تاریخی مشخص ترسیم کنیم (که این اساسا کار آکادمیسینها و فضاهای دانشگاهی است)، بلکه به دنبال تدارک مجموعهای رنگارنگ، متکثر و ناهمگون از فیلمها و فیلمسازان این چند سال گذشته هستیم؛ میخواهیم یکبار دیگر برخی از فیلمها را تماشا کنیم تا آیین تماشای دوباره را به جا آورده باشیم، میخواهیم دوباره از برخی فیلمها لذت ببریم و ببینیم که آیا این لذت ثانویه از جنس همان لذت اولیه و بیواسطهی پس از دیدار نخست است؟، و اینکه مهمتر میخواهیم این فیلمها را دوباره به محک تجربه بگذاریم و دربارهشان با هم گپ بزنیم.
در کارِ آمادهکردنِ این شماره، بیتردید لذتبخشترین بخش ماجرا انتخاب فهرست نهایی بود: اینکه به عنوان یک سینهفیل از فهرست انتخابی خودت در برابر یک سینهفیل دیگر دفاع کنی، بعضی جاها قانع شوی، بعضی جاها قانعش کنی، گاه کوتاه بیایی و گاه لج کنی و حرص بخوری. ما در حین بحث و گفتوگو برای رسیدن به فهرست نهایی، مدام، خود را گرفتار دوگانههای تلخی دیدیم که دستآخر باید به یکیشان رضایت میدادیم: اسبِ تورین بلا تار یا رازهای لیسبونِ روئس؟ ساکوروف و فاوستاش یا آن کهنهکارِ بزرگِ اروپایی، مانوئل دی الیویرا؟ یونیورسالیسمِ پارک چانـووک یا اگزوتیسمِ ویراستاکول؟ سینمای کوچکِ مستقل این روزهای آمریکا یا نبوغ پیکسار؟ سینمای هایپرـلینکِ ایناریتو یا سینمای پُررمزوراز لوکرسیا مارتل؟ پل تامس اندرسون یا وس اندرسون؟ اینها همه دوگانههایی بودند که لذت ناشی از انتخاب یکی به بهای دلتنگی برای آن یکی تمام میشد، و این دلتنگی در پارهای از موارد نه فقط به خاطر خود فیلمها و فیلمسازان، بلکه به دلیل کیفیت مقالات و نوشتههای سینمایی چاپشده در میان منتقدان و نظریهپردازان غربی دربارهی آنها نیز بود. در این میان اما، شمارههای پیشین فیلمخانه کمکی بود تا برخی نامها را که پیشتر بحث کرده بودیم، با خیال راحت (نه آنقدر راحت) کنار بگذاریم: ترنس مالیک، لئوس کاراکس، میگل گومش، وونگ کاروای، وس اندرسون، نوآ بامباک، کلر دنی، و دیوید کراننبرگ. البته مواردی هم بودند که حدس زدیم در این یکی دو ساله، در دیگر مجلات ایرانی به میزانی قابل توجه پوشش داده شدهاند: داردنها، مونجیو، کوریسماکی، جیلان، کیارستمی، مایک لی و ... .
در این ویژهنامه، به ویژه دوست داریم بر آن فلسفهای که تا به حال این 8 شمارهی مجله را شکل داده، تأکید کنیم: «مواجهه با تمامیت سینما». سینمای مورد علاقهمان فضایی است بسیط که از شور و شنگیِ داستانهای اسباببازی تا سکون خلسهآمیزِ گلهای شانگهای را دربرمیگیرد. و با همان هیجانی به پرترههای پدرو کوستا از بیغولههای حاشیهی لیسبون نگاه میکند که به تصویرِ دیوانهوار و هذیانیِ اسکورسیزی از جهان وال استریت. البته این ایدهی مواجهه با سینما همچون یک تمامیت به معنای پذیرش همهچیز در یک پیکیج نیست. پرداختن به فیلمهای ویراستاکول به معنای تأیید بیچونوچرای سیاههی بیپایانی از فیلمها و فیلمسازانی که بهعنوان «تجربی» از گوشهوکنار سربرمیآورند نیست، کما اینکه اختصاص یکی از پروندهها به کریستوفر نولان به معنای پذیرش مطلق سینمای استاندارد و بدنهای معاصر آمریکا نیست. ستایش از جهان غریب و شگفتانگیز چارلی کافمن معنای دفاع از هر نمونهی بهظاهر مشابهِ محافظهکار و کلیشهای ندارد (و چقدر همین فیلم او از اسپایک جونز مثال خوبی است)، همانطور که سرسپردگی به یک داستان کریسمسیِ دپلشن هیچ ربطی به انبوهی از کمدی-درامهای بیخاصیت معاصر ندارد. پروبلماتیک اصلی برای ما این است: چطور آن استراتژی و تمهیدی که یک فیلم مشخص را بدل به یک حادثهی فراموشنشدنی میکند، در فیلمی مشابه میتواند مقدمات یک ناکامی و شکست را رقم بزند. و دقیقا به همین دلیل نقادی بدل به کاری پرمخاطره میشود؛ کُنشی همواره در جریان، همواره در حال شدن؛ کُنشی که به آزمون و خطا باور دارد و هیچ پاسخی را از پیش مفروض نمیدارد. نقد در این معنا با تفاوتها، ظرافتها، لحظهها و نادیدنیها سروکار دارد. نه به دنبال جمعبستن و یکیکردن و فلهایدیدن، که به دنبال مستثنیکردن و کسرکردن و موردیدیدن است. پس وظیفهاش شناسایی و اثبات مقولهای کلی و بیمعنا تحت عنوان فیلمهای متفاوت در برابر فیلمهای بدنهای نیست، بلکه شناخت و روشنگری آن دسته از المانها و ویژگیهایی است که یک فیلم متفاوت اصیل را از یک فیلم متفاوت جعلی متمایز میسازند.
به این اعتبار، سعی کردهایم در انتخاب نقدها (چه ترجمه و چه تألیف) هم این نگره را لحاظ کنیم، یعنی به دنبال آن ایدهی بازنیِ نقادی به مثابهِ یک برخورد تماموکمال با سینما باشیم. از این رو، از آمدوشدی خلاقانه میان گونههای مختلفِ نقادی دفاع میکنیم: از خوانشهای سیاسی تا برخوردهای فرمالیستی، از قرائتهای روانکاوانه تا نظرگاههای پستمدرنیستی. برای مثال، در این شماره، نقدی داریم که بخش اعظم آن صرف رفتوآمد میان درونِ فیلم و پسزمینهی فرهنگی/اجتماعی آن میشود و از این طریق ما را دعوت به تجدید نظر در نگاهمان به هر دو میکند؛ در مقابل نقدهایی داریم که صرفا به درونِ اثر در انزوایش از جهان بیرون پرداختهاند و با رویکردی بیشتر فرمالیستی منظومهی نحوی، سبکی و معنایی فیلم را ترسیم کردهاند. در این میان، اگر حجم ترجمهها در قیاس با مطالب تألیفی نه فقط در این شماره، که در شمارههای پیشین هم بالاست، دلیلش نه بیاعتمادی به کنش نوشتن نقد توسط ایرانیها (روند صعودی نوشتههای تألیفی در خلال 7 شمارهی گذشته به حد کافی گویاست)، بلکه تجدیدِ عهدی با یکی از خصلتهای کهنِ سینهفیلی است. سینهفیلی به مثابهِ ایستادن در مابینها، در مرزها و آموختن از تجربههای دیگران. ترجمه و بازخواندنِ مواجهههای متضادِ اندرو ساریس و پالین کیل گشایندهی افقی از امکانها (دستاوردها و بنبستها) پیشِ روی ماست، به همانترتیب که خواندنِ تحلیلی از منتقدِ جوانِ کایه دو سینما بر هولی موتورز، یا نوشتهای از منتقدِ قدیمیِ آمریکایی، که تاریخِ سیاست و سینما را در خوانشِ خود از لینکلن احضار میکند.
و البته تداوم این مسیر بدون توجه به واکنش خوانندهها و قضاوتشان ناممکن است. هر نقد و نظر و قضاوتی، بیتردید، به ما درکی واقعبینانهتر از دورنمای آتی مجله خواهد داد. میخواهیم مصمم به این راه ادامه دهیم و جلو برویم و در این میان، هر نکته و پیشنهادی، چه از سوی مخاطبان عزیز مجله و چه از سوی دوستان و همکاران دیگر مجلات، میتواند مسیر را برای ما، برای فیلمخانه، هرچه هموارتر کند. بهار نزدیک است و تعطیلات نوروز پیشرو، و ما امیدواریم این مجموعهی «سینمای دوران ما» بهانهای شود تا در این فراغت کوتاهْ دوباره و چندباره به تماشای فیلمهای این پرونده، و به طور کلی فیلمها بنشینیم.
نظرات
ارسال یک نظر