در سرخوشیهای نودساله بودن (3)
قابی از والدن (یوناس مکاس، 1969)
از 12 نوامبرِ 1958، یوناس مکاس ستونِ سینماییِ ویلیج وویس را راه انداخت و نزدیکِ 12 سال بیوقفه در آن نوشت. ستونی که با فاصلهای اندک بدل به صفحه نیز شد و با دعوت از اندرو ساریس و تقسیمِ کاری میانِ آن، همچون دژی فرهنگی به کارِ خود ادامه داد؛ حتا تا سالها بعد از آن دو و با نویسندهای چون هوبرمن که خود به سنتزی از سلیقه و نگاهِ آن دو میمانست. مکاس یک سال پس از پایاندادنِ ستونش، منتخبی از آن یادداشتها را در کتابی به نامِ ژورنالِ فیلم: شکلگیریِ سینمای نوینِ آمریکا 1959-1971 منتشر کرد. امروز، یادداشتهای ژورنالِ مکاس همچون فیلمهای او به نظر میرسند: آنی، خودانگیخته، پرشور و جنونآسا و همراه با سادگیای کودکانه که دارد جهان را (و سینما را) از نو کشف میکند. جاهایی حتا شاید حس کنیم رنگِ زمان نیز بر بخشی از این نوشتهها نشسته و خصلتی بیانیهوار از آنها باقی گذاشته، اما مهمتر از هرچیز اینها انعکاسی از حالوهوای یک دوراناند. دورانی که با مکاس و دوستانش تازه داشت شکل میگرفت.
این بخش را در وبلاگ باز میگذارم تا هر از چندی ترجمهی تکهای کوتاه از ژورنالِ فیلم را در آن بیاورم. در زیر تکهای از ستونِ 11 مارسِ 1965 را میخوانید.
باز هم در بیمسئولیتیِ منتقدانِ فیلمِ نیویورک
من پیشتر و در همین ستون تأکید کرده بودم که فیلمسازِ جدید، هنرمندِ جدید، به هیچ کدام از مقالههایی که در نشریاتِ ملی چاپ میشود احتیاج ندارد. روحِ آن مقالهها نادرست است؛ نیتشان نادرست است؛ دادههایشان نادرست است. آنها آخرین صداهای رسانههای پیرِ رو به موتاند. به زودی نشریههای تازهای در راه خواهد بود.
با این حال، تا زمانی که مجبور هستیم با این مجلههای پیر ادامه دهیم، و تا جایی که این دادهها به مردم ارائه میشود، من همچنان دغدغهی آنها را خواهم داشت.
در فوریه، یک برنامهی مرورِ کامل بر فیلمهای استن براکیج، به مدتِ 5 شب، توسطِ سینماتکِ فیلمسازان [Filmmakers' Cinematheque] برپا بود. برنامهای که با هنرِ بصیرت به پایان رسید، فیلمی که براکیج شش سال رویش وقت صرف کرده است. این فیلم نه تنها اوجِ هنرِ او که نخستین شاهکارِ بصیرتِ تازه است. یک فیلمِ زیبا، رویاگون و سرنوشتساز. کاری همانقدر مهم که هر چیزی ساختهی بزرگْ استادانِ قدیمی؛ گفتاری بر یک بصیرتِ تازه، بر یک استتیکِ تازه؛ به راستی، مانیفستِ یک نگاهِ تازه.
هیچیک از ریویونویسها، منتقدها و ژورنالیستهای سینمایی به نمایشهای سینماتک نیامدند. دو نمایشِ مخصوص برای مطبوعات برنامهریزی شد و تنها یک نفر، آرچر وینستن از پُست، حضور یافت. بیش از صد نفر از ریویونویسها و منتقدهای شاخصِ سینمایی و هنری دعوت شده بودند.
ریویونویسها، منتقدها و ژورنالیستهای ما علاقهای به آنچه در سینما میگذرد ندارند. تقریباً باورنکردنی است که فیلمی در اندازهی هنرِ بصیرت ظاهر شود، نادیده گرفته شود و در سکوت بماند. این اتفاقها به ذرهای ناچیز هم ارزشش را نداشتند که وقتی صرفشان کنم، اما احساس میکنم لازم است که چشمها را باز کنیم و خود را به یک بصیرتِ تازه بسپریم. آدمی درهای بسیاری را به روی خود بسته، به رویِ روح و جان و نگاهش، و به روی ذهنش که آن را در خود قفل کرده است. و به این دلیل است که باید توجهها را به آن آثارِ هنری جلب کرد که نگاه، تخیل و رازها را به هم میریزد. عوامانگیِ بسیاری اطرافِ من است که مجبورم میکند در برابرش موضعی بگیرم. ریویونویسها، نشریهها، رادیو، تلویزیون و منتقدهای ما، همگی، جزئی از یک تبانیِ پا به سن گذاشتهاند که تمامِ درها را قفلشده میخواهد. ما درها را باز خواهیم کرد.
سلام آقای مرتضوی
پاسخحذفامیدوارم حالتون خوب باشه
سوالی داشتم ازتون
برای کسی که میخواد سینما رو از صفر شروع کنه و تا حدی که شاید بتونه جرات فیلم ساختن بکنه, چه کتاب هایی رو پیشنهاد میکنید؟
البته من صفر نیستم و خودم کتاب در این مورد زیاد خوندم, ولی نمیدونم چقدر و چه چیزهایی رو باید بخونم تا فیلمی که میسازم ارزش تماشا کردن داشته باشه
محمدرضا
پاسخحذفسلام، ممنون از تو که وبلاگت شده خانهاي براي کشف ناديدهها و ناگفتهها و ناخواندهها و...
به دوستِ ناشناس،
پاسخحذفمطالعه در موردِ سینما به قصدِ فیلمساختن راهِ خودش را لازم دارد. کتابهایی که جنبهی عملی دارند (در موردِ کارگردانی، تدوین، ...) به فارسی ترجمه شدهاند و همینطور حضور در کلاسهایی که شاید بتوانید در آنها شرکت کنید.
سلام
حذفممنون بابت جوابتون
ولی کتاب هایی که در زمینه ی مثلا کارگردانی هستن بیشتر کارگردانی رو یاد میدن
مثلا هدایت بازیگر یا طریقه ی ترسیم نماها
من دوست دارم سینما را یاد بگیرم تا بتونم سبک مخصوص خودم رو تعریف کنم
خودم در مورد سینما کتاب های هنر سینما و سینما به روایت هیچکاک و شناخت سینما رو خوندم
چند وقت هم هست کتاب تاریخ سینما رو شروع کردم
ولی هنوز تو خودم توانایی ساختن فیلم رو نمی بینیم
به کلاس هم حقیقتش اعتقاد ندارم.همینطور دانشگاه
ممنون از توجهت محمدرضا.
پاسخحذف