به سوی «هولی موتورز» – گامِ پنجم
در تاریخ آمده که او - پیش یا پس از مرگش - خود را در برابرِ خداوند دید و از او پرسید: «من [در طولِ زندگیام] بیهیچ فایدهای آدمهای بسیاری بودهام، اما حالا میخواهم که فقط یک نفر باشم و آنهم خودم». خداوند از درونِ گردباد پاسخ داد که «من خود نیز من نیستم؛ من جهان را رؤیا دیدهام، نظیرِ تو، شکسپیر، که کارِ خود را رؤیا دیدهای، و در میانِ شکلهای رؤیای من، یکی نیز تو هستی که همچون خودِ من بیشماری و نه فقط یکی».
خورخه لوئیس بورخس، داستانِ کوتاهِ «همهچیز و هیچچیز»
کاتالوگی که در جشنوارهی کن برای فیلم منتشر شده بود، با این تکه از داستانِ بورخس، آغاز میشد. بعید نیست که این انتخابِ خودِ کاراکس بوده باشد و بعید نیست که این داستان نیز یکی از بیشمار منابعِ الهامِ فیلم باشد. یکی از ترجمههای انگلیسیِ موجود از این داستان را اینجا میشود خواند.
یک حاشیه: فرانسویها نامِ فیلمساز را «لئوس» کاراکس و نه «لئو» تلفظ میکنند.
فیلم فوقالعادهای بود؛از آن اتفاقهایی که فقط در سینمای اروپا رخ میدهد.تلفیقی سوررئال از سینما پارادیزو و اینلند امپایر؛ در ستایش "بازیگری".
پاسخحذفسپاس ویژه
پاسخحذفارضام می کند بورخس.
وحيد جان سلام، محمدرضا هستم، توي فيسبوک هم برات نوشتم که جرات نزديک شدن به اين فيلم را ندارم. انگار از اون فيلمهاست که بيسوادي آدم رو در برابر سينما بدجوري به رخ ميکشه. ديدن اين فيلمها شهامت ميخواد. ممنون از معرفي و ممنون از انگيزهبخشي.
پاسخحذففکر میکنم که فیلم چیزی بیش از ستایش سینما یا ستایش بازیگریه. و البته حتمن اینها هم هست، البته شاید بهتر باشه کلمهی ستایش رو که خیلی ماهیت «درونگروهی» داره به چیزی مثل «بازتعریف» تبدیل کنیم: بازتعریف سینما. ولی اگر هوس تفسیر بهسر باشه، فیلم مرزهای خیلی جلوتری رو میشکنه تا مقولهی «بازیگری».
پاسخحذفموافقم هادی. فیلم از «بازیگری» و حتا «سینما» فراتر میره ...
حذف