نامه به سرژ
اگر شما به یک سنّتِ انتقادی تعلّق داشته باشید، همان سنّتِ بازن و کایه است، در کنارِ [نویسندگانی چون] بونیتزه، ناربونی و شِفه. شما همچنان در جستجوی پیوندی بنیادی میانِ سینما و تفکّر هستید و همچنان نقدِ فیلم را کنشی شاعرانه و زیباییشناسانه میدانید (در حالی که بسیاری از معاصرانِ ما احساس میکنند که برای حفظِ جدیّتِ نقّادی باید به سوی زبان، به سوی یک فرمالیسمِ زبانشناختی، تغییرِ جهت دهند). در نتیجه شما همچنان به همان ایدهی بزرگِ سینمای دورهی نخستین صحّه میگذارید: سینما به عنوانِ یک هنرِ تازه و یک فکرِ تازه. تنها برای فیلمسازان و منتقدانِ نخستین، از آیزنشتاین تا ابل گانس تا اِلی فور، این ایده بر یک خوشبینی متافیزیکی، بر [فکرِ] یک هنرِ جامع برای تودهها، مبتنی بوده است. باید گفت که جنگ، و هر آنچه که به آن راه داد، یک بدبینیِ رادیکالِ متافیزیکی را سبب شد. امّا شما توانستید یک خوش بینییِ مشخصِّ انتقادیِ را حفظ کنید: سینما برای شما نه با یک فکرِ جمعیِ فاتحانه، بلکه با یک اندیشهی تکافتادهی مخاطرهآمیز در پیوند مانده است؛ اندیشهای که تنها در «ناتوانی»اش میتواند درک و تحمّل شود؛ گویی که از میانِ مردگان برمیگردد تا در برابرِ بیهودگیِ غالبِ کنشهای سینمایی بایستد.
بخشِ کوتاهی از نامه به سرژ دنی: خوشبینی، بدبینی و سفر نوشتهی ژیل دلوز
Originally published as Preface to Serge Daney’s ‘Ciné journal 1981-1986′ (Cahiers du cinéma, 1986). Revised version from the one found on straub-huillet.net, taken from ‘Gilles Deleuze: Negotiations 1972-1990′ (New York: Columbia University Press, 1995), translated by Martin Joughin.
نظرات
ارسال یک نظر