بدرود قهرمانِ فاتح
اندرو ساریس (1928-2012)
اما این ساریس بود که این وظیفه را برای خود تعریف کرد تا در نقدِ فیلمِ آمریکایی تجدیدِ نظر کند، آن هم با رو-در-رو شدنِ جدّی با مسألهای که دیگران، با هر عذرِ فرهنگی که داشتند یا نداشتند، از آن اجتناب کرده یا گریخته بودند. کاری که او آن را بالاخره در چند حرکتِ نسبتاً ساده ولی باشکوه به انجام رسانید. نخست باید گفت که آن رتبهبندی [در کتابِ سینمای آمریکا]، از بالا تا پایین، چیزی بسیار شخصی بود. امّا چه با آن موافق بودید، چه مخالف، نمیتوانستید انکار کنید که جایی در این دنیا اولویتها داشت تغییر میکرد، از محتوا به فرم، و همچنین از بیرون به درون […].
ساریس، در سنّتِ درخشانِ آندره بازن، سرژ دنی و مانی فاربر، همیشه یک منتقد-تئوریسین باقی ماند – به بیانِ دیگر درگیری او با سینما چنان همهجانبه بود که تئوری را از راهِ عمل تحقق میبخشید. […] سابقهی برجستهی 50 سال نقّادیِ تأملبرانگیز که در آن سینما در محورِ آن و مقدّم بر هر چیزِ دیگر مینشیند، مقامِ او را چنان حفظ میکند که گویی سینما ملکهی او و او شوالیهی نگهبانِ آن بوده است. او در واقع رودِ جاریِ بیانگریِ شخصی بود.
هر کس که در موردِ سینما مینویسد میتواند آن جمله را، که گُدار در موردِ اُرسن ولز گفت، برای اندرو ساریس به کار ببرد: «همهی ما همیشه همهچیز را مدیونِ او هستیم»؛ این را چند سالِ پیش در وبلاگی خوانده بودم. و البتّه این حرف برای کسی که نوجوانیاش را در آمریکای دهههای شصت و هفتاد و هشتاد گذرانده و با سینما به صورتِ جدّی درگیر شده طنینی دوچندان دارد – بسیار عمیقتر از آنچه که برای ما، در فضا و زمانی دیگر، میتواند داشته باشد. میشود در همین فضای آنلاین گشت و دید که چه نامهای بزرگی عشق و کشفِ جدّی سینما را مدیونِ کتابِ سینمای آمریکا هستند، که کتابْ امروز هم ورای تمامِ آن ردهبندیها و نفی و تأیید کردنها چیزی فراتر در چنته دارد؛ که گاه در یک پاراگرافش به چنان عمقی از دیدن و شکافتنِ موضوع دستیافته که دیگران در طولِ یک کتاب نیز به آن نرسیدهاند …
دو بخشِ کوتاهی که در بالا خواندید را از مقالهی مفصّلِ کنت جونز، که چند سالِ پیش در بزرگداشتِ پنجاهمین سالِ فعّالیتِ نوشتاریِ ساریس نوشته بود، نقل کردم. این مقاله را مدّتی پیش ترجمه کرده بودم که از سرِ حادثه چاپ شدنش (در اوّلین شمارهی فصلنامهی فیلمخانه) تا همینروزها به تأخیر افتاد. … برای مرگِ ساریس جملههای آشنایی همچون «این پایانِ یک دوران است» را تکرار نمیکنم؛ منتقدی که در زندگی و با خودِ کُنشِ نوشتن به دقیقترین معنا پایانبخشِ یک دوران و نویددهندهی دورانی تازه بود از چنین ستایشهایی بینیاز است.
اوّلین شمارهی فصلنامهی فیلمخانه به زودی منتشر خواهد شد.
سلام
پاسخحذف1.فقط از طريق لينك سايت آمازون كه قرار داديد ميشه به مجله سينما-چشم دسترسي پيدا كرد يا روش ديگه اي هم وجود داره؟؟(چون اگه ساكن ايران باشيم به راحتي نميشه از آمازون خريد كرد.)
2.اگه خدا بخواد فصلنامه فيلمخانه چاپ ايرانه؟اگه اشتباه نكنم مديرمسئولش آقاي رسولي نژاد هستند؟؟
3.اگه خاطرتون هست ميشه بگيد آخرين مطلبي كه از شما تو مجله هاي ايراني چاپ شده چي و كجا بود؟؟
ممنون
نیما،
پاسخحذفیک - متاسفانه فعلن راهِ دیگری برای «سینما-چشم» نیست، امیدوارم گردانندگانِ مجله راهی را بیابند تا در ایران نیز راحت در دسترس باشد.
دوم - بله مدیر مسئول و سردبیرِ «فیلمخانه» آقای رسولی نژاد هستند و حدس می زنم مجله اواسطِ تیرماه منتشر شود.
سوم - مطلبی در موردِ سینمای آلن رنه بود که در ماهنامه ی «فیلم» شماره ی ویژه ی بهار چاپ شد.
و ممنون از توجهِ شما.