روشنتر از روزِ روشن
Source for the photo: here
صداهای دوردست، جانهای آرام (ترنس دیویس - ۱۹۸۸)
*****
اینجا باید گفت «عکسها»، و نه حتا تصویرها. به ورق زدنِ آلبومِ قدیمیِ خانوادگیِ میمانَد که به مددش نیروی خاطره جانِ دوباره میگیرد. آن قطعهی عکس از عروسیِ خواهر با عروس در کنارِ مادر و برادر و آن یکی خواهر، و حالا نیروی خاطره است که به میان میآید: او آن لحظه به چه میاندیشید؟ آن دیگری به چه؟ و درست با همین پرسشها است (و خواستِ جانبخشیدن) که «سینما» به میان میآید، متولد میشود؛ این هنرِ تصویرهای متحرک. تصویری به روی تصویرِ دیگر میلغزد تا به یاریاش جهانِ گذشته بازساخته شود؛ که این حرکت از قابِ ساکن به سویِ جهانی چندبُعدی سویهای کلیدی در این فیلمِ مشخصِ دیویس است. این اولین فیلمِ بلندِ او، پس از سه فیلمِ کوتاهِ نخستین که حالا با عنوانِ سهگانه مشهورند (بماند که خود نیز در اصل حاصلِ کنارِ همگذاشتنِ دو فیلمِ کوتاه است، یکی صداهای دوردست و دیگری جانهای آرام که به زیبایی در کنارِ هم چفت-و-بست یافتهاند) همچون مجموعهای از چنین عکسهایی است که درک و دریافت میشود. دیویس با حرکتی رفت-وبرگشتی از میانِ خاطرههای مرگِ پدر، عروسیهای خانوادگی و همنشینیهای معمولِ خانواده که عمدتاً از سوی دیگران به او نقل شدهاند (و برخلافِ روزِ طولانی پایان میپذیرد که خاطراتِ کودکی خودِ اوست) پله-پله جهانش را بسط میدهد و همچون هر فیلمِ دیگرش با خاطرهی فیلمهای قدیمی و آوازهای روزهای دور رنگآمیزیاش میکند. اینجا نیز همانندِ تجربههای دیگرْ فیلمسازانی که روایت را بر خاطره بنا کردهاند (رنه، مارکر، مالیک، کار-وای، …) چالشِ اصلی گره زدنِ رشتههای پراکندهی روایت است به یکدیگر و دیویس نیز پاسخِ خود را به این مسئله پیدا میکند، پاسخی یگانه و از آن خود (او فیلمسازِ «بافت»هاست و بالا و پایین و گوشه و کنارِ این تجربهی بدیع و پیچیده را رشته-به-رشته از نورها و صداها میبافد): نتیجه یک فیلمِ «مود»محورِ دیگر است، با سیلانِ عکسها و آواها، و این همه در مسیرِ رهایی از آوارِ گذشته؛ شخصی و جمعی – و در نهایت به سوی گستردنِ افقهای آینده، گشایشی که، به زبانِ فیلمساز، «سینما» توانا به انجامش هست.
* بارِ چندم بود که امشب دیدمش (و اینبار به هدفِ نوشتنِ متنی مفصل در بابِ سینمای دیویس)؛ با هر تماشا غنیتر و زیباتر میشود.
** عنوانِ این یادداشتِ کوتاه از یکی از چندین و چند ترانهای میآید که در فیلم خوانده میشود.
*** این گفتگو با فیلمساز را از دست ندهید:
این نوشته را نگه داشته بودم تا وقتی فیلم را دیدم بیایم، بخوانم و شاید چیزی اینجا بنویسم. ولی حقیقتش این است که زبانم بسته است از چیزی گفتن از بس که فیلم خوب است و دلم می خواهد که باز ببینمش و در دنیایش و آدم هایش غرق شوم.
پاسخحذفممنون وحید عزیز بابت فیلم، اینجا همیشه دریچه خوبی بوده برای ورود به دنیاهای جدید
خوشحالم که فیلم رو دوست داشتی. ممنون از کامنتت علی جان.
پاسخحذف