زیستن در عصرِ نشانهها
شبکهی اجتماعی (دیوید فینچر) – ***
«من با زبانِ کدها با تو صحبت نمیکنم».
اِریکا هر چقدر هم که اصرار کند، چیزی غیرِ عادی در این گفتگوی طولانیِ پنجدقیقهای آغازینِ شبکهی اجتماعی وجود دارد. نه فقط به خاطرِ سرعتِ سرسامآورِ پینگپنگِ کلامیِ رد و بدل شده میانِ او و مارک زاکربرگِ در آستانهی طرد شدن (و چه شروعی جذّابتر از این برای فیلمی با موضوعِ نسلِ چتهای سریعِ عصرِ اینترنت پیشنهاد میکنید؟) که به دلیلِ کدها و نشانههایی که محتوای این جدال را شکل دادهاند: آی.کیوی بالا (اهمیتِ در هاروارد بودن - مارک به اِریکا میگوید وقتی در دانشگاهِ بوستون [B.U] هستی نیاز نداری که زیاد درس بخونی)، مفهومِ طبقه/کلاس (مارک را به فاینالکلابهای هاروارد راه ندادهاند)، پیشرفت (اما در سمت-و-سویی که جا دارد در پسزمینهاش معنا شود: بسیار بعدتر شان پارکر به مارک خواهد گفت «پیشترها در مزرعهها زندگی میکردیم، حالا در شهرها و بعدها در اینترنت»). اینها کلیدهای رمز یک سبکِ زندگی مشخصاند. آن را یک «بیزنسِ» آمریکایی بخوانید و به فیلمی تماماً آمریکایی فکر کنید تا پرترهنگارِ آن باشد؛ شبکهی اجتماعیِ فینچر از اینجاست که شکل گرفته است.
هالیوود همیشه و در شکلهای مختلف، امّا به شیوهی خود، به مناسبات و جابجاییِ قدرت بازگشته است. مارک جایی در همان اولین پلهها به دوست و شریکش اِدواردو میگوید که این «یک فاینالکلابِ تازه» خواهد بود که «رئیسهایش خودمان باشیم». در فیلمِ فینچر نیز داستان همچنان داستانِ پدرخواندههاست (یا دقیقتر شکلگیری و به قدرت رسیدنِ آنها). هرچند نوعِ مشخصی از پدرخواندهها (از آن جنس که یکبار و در کاملترین شکلش ولز در شخصیتِ چارلز فاستر کین که بازتابی بود از غولِ رسانههای زمان، ویلیام رادولف هرست، تصویرش کرد)؛ پدرخواندههاي رسانهها. از فیلمِ ولز که به طرفِ فیلمِ فینچر حرکت کنیم، از عصرِ شهرها به عصرِ اینترنت آمدهایم؛ به پدرخواندهی شبکهها، به عصرِ اینترنت، و حتّی مشخصتر از آن: به عصرِ فیسبوک.
پای فیسبوک که به میان میآید، اِیْرن سورکینِ نویسندهْ اهمیتِ کانونی «شبکه» را درمییابد و پیرنگی طرح میریزد گسترشیابنده همچون شبکه. از آن گفتگوی سریعِ نخستین که بگذریم (که در هر دو لایهی مضمونی و فرمی کلیتِ فیلم را فشرده در خود نهان دارد)، نظامِ رواییِ فیلمِ فینچر (که در یک سطح داستانِ گسترشِ فیسبوک است، و در سطحِ دیگر انعکاسدهندهی دو دعوای حقوقی علیهِ مارک زاکربرگ) همچون صفحههای شبکه گسترش مییابد. صفحهای اینجا گشوده میشود و صفحهای آنجا. این یک جهانِ بیمرکز است؛ تریلری بنا شده بر مکالمه (طنزِ گزندهي جاری در دیالوگهای سورکین کمدیِ فیلمِ فینچر را به حرکت در میآورد) و محصور شده در بازیهای زبانی/حقوقی (اینجا نیز همچون شهروند کین ساختارِ فلاشبکمحورِ مبتنی بر کشفِ حقیقت را دنبال میکنیم اما با تفاوتی محوری: جهانِ شهروند کین جهانِ فرد بود و جهانِ فیلمِ فینچر جهانِ شبکه) و این همه در دلِ داستانی میگذرد که دغدغههای پیرامونِ یک دانشجوی سالِ دومی هارواد از دویست دلار و سیصد دلار به تدریج اما به گونهای لگاریتمی به میلیونها و بیلیونها بسط مییابد. و فیلم در تناسبِ با آن کم و بیش ساختاری دو نیمهای را دنبال میکند: دعواها و دغدغههای بچهدانشگاهیهای نیمهی اول که از میانه و با ورودِ شان پارکر (جاستین تیمبرلیک) به تدریج در جهانی بزرگتر نیرویی چندین برابر میگیرد (با عزیمت به کالیفرنیا، به سیلیکونولی [Silicon Valley]، به اسمِ رمزهای دیگرِ دوران).
اما این بالاخره یک فیلمِ هالیوودی است. در طولِ سالها مُدام به یادمان آوردهاند که هالیوود همیشه و در شکلهای مختلف دلمشغولِ رُزبادها بوده، باورِ به این که انگیزهای ساده اما نیرومند در پشتِ هر پیروزیِ غولآسایی وجود داشته، که هر «فتح» و شکوهی را میتوان به یک انگیزهی سادهی نخستین فروکاست. پس عجیب نیست که پایاندهندهی فیلم باید لحظهای باشد که مارک زاکربرگ به انتظار نشسته تا اِریکا (رُزباد!) درخواستِ دوستیاش در فیسبوک را بپذیرد. آیا نظارهگرِ یک بیوگرافی از خالقِ فیسبوک بر مبنای کتابِ میلیونرهای اتفاقیِ بن مزریچ بودهایم؟ کمی جستجو در همین صفحههای شبکهها نشان میدهد زاکربرگِ واقعی و زاکربرگِ فیلم بیش از اندازه با هم متفاوتند، یکی در همین تعلقِ خاطر داشتن به شخصیتِ داستانیِ اِریکا - رُزبادها بالاخره همه متعلق به جهانِ نمایشاند - امّا آنچه سورکین و فینچر خواستهاند بر این زاکربرگِ تخیلی بار کنند چیزی فراتر از ماجراجوییِ یک شخصیتِ واقعی بوده است. آن را یک پرترهنگاریِ بیرحمانه بخوانید، اما کوشیدهاند برای نخستین بار تصویری از دلمشغولیهای یک دوره را به سینما بکشانند. یک فیلمِ کاملاً آمریکایی دربارهی یک «بیزنسِ» آمریکایی؛ نتیجه فیلمی جذّاب شده است، امّا نه آنقدر که باید عمیق و کالبدشکافانه – خُب، تفاوتی اگر باشد، تفاوتی در مکانیزمهای دو دوران نیز هست. از عصرِ چارلز فاستر کین که به دورانِ مارک زاکربرگ برسیم بسیار چیزهاست که در این «بیزنس» عوض شده، و در هالیوود و در رابطهاش با جهانِ بیرون نیز؛ امّا شبکهی اجتماعی، که بیشتر رنگ و نشانی، نه از ولز، که از هاکس دارد (در کاراکتر و در دیالوگ)، دستِ کم به یادمان میآورد که جایی و در زمانی دور هالیوودِ قدیم چه کارهایی میتوانست و میخواست که انجام دهد.
سلام وحید.
پاسخحذفببخشید که بی ارتباط کامنت می گذارم...
فیلم "drive" را دیده ای؟
اگر دیده ای و پستی گذاشته ای خواستم نظرت را بدانم...
چون دیدم و به نظرم فیلم خوبی بود، اما نه به اندازه ای که از آن تعریف شنیده بودم(و ظاهراً فیلم محبوب امسال م.اسلامی هم بود.). مخصوصا که فیلم نامه اش ایده نابی نداشت و حتی تا حدودی تحت تاثیر لئون و راننده تاکسی بود، اما در فضایی دیگر. (ولی کارگردانی اش البته فوق العاده بود...)
ممنون.
سلام حسین جان
پاسخحذفمن فیلم را اصلن دوست نداشتم. شاید یک یادداشتِ کوتاه برایش بنویسم این روزها