پایین‌تر از پنجاه!

لوکرسیا مارتل

مجله‌ی سینما-اسکوپ که در کانادا منتشر می‌شود (و بگویم که به دلیلِ روحیه‌ی جوانِ انتقادی‌اش این روزها آن را به سایت اند ساوند و فیلم کامنت ترجیح می‌دهم - کم و بیش خواهر یا برادرِ ریورس شات نیز می‌شود خواندش) شماره‌ی جدیدِ خود را که شماره‌ی پنجاه نیز هست به یک نظر‌خواهی از منتقدها در موردِ مهمترین فیلمسازانِ زیر پنجاه‌سال اختصاص داده است (پنجاه منتقد در موردِ پنجاه فیلمساز نوشته اند). می‌توان آن را یک جور گمانه‌زنی در موردِ غول‌های آینده هم خواند یا یک جور بازیِ کشف نیز. پاسخ‌ها متنوع‌اند: کسانی از هالیوود نوشته‌اند و نام‌هایی چون تارانتینو و فینچر؛ دیگرانی از مستقل‌های آمریکایی نوشته‌اند (اسکات فانداس در موردِ وس اندرسون نوشته و آدام نیمن در موردِ پل توماس اندرسون و جاناتان رزنبام در موردِ اَزیزل جیکوبز، سازنده‌ی تری)، اما اگر این سوال معنایش همچنین انتخابِ «صدا»های تازه باشد که اندک‌اندک پا به قلمروِ سینما می‌گذارند انتخاب‌ها معنایی دیگر هم به خود می‌گیرند و اینجاست که پاسخ‌های دیگر برای من جذاب‌تر می‌شوند: انتخاب‌هایی چون جیا ژانگ‌که، آلبرت سرا، کریستی پویو (کوئنین منتقدِ بزرگِ آرژانتینی در موردِ او نوشته)، مارن اده کارگردانِ فیلمِ درخشانِ هرکسِ دیگر (کنت جونز در موردِ او نوشته - این یادداشت را هم ببینید)، ...
فکر کردم اگر بخواهم به این سوال جواب دهم کسی را به جز لوکرسیا مارتل انتخاب نمی‌کنم. فیلمسازی که به دقیق‌ترین معنا صدایی تازه بوده در طولِ ده-پانزدهِ سالِ گذشته و با هر یک از سه فیلمِ تا به امروزش به قلمروی تازه از روانِ و جهانِ آدمی پا گذاشته و هر بار با کند و کاوی جسورانه‌تر در امکاناتِ تصویری و روایی‌ای که زبانِ سینما در برابرش پیش نهاده است. از قضا کیفیتِ همین سه تجربه‌ی پُشتِ سرِ هم نیز (مرداب، دخترِ مقدّس و زنِ بی‌سر) به دلیل‌پردازیِ من برای انتخابِ او در برابرِ رقبایش کمک می‌کند: جیا ژانگ‌که حضوری امیدبخش است امّا فراموش نمی‌کنم که تا مدّت‌ها تجربه‌هایش در قلمرویی شکل می‌گرفت که پیش‌ترها مسیرهای سختش را هو شیائو شین هموار کرده بود (بهترین فیلمش یادگارِ آن روزهاست) و تازه با یکی دو فیلمِ آخر است که هویتِ مستقلِ خود را می‌سازد؛ هرکسِ دیگرِ مارن اده یکی از اتّقاق‌های سینمای چند ساله بوده امّا او تنها دو فیلم ساخته که یکی‌شان فقط برجسته است؛ آپیچاتپونگ تجربه‌گری جسور است امّا به رغمِ جایزه‌ی کنِ دو سالِ پیش باید گفت که پیش‌بینی‌ناپذیر نیز هست و فیلمسازانی چون لیساندرو آلونسو یا حتّا آندره‌آ آرنولد مدام بهتر می‌شوند امّا باید منتظرِ ادامه‌ی کارنامه‌شان ماند … خب، به نظر برای من که پرسشِ دشواری نبوده است!
و البته به عنوانِ پی‌نوشت اضافه کنم که همین باعث شد برگردم و به نام‌هایی فکر کنم که همین تازگی‌ها پنجاه سالگی را رد کرده‌اند: آرنو دپلشن و پدرو کوستا؛ اگر رد نکرده بودند رقبای خانمِ مارتل بودند.

پی‌نوشت (و با فاصله ای یک روزه!): سرگئی لوزنیتسا با کارنامه‌ای درخشان در سینمای مُستند و تنها یک فیلمِ داستانی (دوّمی هم در راه است)، زوياگينتسف با دو فیلمِ درخشان (هرچند فیلمِ سوّمش بسیار ناامید کننده بود)، ... نام‌های امیدبخشِ دیگری‌اند که در یادداشتِ دیروز جایشان خالی بود.

نظرات

  1. زیر پنجاه سال؟ انتخاب اول بنده کریستوفر نولان است و لاغیر. بعید می دانم کسی ایشان را اشاره کرده باشد

    پاسخحذف
  2. در این پرونده هیچ اسمی از او نبود رضا جان؛ یعنی اسمِ فینچر و تارانتینو بُرده شده بود ولی نولان نه

    پاسخحذف
  3. وحید

    با سلام و عرض تبریک سال نو

    در یکی از مجلات وطنی نقدی راجع به "پسر بچه ای با دوچرخه" برادران داردن از یکی از منتقدان شناخته شده دیدم که البته نقدی منفی بود، نکته ای که در تمامی نقد مدام به آن تاکید می شود مقایسه اش است با فیلمهای "باشو، غریبه کوچک"، "دونده"، "خانه دوست کجاست" و فیلمهای وطنی از این دست یا همان "سینمای کانونی". به نظرت چنین مقایسه ای درست است؟

    یک نمونه :
    "به طور کلی ارتباط انسانی مادر و فرزندی که میان سامانتا و سیریل برقرار می شود، اصلا چرا باید بدون هیچ نوع پس زمینه ای برای بیننده پذیرفتنی باشد؟ فیلم بزرگ "باشو، غریبه کوچک" خودمان، زمانی به بلندای بک فیلم کامل را به سیر تدریجی همین رابطه بین زن و پسر بچه اختصاص می دهد و عواطف میان آن دو را به پیوند تمام گوشه های سرزمین ایران منتهی می کند."

    پاسخحذف
  4. سلام. Gaspar Noé و Carlos Reygadasهم میتونن باشن

    پاسخحذف
  5. اسمی از "ایناریتو" نیست؟

    پاسخحذف
  6. به دوستِ ناشناس

    در این نظرخواهی کسی از ایناریتو اسم نبرده بود. شاید بتوانم حدس بزنم چرا.

    دو فیلمِ اولِ او فیلم های بسیار خوبی اند ولی شخصن در هنگامِ فکر کردن به این پرسش بیشتر دنبالِ کسانی بودم که فکر می کردم پتانسیل ها و راه های تازه ای را تجربه می کنند که کمتر در گذشته پیموده شده است, حتا اگر شکست های خود را هم داشته باشند. من پرسش را از این زاویه جذاب یافتم. طبعن شما ممکن است زاویه ی دیگری را در پاسخ به پرسش برجسته ببینید.

    پاسخحذف
  7. سلام سعید و سال نوی تو هم مبارک!

    فکر می کنم می شود هر فیلمی را با هر قیلمِ دیگر مقایسه کرد. از این نظر هیچ محدودیتی وجود ندارد. آنچه مهم است سمت و سو و هدفی است که منتقد در چنین مقایسه ای به دنبالِ آن است.

    مقایسه ها اما ممکن است به انحراف هایی دچار شوند که این چند سطری که نقل کردی دچارش شده است: «باشو ...» فیلمی بود در رابطه با دشواری های ارتباط و زبان آن هم وقتی نیازِ کودکانه از یک سو و مهرِ مادرانه از سوی دیگر محرک اصلی اش بود. فیلمِ داردن ها فیلمی است بنا شده بر اعتمادی که جایی و لحظه ای از سرِ نیاز و محبت میان زن و پسربچه شکل می گیرد. یکی پی جوی ارتباط و اعتماد بود, دیگری آن را زود می ساخت تا کاری دیگر بکند و جست و جویی دیگر را هدف داشت. این ها دو فیلمِ کاملن متفاوت اند با دو تجربه ی متفاوت و یکی کردنشان بیشتر آدمی را مشکوک می کند که آیا نویسنده یکی از این فیلم ها (یا هر دو را) دقیق دیده است یا نه.

    بگذریم از این نکته که اگر ملاکِ بحث, «باورپذیری» باشد فیلمِ داردن ها آن را در لحظاتی کوتاه اما سخت کارکردی به گونه ای مصمم بنا می کند!

    پاسخحذف
  8. به josefk

    کارلوس ریگاداس نیز اسمش باید در این مطلب ذکر می شد. جا مانده. ممنون از یادآوری. فکر می کنم جاماندگانِ دیگری نیز هستند. زمانی کامبیز کاهه نوشته بود که دو راهِ مختف برای پاسخ دادن به این بازیِ انتخاب ها وجود دارد: یا نشستن و سریع همان اسم های اول را که به ذهن می آید نوشتن (که یک معنا دارد) و یا یک تاملِ همه جانبه کردن (که حاوی معنای دیگری است). شیوه ی من در این مطلب اولی بود.

    اما گاسپار نوئه. نه! برای من چنین جایگاهی ندارد

    پاسخحذف
  9. فیلم No Man's Land رو دیدید؟
    نظرتون دربارش چیست؟

    پاسخحذف
  10. به دوستِ ناشناس،

    فیلم رو در همان سالِ ساختش (یا سالِ بعدش) در جشنواره‌ی فجر دیدم. اون موقع به نظرم فیلمِ بدی نبود هر چند ده سال ازش گذشته. ٰفیلمِ آخرِ تانویچ را تازگی‌ها دیدم. بد بود.

    پاسخحذف
  11. سلام آقای مرتضوی
    رو دیدین؟ دربارش نوشتین؟

    پاسخحذف
  12. اسمش چرا پاک شده؟؟؟؟؟؟؟؟
    روزی روزگاری در آناتولی

    دیدین؟ دربارش نوشتین؟

    پاسخحذف
  13. فیلم فوق‌العاده است!

    جیلان رو مدت‌هاست تعقیب می‌کنم. تا پیش از این فیلم محبوبم ازش «دوردست» بود اما «روزی روزگاری ...» چنان گامِ بزرگی برای اوست که دعوت می‌کند از این به بعد جیلان رو در چشم‌اندازی دیگر ببینیم.

    مطلبِ مفصلی در موردش می‌نویسم که قرار است چاپ شود در مجله‌ای.

    پاسخحذف
  14. خوشحالم که شما هم خوشتون اومده. واقعا عالیه. یه شاهکار به تمام معنا. احتمالا در "تجربه" ؟ خبرمون کنین لظفا. و یه سوال؟ نقد خوبی دربارش خوندین که معرفی کنین؟ البته اگه از اینترنت در دسترس باشه چه بهتر. ممنون

    پاسخحذف
  15. خیلی ممنون. خبرش رو می دم وقتی چاپ شد. کمی طول می کشه

    اما در موردِ نوشته ها. هنوز حس می کنم مطلبی که خیلی حقِ مطلب رو در موردِ فیلم ادا کرده باشه نوشته نشده!
    اما در میانِ آنها که خواندم این چند تا برجسته بودند:

    نوشته ی علی اریکان، منتقدِ جوانِ تُرک در موردِ فیلم:
    http://www.fandor.com/blog/nyff-11-review-a-crime-movies-journey-into-darkness-once-upon-a-time-in-anatolia/

    یادداشتِ هوبرمن:
    http://www.villagevoice.com/2012-01-04/film/a-search-for-a-corpse-is-so-much-more-in-once-upon-a-time-in-anatolia/

    نوشته ی اسکات فانداس در موردِ فیلم (مطلبِ دوم لینکِ زیر):
    http://cinema-scope.com/wordpress/cs-online/tiff-countdown-10-take-shelter-once-upon-a-time-in-anatolia/

    پاسخحذف
  16. مرسی لطف کردین. منتظر یادداشت شما هم هستم. ایشالا هرچه زودتر

    پاسخحذف
  17. مرسی لطف کردین. منتظر یادداشت شما هم هستم. ایشالا هرچه زودتر

    پاسخحذف
  18. سلام
    به نظر شما بهترين فيلم کارلوس ریگاداس چيه
    و
    مهترين دليلي كه از فيلمهاي گاسپار نوئه خوشتون نمياد چيه؟؟
    ممنون

    پاسخحذف
  19. نیما

    فکر می کنم «نور خاموش» رو ترجیح بدهم هر چند مشکلی با پایانِ اُردتی فیلم دارم که شاید فرصت کنم و در موردش بنویسم.

    در موردِ نوئه اینجا نوشته بودم قبل تر. به طورِ خلاصه او را فیلمسازی می دانم که به لحاظِ ایدئولوژیک بسیار محافظه کار است؛ اگر نگویم که واپس گراست!

    http://old-gringo.blogspot.com/2011/05/blog-post.html

    پاسخحذف

ارسال یک نظر

پست‌های پرطرفدار