آن یک نفر
فیلمسازانِ بد هیچ ایدهای ندارند و فیلمسازانِ خوب پر از ایدهاند، در حالی که فیلمسازِ بزرگ تنها یک ایده دارد. ایدهای که سبب میشود «مسیر» را، هنگامی که از دلِ چشماندازی پی-در-پی تغییرکننده و همیشه جذاب میگذرند، قاطع و مصمم ادامه دهند. امّا بهای این چیزی آشکار است: یک تنهایی مشخص. اما در موردِ منتقدها چه؟ برای آنها نیز به همین شکل است. همه به جز یکی. میانِ 1943 و 1958 آندره بازن آن یک نفر بود … در جهانِ فرانسهی پس از جنگ، بازن همهنگام هم میراثدار بود و هم پیشرو، هم رئیس و هم پاسور [1].
(سرژ دنی، کایه دو سینما، 1983)
مرجعِ من برای این نقلِ قول کتابِ زیر است:What Cinema Is! (Bazin's Quest and its Charge), Dudley Andrew, John Wiley and Sons, 2010دادلی اندرو، استادِ دانشگاه ییل، را از بزرگترین بازنیستهای دورانِ ما میخوانند. در موردِ این کتاب جدیدش که کتابی بحث-برانگیز بوده یادداشتی جداگانه خواهم نوشت.
***
پینوشت: دنی اینجا با دو کلمهی Figurehead و Passeur بازی میکند که ترجمهاش به فارسی چندان ساده نیست. برای اشارهای به مشکلِ ترجمهی «پاسور» نگاه کنید به پانویسِ شمارهی 2 این مطلب.
عنوان کتاب که آشکارا اشاره ایه به کتاب معروف بازن و انگار هم راجع به بازنه. بسی کنجکاوی برانگیزه و منتظرتون مرورتون هستم.( خب ما این جا باید صبر کنیم تا یکی بذاره برا دانلود که تجربه نشون داده چنین چیزی بعیده مگر این که یکی دلش بسوزه و کتاب رو ترجمه کنه و از قدیم الایام گفتن وصف العیش نصف العیش)
پاسخحذفراجع به بیوتیفول هم هنوز متاسفانه این جا نرسیده( یا تو شهری که من هستم حداقل این طوره) اما در مورد بابل از قضا زمانی که با دوستی بحث می کردیم راجع به همین سانتیمانتالیسم حرف می زدیم. بعضی جاها واقعاً زار دهنده بود این وجه ملودرام مثلاً چیزی که یادم هست بازی براد پیت( در مقایسه مثلاً با بازیش تو فیلم بی نظیر اندرو دومنیکن و یا حتی بازیگرای فیلمای قلی ایناریتو) و مکثای دوربین روی همین بازی اغراق شده.به نظر شما در این پروسه روند جدا شدن گیلرمو آریاگا موثر نبوده؟
چون به شهادت فیلمی که خودش ساخت و هم اون فیلمنامه ای که برای تامی لی جونز نوشت و رمانایی که نوشته با وجود این که ملودرام وجه اصلی کارشه اما همیشه تو تراژدی هاش در درجه ی اول ملودرام وجهی به شدت کنترل شده داره و در درجه ی دوم همیشه چه از لحاظ تماتیک و چه از نظر فرمی بازیگوشی های خودش رو داره( هر چند به نظر من حداقل به خاطر همین موضوع فیلم از نظر اجرا اشکال داره و خب بیشتر اظهار نظر نمی کنم و فک می کنه اون راز بزرگ داستان این قدر دیر آشکار می شه و این قدر از نظر بار دراماتیک در منطق روایت جدا از بافت رواییش قرار داره که نمی تونه خودش رو در منطق داستان جا بندازه چون جزئیات رو یادم نیست) خب به نظر نمی رسه آریاگا که یه جورایی به همراه ایناریتو نقش بالانس کننده رو برای هم ایفا می کردن با رفتنش عملاً این تعادل به هم خورده؟
جناب مرتضوی
پاسخحذفمتاسفانه هم آدرسو بلاگ در blogspot و هم آدرس جدیدتان co.cc، هر دو فیلتر شده است!
گویا می خواهند تمام وبلاگها از سرویسهای وبلاگ داخلی استفاده کنند تا قابل کنترل باشند!
با تشکر
سعادت،
پاسخحذفممنونم که خبر دادید. بله، سانسورچیها هر سوراخ سمبهای را میگردند تا مبادا راه فراری باشد.
فرزاد،
پاسخحذفمن هم فکر میکنم شاید غیبت آریاگا در این فیلم بیتاثیر نبوده باشد، هرچند در «بابل» او حضور داشت. فیلمِ خودِ آریاگا را متاسفانه هنوز ندیدهام ولی کامنتت یادآوری کرد تا سریعتر ببینمش.
ممنون
خب البته آریاگا در بابل حضور داشت ولی اگر درست به خاطرم مونده باشه همون زمان ساخت بابل زمزمه هایی بود مبنی بر درگیری آریاگا و ایناریتو واین که گویا حتی آریاگا می خواست نامش از عنوان بندی حذف بشه که ختم به خیر شد( البته شاید این ها ساخته ی ذهن من باشه چون درست به خاطر نمیارم بگذریم) البته همه ش رو بعد تکذیب کردن اما به نظر می رسه بنا بر شواهد امر حداقل قسمتی از این ماجراها اتفاق افتاده بود و خب به نظرم بابل با توجه به این که حالا هر کدوم فیلم مستقل خودشون رو ساختن به نظرم از نظر نقطه ی گسستشون از هم کاریه قابل بررسی.
پاسخحذفراستی وایت کتریال رویت شد. چونت انتخاب سالتون هم بوده یادداشتی درباره ش نمی نویسین؟
حق با شماست فرزاد. من خبر نداشتم از اختلاف آنها.
پاسخحذفhttp://www.guardian.co.uk/film/2008/aug/30/venicefilmfestival.festivals
در مورد «ماده ی سفید» هم خواهم نوشت. بعضی فیلمها را چون دوست دارم مفصلتر بهشان بپردازم می گذارم سر فرصت. این هم از آنهاست. خبر خوب در مورد این فیلم این است که هفته ی بعد DVD کرایترینش منتشر می شود
http://www.criterion.com/films/27559-white-material
وحید
پاسخحذفبه نظر من، همانطور که غیبت آریاگا در بیوتیفول حس می شود، غیبت ایناریتو نیز در "دشت سوزان" قابل لمس است...
سعید،
پاسخحذفباید "دشت سوزان" را زودتر ببینم تا بعد ...
سلام وحید
پاسخحذفوحید نظرت راجع به پیچیده کردن فیلم از لحاظ فهم توسط مخاطب (حتی مخاطب خاص) چیست؟
بگذار سوالم را واضح تر بپرسم...
مثلا گاهی فیلم را از نظر فنی پیچیده می کنند به عنوان نمونه در اتاق تدوین، چنان تدوین می کنند که فهم داستان در بار نخست دیدن، کار هر کسی نیست، و بعد می بینیم در وبلاگهای مختلف راجع به خط سیر داستان بحث و جدلهای نختلف صورت می گیرد.
گاه پیچیدگی از نظر استفاده از استعاره ها و نشانه های مختلف است که در جای جای فیلم به صور متفاوت جای می گیرد که مخاطب باید به اصطلاح معنای آن را در لحظه بگیرد و با محتوای فیلم پیوند زند. و باز می بینیم که راجع به فلان نشانه در سایتهای مختلف بحث و جدل صورت می گیرد و گاه کار به ورای آن و به حیطه معنا تراشی کشیده می شود.
کارکرد این نوع پیچیدگی ها در یک فیلم را چگونه می بینی؟
(راستش این را در مقایسه با سینمای کلاسیک امریکا گفتم، برخی از این فیلمها چنان روان و عاری از پیچیدگی قصه می گویند و چنان این روان بودن در مخاطب تاثیر ژرف می گذارد...)
با تشکر
سلام سعید
پاسخحذفراستش به نظرم می آید که باید مورد به مورد بحث کرد. در مورد کدام فیلم و کدام پیچیدگی ها؟ شاید در حد کامنت بتوانم به این اشاره کنم که باید در هر مورد به کارکردها توجه کرد. بحث در مورد محتوای یک صحنه یا یک قاب به خودی خود چیزی را نشان نمی دهد، باید آن را در ترکیبش با کلیت گسترش تماتیک فیلم دید. اگر منتقد یا بیننده ی فیلم بتواند نشان دهد که این همه به کار خلق یک کلیت هدفمند آمده اند کاری کارستان کرده است وگرنه در غالب موارد با جایگزینی نقد فیلم با گونه ای انشانویسی مواجه خواهیم بود.
سلام, می تونم بپرسم چرا دیگه لینک های خواندنی رو شیر نمی کنید؟ خیلی خوب و جالب بودن. می تونم در گوریدر ادتون کنم؟ اونجا این لینک ها رو دنبال کنم.
پاسخحذفسلام آزاده،
پاسخحذفراستش من از گودر خارج شدهام. به همین دلیل آن ستون خود به خود حذف شد ولی دارم به یک راه جایگزین در موردش فکر میکنم که احتمالا در یکی دو روز آینده عملی میشود.