و حالا مرگ است که از پلهها بالا میرود …
سینمای کلاسیکِ ژاپن تنها محدود به آن سه غول بزرگش همراه با چند فیلمسازِ نامدار همچون کوبایشی یا اوشیما نیست که هنوز که هنوز است شگفتیها در خود نهان دارد. میکیو ناروسه یکی از این نامهاست و وقتی زنی از پلهها بالا میرود (به ویژه از میانِ انبوهِ فیلمهایش) یکی از کم (قدر) دیده شدهترینْ شاهکارهای کوچکِ این سینما. ساده اما غنی از جزئیات در شیوهی داستانگویی، و بیشتر غافلگیرکننده در طرح اجراییاش همچون غالبِ فیلمهای میزوگوچی، وقتی زنی از پلهها بالا میرود نیز داستانِ زنان است. هر چند، هم در نگاهِ ناروسه چیزی از جنسِ امید و ایمان به شخصیتِ خلق کردهاش هست و هم در بازی ستارهي محبوبش هیدکو تاکامینه کیفیتی دلپذیر که بی آنکه به هیچ یک از دو قطبِ صلابت و شکنندگی بلغزد، این روایتِ موقعیتِ زنانه را از آن نگاه تلخ و بعضا جبراندیش فیلمهای میزوگوچی جدا میکند. و در اشاره به آن کیفیتی که فیلم روی پرده جلوه میکند همین بس که کوروساوا بارها ستایشگر آن شیوهی پرجزئیاتی بود که ناروسه قابهایش را کنار هم میچید – سکانسی مشهور از این فیلم در همان دقایق آغازین که گفتگویی چند نفره را با طرح پیچیدهی تدوینی به مجموعهای شگفتانگیز از ارائهی اطلاعات، گسترش شخصیت و فضاسازی از طریق تقسیم فضای قاب به پسزمینه و پیشزمینه میکند در کنار هر چیزِ دلپذیرِ دیگرِ به یاد مانده از آن سالِ پراتفاقِ ساختش – 1960 – قرار میگیرد.
این یادداشتِ کوچک فقط یادآوریای بود از فیلم و فیلمسازی که کمتر از آنها در جاهای دیگر صحبتی به میان میآید. بهانهی یادآوری اما خبرِ درگذشتِ دو روز پیشِ هیدکو تاکامینهی نازنین است که علاوه بر آنکه جزئی (معمولا) ثابت از استتیکِ سینمای ناروسه بود، به عنوان یکی از مهمترین بازیگران سینمای آن دورهی ژاپن در چندین فیلمِ برجستهی دیگر از یاسوجیرو اُزو تا کوبایشی نیز بازی کرده بود. … یادش، البته که برای سینما گرامی خواهد ماند!
آقا دل ما آب کردی با این توصیف و این عکس های شاهکار.از جمله مقولاتی که ته نداره یکیش هم سینمای ژاپنه.
پاسخحذفعکس سوم برای دیدن فیلم کفایت می کنه
وحيد متاسفم كه باز نظرم به نوشته ي تو ربطي نداره اما ديدن « ماده ي سفيد» در صدر فيلم هاي امسالت كنجكاوي ام را نسبت به فيلم چندين برابر كرد . بعد از تجربه ي فوق العاده ي « 35 پيمانه ي رام » تصور يك فيلم عالي ديگر واقعا دلپذير است .
پاسخحذفبه رضا رادبه،
پاسخحذفخب این یادداشت هدفش تحریک به دیدن این فیلم بود، اگر این کارو تونسته باشه انجام بده به هدفش رسیده!
به رضا نبی زاده،
چه چیزی از شنیدن این بهتر که داره تعدادِ ما دوستداران سینمای کلر دنی در ایران زیاد میشه. امیدوارم « ماده ي سفيد» رو هم زودتر ببینی.
سلام وحید
پاسخحذففیلم "خوشی من" را دیدم، دو بار، بار دوم با دقت بیشتر، بعضی صحنه ها را هم چندین بار مرور کردم...
و به مدد نوشته Michael Koresky در ریورس شات جزئیات بیشتری از فیلم برایم روشن شد.
فیلم از نیمه راه تماشاگر خود را، که در ذهن خود فلیمی وفادار به ژانر جاده ای را ساخته است، به ناگاه جا می کذارد و خط روایی خود را تغییر می دهد و ...
واقعا استراتژی روایی، کار با دوربین به خصوص در نیمه اول، فلاشبکها، چیدمان شخصیتها و جایگاه آنها در ساختار فیلم، همه به نوعی مملو از ابداعاتی پیچیده است...
ممنون بابت معرفی این فیلم، تجربه زیبا و البته نفس گیری بود!
بی صبرانه منتظر نوشته ات بر این فیلم هستم...
خواندن کامنتت لذت بخش بود سعید،
پاسخحذفمن امیدوارم که این فیلم در سال تازه و با بیشتر دیده شدن جایگاهی را که شایسته اش است بیابد.
نوشته ی مایکل کورسکی هم نوشته ی بسیار خوبی بود و او (نظیر سایر دوستان جوانش در ریورس شات) به تدریج تشخصی متمایز می یابد در صحنه ی حاضر نقد فیلم انگلیسی زبان - متمایز هم در نگاه و هم در رویکرد
قطعا در موردش خواهم نوشت ولی شاید کمی بعدتر ...
وبلاگ شما رو اتفاقی پیدا کردم و به خاطر یک مورد bookmark اش کردم که همیشه سر بزنم. اون مورد هم نمره دادن به "اروتکین" بود.
پاسخحذفموفق باشید
ممنون بابت معرفی فيلم
پاسخحذفرفت تو ليست ديدن
سلام آقای مرتضوی
پاسخحذفممنون بابت معرفی فیلم ها
سوآلی دارم که ربطی به این پست شما نداره:
جدیدا یک فیلم از ژاک ریوت دیدم، اولین فیلمی بود که از او می دیدم.
Phantom Ladies Over Paris
راستش دیدنش سخت بود. معمولا فیلم های بلاتار و آنجلوپلوس و سخوروف هم دیدنش برایم سخت بوده ولی آنقدر غنای تصویری و موسیقیایی دارند که بدل به تجربه ای لذت بخش شوند. ولی این فیلم خالی از همه اینها بود.
کلا نظرتان درباره ژاک ریوت چیست؟اگر این فیلم را هم دیده اید کمی از آن بگویید
مصطفای عزیز
پاسخحذفسینمای ژاک ریوت را بسیار دوست دارم اما شاید بحثش از حد یک کامنت فراتر باشد. فیلمی که تو دیدی بیشتر با نام «سلین و ژولی به قایقسواری میروند» معروف است که از فیلمهای مهم او نیز به شمار میآید. شاید در سینمای ریوت تصویرها آن زیبایی استتیکی را نداشته باشند که در نمونههایی که مثال زدی عمدتا وجه غالب میشوند (به ویژه در بلا تار) ... اما اهمیت ریوت در جای دیگری است که رخ مینماید در تجربهگریای که با روایت میکند. موافقم که فیلمساز دشواری است ولی شاید دیدن فیلمهای دیگری از او کمک کند به راهیابی به جهان او - مثلا پیشنهاد میکنم «چه کسی میداند؟» را ببینید یا «زیبای مزاحم» را
http://www.imdb.com/title/tt0242994/
http://www.imdb.com/title/tt0101428/