تکملهای بر «زوالِ سینما»؟
آیا «زوال سینما» آخرین چیزی است که از سوزان سانتاگ در مورد سینمای معاصر به جا مانده است؟ کسانی که در دههی هفتاد خوانندهی ماهنامهی فیلم بودند باید ترجمهی این مقاله و نیز واکنشهای بعدیاش را به یاد داشته باشند. گلی امامی که این مقاله را ترجمه کرد بود با فاصلهای مطلبی از گادفری چشایر ریوونویس آمریکایی در نقدِ سانتاگ را نیز ترجمه کرد که بعدتر سعید عقیقی نقد تندی بر یادداشتِ چشایر نوشت. امروز به صورتِ اتفاقی به مطلبی برخوردم که برایم جالب بود. اینکه سانتاگ هفت سال بعدتر سخنرانیای در مورد سینمای جدید داشته و از سینماگران محبوب خود حرف زده است. کالین برنت گزارشی از این سخنرانی در پسزمینهی مطلبی در بررسی اندیشههای سینمایی او ارائه کرده است. سخنرانی سانتاگ در موردِ زیر درختان زیتون کیارستمی در مونترال برگزار شده و سانتاگ همچنین از سایر فیلمسازان محبوبش در سینمای معاصر نام برده: هو شیائو شین، وونگ کار-وای، الکساندر ساکوروف و جیا ژانگکه. لحنِ پرشورِ سانتاگ در این سخنرانی در قیاس با نگاه ناامیدش در آن مقالهی معروف از جمله نکتههایی است که در این یادداشتِ کالین برنت موضوع بحث بودهاند. تلاش کردم متن اصل سخنرانی را پیدا کنم ولی فعلا چیزی نیافتم. تنها مطلبِ آنلاینِ مرتبط، پاسخ سانتاگ به پرسشِ بهترین فیلمهای دههی نود بود که این را هم اینجا اضافه می کنم:
- حلقهی دوم (الکساندر ساکوروف)
امروز هیچ فیلمسازِ حاضرِ دیگری نیست که فیلمهایش را تا این حد ستایش کنم. فکر میکنم روزهای کسوف (1988) بزرگترین فیلمش است.
- کلوزآپ (عباس کیارستمی)
سینمای ایران بزرگترین کشفِ دههی اخیر بوده است. کلوزآپ فیلم محبوبِ من (و شنیدهام که خودِ کیارستمی) از میان فیلمهای اوست.
- سنگ (الکساندر ساکوروف)
روحِ چخوف در این فیلم متبلور است که مراقبهای دربارهی شبی است در موزهی یالتای چخوف.
- عریان (مایک لی)
من از زمانِ مهمانیِ ابیگیل در 1977 طرفدارِ مایک لی بودهام. عریان، تصور میکنم، عمیقترین فیلمِ اوست.
- استاد عروسکساز (هو شیائو شین)
[داستانی] شکل گرفته در دهههای 30 و 40. فیلمسازِ تایوانی همان اندازه که همگان میگویند حیرتانگیز است.
- تانگوی شیطانی (بلا تار)
ویرانگر و مسحور کننده برای هر دقیقه از هفت ساعتش. خوشوقت خواهم بود که بتوانم تا پایان عمرم هر ساله ببینمش.
- لامریکا (جیانی آملیو)
حماسه، «رئالیستی»، حقیقت – فیلمی بزرگ، اخلاقی و شاید محزونترین فیلمی که در عمرم دیدهام.
- ژن باکره (ژاک ریوت)
یک شاهکار. ریوت، تنها در میانِ فیلمسازانِ نسلِ خود، تغییر نکرده یا از قدرتِ نگاهِ خود نکاسته است.
- زیر درختان زیتون (عباس کیارستمی)
استادانه ساخته شده. به گونهای مقاومتناپذیر منقلبکننده.
- خداحافظ جنوب، خداحافظ (هو شیائو شین)
اشراری بازنده در تایوانِ جدید. همانقدر خیره کننده که گلهای شانگهایِ (1998) موقر، پرظرافت و زیبای او که در دههی 1880 میگذرد.
پینوشت:
دوستِ خوبم سعید لطف کرد لینکی را معرفی کرد که دربردارندهی توضیحاتِ کوتاهِ سانتاگ در موردِ فیلمهای محبوبش از دههی نود بود. اینها را هم به متن اضافه کردم. از سعید ممنونم.
حسِ دلچسبی است دیدن فیلمها و نامهای مورد علاقهات در انتخابهای نویسندهای که برایت اهمیت بسیار داشته همیشه.
سلام. ای کاش متن مقاله ای که از سونتاگ در مجله یلم منتشر شده را روی وبلاگ می گذاشتید تا همه بخوانند
پاسخحذفدوست ناشناس
پاسخحذفمتاسفانه خودم هم الان به ترجمه فارسی آن دسترسی ندارم اما باید به سادگی بتوانید در آرشیو ماهنامه فیلم پیدایش کنید: شماره 188
برای کسانی هم که خواندن انگلیسی اش راحت باشد که لینکش را گذاشته ام در متن
سلام وحید
پاسخحذفتوضیح یکی دو خطی سوزان سانتاگ، برای هر کدام از این فیلمهای منتخب در لینک زیر موجود است :
http://findarticles.com/p/articles/mi_m0268/is_4_38/ai_58499657/
سلام سعید و خیلی ممنون ازت
پاسخحذفسعی می کنم این توضیحات رو هم اضافه کنم به متن
سلام
پاسخحذفآن مقاله را خوب يادم هست و " شعبده بازان لبخند در شبكلاه درد" را...
چقدر از سعيد عقيقي چيز ياد گرفتم( اجر مجيد اسلامي هم به جاي خود مشكور) ولي جسارتي داشت كه در بين نسل ما كمتر پيدايش مي شود
سونتاگ هم كه جاي خود را دارد...
عليه تفسيرش در هر بار خواندن "تفسير" تازه اي به دست مي دهد
مهدی
پاسخحذفمن هم از نوشته های سعید عقیقی بسیار آموختم. خب من از سالهای اوایل دهه هفتاد خواننده ی «ماهنامه ی فیلم» بودم. روزهایی که نسل تازه ای از منتقدان با نگاهی متفاوت تر در مجله شروع به نوشتن می کردند. آن واژه ی "جسارت" را سرش حرف دارم و کلا معتقدم عقیقی بهترین نوشته هاش آنها بودند که تلاش در اثبات می کرد تا نفی. نقد منفی خوب نوشتن احتیاج به ویژگی هایی داشت نظیر شوخ طبعی، حس طنز و اندکی تعادل که فکر می کنم نوشته های او فاقدش بودند. و اینکه اساسا منتقد باهوش نباید دوست نداشتنش را به مرحله ی دشمنی با فیلم برساند. زمان می گذرد و فیلم ها را و نوشته ها را به محک می گذارد. فیلمی مثل «زیر درختان زیتون» حالا دیگر جایش را تثبیت کرده در تاریخ سینما و امروز اظهار نظر سانتاگ را هم پیش رو داریم همچنانکه نوشته ی " شعبده بازان لبخند در شبكلاه درد" هم در برابر ماست
سلام مجدد به وحید
پاسخحذفخیلی دوست دارم نظرت را راجع به مایک لی و آثارش بدانم، چون از اسامی بالا، کم و بیش اشاره ای به آثار آنها در وبلاگ دیده می شود...
(البته از جیانی آملیو هم نام برده شده که زیاد با آثارش آشنا نیستم و تنها "the stolen children" را از او دیده ام که آن نیز فیلمی است محزون و با جذابیتهای بصری زیبا، البته حتما به توصیه خانم سانتاگ، لامریکا را خواهم دید.)
ممنون
بیشتر این فیلمها را متأسفانه ندیدهام ولی خوبی این نوع فهرستها این است که پیشنهاد میدهند. میشود یکجا از نتیجهی یک عمر جستوجوی آدمی مثل سانتاک مطلع شد. میشود اسماش را یکجور سرقت هم گذاشت.
پاسخحذف(وحید عزیز، به نشانی تازه مهاجرت کردم: http://ranginkamanesefid.wordpress.com/ )
سعید،
پاسخحذف«عریان» و «رازها و دروغها» را بسیار دوست دارم هر چند مدتی از آخرین دیدارشان می گذرد. اما «الکی خوش» و «دختران شاغل» در حد انتظارم نبودند. و کارهای دیگرش متاسفانه ندیده باقی مانده اند. منتظر فیلم جدیدش «یکسال دیگر» هستم و شابد به بهانه اش به آن دو فیلم محبوبم از کارنامه اش هم برگردم.
علیرضا،
پاسخحذفخانه ی نو مبارک!
آمدم لینک وبلاگت را در ستون پیوندها تصحیح کنم اما گویا اتوماتیک خودش منتقل می شود به نشانی تازه.
سعید
پاسخحذفدر موردِ جیانی آملیو هم من متاسفانه هیچ چیزی ندیده ام. ولی کنجکاوم که زودتر ببینم این «لامریکا» را. یادم هست در آن مطلبِ «زوال سینما» هم از این فیلم نام برده شده بود.
سلام
پاسخحذفاگر ممکن است چند وب سایت برای دانلود فیلم های نایاب معرفی کنید.
ممنون
منصور
پاسخحذفالان دیگر دانلود خیلی ساده شده است کافی است نام فیلم مورد نظر را همراه با کلمه ی "رپیدشر" گوگل کنید و سایتهایی که آن فیلم را دارند را می یابید. فقط بعضی از سایتها Fakeاند که خیلی زود منابع اصل را از بقیه تشخیص خواهید داد.