وبلاگنویسی فارسی، حق مولف و سایر داستانها
پس از گذشت چند روز توضیحی را در مورد این نوشته لازم میدانم:
پیش میآید که تجربههای بد آدمها را بیحوصله کنند. شیوهای که بانیفیلم برخورد کرده بود چنان ناامیدم کرده بود که واکنشم به تکرار تجربهای مشابه تند بود. این بار حتی با دوستان روزنامهی تهران امروز هم مکاتبهای نکرده بودم که خب منطقی نبود. درسی که این ماجرا برای من داشت تمایز قائل شدن بین اشتباهی است که بالاخره امکان دارد در کار مطبوعاتی پیش بیاید (نظیر موردی که در تهران امروز رخ داده بود) با نگاهی است که مطلقا مسئولیتی در برابر نوشتههای دیگران احساس نمیکند.
ماجرای روزنامهها و وبلاگ من متاسفانه پایانی ندارد! پس از بانیفیلم حالا نوبت تهران امروز است. با کامنت دوستم سینا متوجه میشوم که مطلبم در مورد فیلم کریستوفر نولان در این روزنامه چاپ شده، بیذکر منبع و حتی بدون اسم. غمانگیز است. سهراب، دوست دیگری، کامنت گذاشته که چرا به صورتِ جدی اعتراض نمیکنم. در موردِ قبلی ایمیلی به سردبیرش فرستادم و خواهان عذرخواهی رسمی روزنامه شدم. پاسخ آقای سردبیر پاسخ عجیبی بود. آن قدر عجیب که من را از ادامه دادن بحث سرخورده کرد. قبلا چون نمیخواستم این بحث کشدار شود و وقت خوانندهی این وبلاگ را بگیرم، اشارهای به آن نکردم ولی چون موضوع دارد ادامه پیدا میکند، اول پاسخ سردبیر روزنامهی بانیفیلم را اینجا میگذارم:
آقای مرتضوی سلام ایميل شما را الان دیدم به اطلاع شما مي رسانم مسئوليت صفحات 6 و 7 برعهده يکی از همکارانمان به نام […] است. ضمنا ايشان مسئولیت ترجمه ، گردآوری تمامی مطالب اين دو صفحه را برعهده دارد. قطعا اين نکته را می دانید که بنده نمی توانم يک به یک مطالب را از طریق مواجهه با سایت ، وبلاگها ، خبرگزاريها و... مراقب باشم تا خبری ، گزارشي و یا مطلبی از اين منابع --بدون اجازه - استفاده نکنند. در مورد مطالب شما -جنانچه صحيح باشد - حتما مسئول صفحه از شما عذرخواهي می کند. بد نيست شما هم بدانید که بابت تمام مطالب و گزارشهای جاپ شده در روزنامه -به ویژه صفحات 6 و 7-حق التحرير پرداخت می کنم.
همین! بی هیچ پوزشی و لحنی حق به جانب که چون آقای سردبیر حق التحرير را پرداخت کرده هیچ مسئولیتی احساس نمیکند و حتی لحظهای تامل نمیکند که کسی که این نوشتهها را برای وبلاگش نوشته مسالهاش حقالتحریر نیست. حتی حوصلهی یادآوری به آقای سردبیر هم نبود که در کل حیات روزنامهاش چند مطلب مثل نقد کنت جونز بر فیلمِ اریک رومر میتوانسته چاپ شود یا چاپ شده. خب، سردبیر روزنامهی فرهنگی کشور نمیتواند دغدغهی چنین چیزهایی را داشته باشد. چاره چیست؟ اگر مرجع قانونیای بود که میشد بهش پناه برد طبعا جلوی خیلی از این اتفاقها گرفته میشد. ولی در شرایط اکنون که خودِ مرجع قانونی بیدادگاهِ اصلی است مراجعه به آن بیمعناست. راه دیگری سراغ ندارم جز همین اعتراضها و تذکرهای موردی. شاید تعهد اخلاقی آدمها به مرور کاری کند.
داستان در نهایت ولی این است که وبلاگستان و فضای وب فارسی هنوز جدی گرفته نمیشود. یک رسانهی درجه دوم است و به همین خاطر بیپناه، که در آن به راحتی میتوان مطالب دیگران را کپی کرد و چاپ کرد و کسی هم پاسخگو نیست. اما اینکه در مقیاس کلان چاره چیست، بحثی دیگر است.
- Source for cartoon: CartoonChurch.com & http://cartoons.mattters.com/timeline/2010/3/14/4/2009-reuben-award-nominees
اگر به این فیلم از زاویه ای غیر از سیاسی بودنش نگاه کنیم و بپذیریم به لحاظ داستان گویی، ادامه ی راه بچه رزماری و آپارتمان هست و اسمش را بگذاریم داستان های هیچکاکی یا معمایی، چه فیلمی را در ده سال اخیر در این نوع فیلم کامل تر و دقیق تر می دانید؟
پاسخحذفاین کامنت راجع به فیلم پایینی، کاتب یا نویسنده در سایه است
پاسخحذفسلام وحید عزیز
پاسخحذفواقعا متاسفم و حسرت می خورم که چرا این کار ها را می کنند !!
امیدوارم روزی نشریه ای پیدا شود که تو با تمایل خودت نوشته هایت را به ان ها بدهی ...
باید فراموشش کرد و صبر داشت !
سلام
پاسخحذفاین روزا به کی میشه اعتماد کرد؟
صبور باش.
بلاگ خوبی دارین.
لینکتون کردم.
البته با اجازتون.
به داوود
پاسخحذفوقتی به سوالتون فکر میکردم چیز جالبی که به ذهنم رسید این بود که این بازی های هیچکاکی/ معمایی در دههی اخیر بیشتر از آنکه در خود "ژانر" با موفقیت به بار بنشینند در سنتها و مدلهای دیگه دیده شدند. چه مثالی بهتر از "پنهان"؟ یا حتی حضور این مدل را در "مالهلند درایو" هم میتوان به یاد آورد.
یا حتی "زودیاک" فینچر که این مدل رو در یک فیلم متفاوت به کار میگیره.
در مورد نه راب مارشال بیانصافی نمیکنید؟ به نوعی آشنایی زدایی امروزی و پست مدرنی از هشت و نیم نبود؟
پاسخحذفمحمد عزیز
پاسخحذفراستش موافق نیستم در کاربرد گشاده دستانهی مفاهیمی مثل آشناییزدایی و تجربهی پست مدرن. اما این که چرا فیلم کار نمیکند شاید یک یادداشت کوتاه برایش بنویسم. در فرمت "راههای میانبر" می توانم به این جور فیلمها هم بپردازم
وحید خان، این تجربه را برای نوشته هاوترجمه های خودم داشته ام.با این تفاوت که پس از این که به سردبیر روزنامه بانی فیلم ایمیل زدم با لحنی مناسب از بنده عذر خواهی کرد و قول پیگیری داد.البته این مورد به حدود دوسال قبل برمی گردد و احتمالا کادر مدیریتی آن عوض شده باشد. فقط خواستم همدردی بنده را بپذیرید. به امید روزی که حق مولف در این سرزمین رعایت گردد.
پاسخحذف