نویسندهی در سایه
نویسندهی در سایه (2010 - رومن پولانسکی) – ½**
«این عادت مایک بود، خراب کردن یک داستان خوب با تحقیق زیاد». و نویسندهی در سایهی تازه (با بازی اوان مکگرگر) نیز که جانشین مایک شده تا زندگینامهی آدام لانگ (پیرس برزنان)، نخستوزیرِ سابقِ بریتانیا، را بنویسد انتخابِ او را میکند، انتخاب بین یک داستانِ بیخطرتر که در آن ضربههای دختری به در خانهی آدام زیر یک باران شبانه زندگی سیاسی او رقم میزند یا جست و جو برای سر در آوردن از رابطههای پشتِ پردهی قدرت. داستان یا پازل پیچیده و هولناک واقعیت؟ تا آنجا که به پولانسکی در مقامِ کارگردانِ نویسندهی در سایه مربوط باشد او بیشتر طرفِ داستان را دارد. بسیار در مورد پسزمینهی سیاسی فیلم گفته شده (از مشابهت آدام لانگ به تونی بلر، مواجه با تروریسم در غرب و نیز شباهتهایش با زندگی شخصی پولانسکی)، اما این آن چیزی نیست که به فیلم برجستگی ببخشد. پلات در مقیاس کلانش چندان قانعکننده به نظر نمیرسد، آن هم وقتی کل ماجرای مرموزِ پشت پرده را میشود با چند دقیقه جستجو در گوگل پیدا کرد (آهان! پس این آدم برای سیا کار میکند). و شاید به این خاطر یک پایانبندی بد (و اصلا این شکلِ گرهگشایی) میتواند تا حد فروپاشی جزئیاتی که فیلم با صبر و حوصله ساخته جلو برود. نبرد مردِ کوچک که پا به قلمرو مرموزِ سیاست گذاشته باید حتما فرجام محتوم خودش را هم بیابد - دیوانهوار، دیدارِ پیشین پولانسکی با هیچکاک، زمینهچینی قانعکنندهتری برای داستانش نداشت؟ اما به رغم این نکتهها فیلم را جذاب یافتم. نویسندهی در سایه (که مدام به فیلمهای پیشین پولانسکی باز میگردد: کاراکتری که به تدریج به قالب کسی دیگر در میآید، لنگه کفشی که زیر تخت پیدا میشود، …) را نه در کلیت که در جزئیات باید دید. جزئیاتی چه در اجرا و چه در قصهگویی. اولیویا ویلیامز (به نقش روث همسر آدام لانگ) برگ برندهی فیلم است که به گونهای شگفتانگیز شخصیتی لیدی مکبثوار را وجوهی انسانی میبخشد، زنی قدرتمند در پشت پرده و بازنده در عشق. بی او فیلم بسیار چیزها را از دست میداد و فیلمنامهی رابرت هریس (با اقتباسی از رمان خودش) و مجموعهی تیم اجرایی (از کارگردانی پولانسکی تا فیلمبردارش پل ادلمن که غنای بصری فیلم مدیون اوست) دست به دست هم میدهند تا هر سه فصل قهرمانِ فیلم با روث به بهترین فصلهای فیلم بدل شوند - دو فصل قدمزنی در جزیره و آن گفتگوی مفصل شبانه (رابرت هریس یک شوخطبعی هوشمندانه در دیالوگنویسی دارد). … اما حیف، امان از پایانها. نتیجه؟ فیلمی بارها بهتر از چند فیلم پیشین پولانسکی (از فیلمهای پرسر و صدایی نظیر پیانیست و دروازهی نهم)، بارها بهتر از انبوه تریلرهای دور و بر (جزئیاتش میتواند معیاری به دست دهد بر اینکه چرا خیلی فیلمهای تیپیک ژانر درست کار نمیکنند) ولی همچنان با فاصله از فیلمهای درخشان سالهای دورِ پولانسکی.
راههای میانبُر بخشِ تازهی وبلاگ است و بیشتر دربردارندهی فلشریویوهاست. تاکید اینجا بیشتر بر موضعگیری است (برایم همان کارکرد جدول ستارهها را دارد با کمی توضیح بیشتر) و معرفی (در مورد فیلمهایی که اصلا بهشان پرداخته نمیشود یا آنقدر کم دیده شدهاند که نمیشود مفصلتر در موردشان صحبت کرد) و یادآوری (در مورد بعضی فیلمهای مهجورتر قدیمی). و اینکه بخشی است که سبب میشود این وبلاگ سریعتر به روز شود.
سلام وحید جان . چه حرکتی از این بهتر که وبلاگ شما زود به زود به روز بشه . این فیلم رو چند وقتی هست که گرفتم ولی هنوز انگیزه دیدنش رو نداشتم . فکر نمی کنم که پولانسکی هیچگاه موفقیت آثار اولیه اش رو تکرار کنه ، پولانسکی در دهه 70 تمام شد . اتفاقا" تو آخرین پستم اشاره ای به این موضوع کردم . درباره پست قبلی هم یکبار کامنتی برای من گذاشتی که این فیلم رو وقت نمایش ترجمه نکنم ، زنگ تفریح که ترجمه بسیار بی ربطی هست ولی شاید همان بهترین ترجمه برای این فیلم وقت بازی باشد . چشمم افتاد به نام ماکس افولس و افسوس اینکه این دو فیلمش رو اینجا پیدا نکردم . واقعا" کارگردان بزرگیه اگه فرصت کردی دربارش بنویس .
پاسخحذفبخش فلش ریویو را دوست می داریم...به به:دی
پاسخحذفسلام وحید
پاسخحذفپس از پایان فیلم، بدون هیچ درگیر شدن با فیلم، DVD را از دستگاه در آوردم و راحت خوابیدم، و آن شور و شعفی که برای دیدن تریلری سیاسی از پولانسکی داشتم، با ناامیدی مضاهفی روبرو شد...
فیلم به جز همان نکاتی که تو اشاره کردی (چه خوب اشاره کردی که فیلم را باید در جزئیات دید) در کلیت بسیار ناهمگون بود و گاه بسیار قراردادی...
نکته دیگر به نظر من اوان مک گرگور بود که آن کاریزمای هریسون فورد در "دیوانه وار" یا جک نیکلسون در "محله چینی ها" را نداشت و نمی توانست آن هیبت همراه با کله شقی کسی که به هزارتوی دنیای سیاست وارد می شود را در ذهن (لا اقل ذهن من) متبادر کند. البته بر خلاف سایر بازیگران فیلم همانند تام ویلکینسون، ایلای والاش (با همان حضور اندکش در فیلم) و برگ برنده فیلم اولیویا ویلیامز ...
مهدی عزیز
پاسخحذفصحبت در موردِ افولس هیجانانگیزه و امیدوارم به زودی در موردش مطلبی داشته باشم.
ممنون ازت
به c!na
پاسخحذفممنون ازت :)
به سعید،
من فیلم را به عنوان یک فیلم ژانر دیدم بی توقع خاصی و به همین خاطر در پاین ناراضی نبودم که چند سکانسش را هم واقعا دوست داشتم. بالاخره به عنوان یک تریلر سیاسی، فیلم میخواهد خیلی جاها قراردادهایش را بپذیریم (حتی امکان دارد تریلری از هیچکاک هم چنین چیزی را از ما بخواهد) ... خب تا یک جاهایی میشود با پذیرفتن قراردادها با فیلم همراه شد و از یک جایی به بعد نه.
Ghost-writer = nevisandeh posht-e pardeh?
حذف