حاشیه‌ای که به متن اصلی راه یافت: آقای "جو"


عارضه‌ها و یک قرن 
دوست خوبم رضا رادبه در کامنتی در مورد سینمای آپیچات ویراستاکول، برنده‌ی نخل طلای امسال، پرسیده بود. پاسخ سوالش طولانی شد و به آخر که رسید دیدم بد نیست به عنوان یک پست جداگانه منتشرش کنم که شاید برای دیگرانی هم جالب باشد. با این یادآوری که زیان این پست طبعا زبان یک کامنت است.
بحث سر آقای "آپیچات ویراستاکول" مفصل است. از چهار فیلم بلندِ قبلی‌اش دو تای آخر را دیده‌ام. Tropical Moalady جذبم نکرد ولی عارضه‌ها و یک قرن تجربه‌ی جالبی (یا شاید بهتر است بگویم عجیبی) بود. در کل فیلم‌هایش هم مثل اسمش عجیب و غریب‌اند. چند سال پیش خودش به خبرنگارهای غربی پیشنهاد کرد برای راحتی تلفظ اسمش او را آقای "جو" بنامند. ما هم به پیشنهادش عمل می‌کنیم تا یکی از مشکلات را حل کرده باشیم! تا بعد برسیم سر فیلم‌ها. من ایده‌هایم را در مورد او با رجوع به حافظه طرح می‌کنم. این دو فیلم را سه سال پیش دیده بودم و البته عارضه‌ها و یک قرن را چند ماه قبلتر دوباره دیدم.
آقای "جوئه" کیست و فیلم‌هایش را کجا می‌توان جا داد؟ فکر می‌کنم گروهی از فیلمسازان شرقی هستند که در یک چشم‌انداز کلان هم‌خانواده‌اند یا می‌توان در یک خانواده قرارشان داد و از این طریق از طیف‌های دیگر همچون فیلمسازان سنتی‌تر داستانگو چون ژانگ ییمو یا چن کایگه یا طیفی شامل فیلمسازانی چون وونگ کاروای که از دل سینمای توده‌پسند شرق دور می‌آیند و در ترکیبی از المان‌های گوناگون به یک زبان شخصی می‌رسند جدا کرد. خانواده‌ی مورد بحث من طیفی از فیلمسازانی نظیر هو هوشیائو شین و جیا ژانگ‌که تا تسای مینگ لیانگ و تا تران آن هونگ را در بر می‌گیرد. از تفاوت‌هایشان که بگذریم (که کم هم نیستند) کم و بیش نگاه مشابهی به پلات (تکیه بر حذف‌های روایی و کنار گذاشتن عناصر دراماتیک) و سبک (Long take ویژگی بارز غالبشان است) دارند. طبعا کسی مثل تران آن هونگ که این عناصر را ملایم‌تر و خیلی قابل دسترس‌تر (برای مخاطب) به کار می‌گیرد در یک سمت طیف قرار می‌گیرد و فیلم‌هایی چون گل‌های شانگهای از هو هوشیائو شین که این عناصر را در رادیکال‌ترین (و از نظر من در درخشانترین) شکل به کار می‌گیرند در سمت دیگر – بماند که نقش هوشیائو شین به لحاظ تاریخی نقشی جریان‌ساز  هم بوده . آقای "جو" هم در این طیف قرار می‌گیرد و بخصوص با توجه به مورد عارضه‌ها و یک قرن در یکی از رادیکال‌ترین سمت‌های طیف؛ رادیکالیسمی هر چند به شیوه‌ی خود. او جایی از علایق خود گفته بود که از یک طرف به داستان‌های فولکلور تایلندی (داستان‌های ارواح و راهب‌ها و زندگی‌های مجدد ...) بر می‌گشت و از یک طرف به دلبستگی‌های سینمایی‌ای که یکی از مهمترین‌هایشان اندی وارهول بود! [فارغ‌التحصیل مدرسه فیلم شیکاگو است] شاید با توجه به همین وابستگی‌های سینمایی است که اینقدر در غرب و به ویژه آمریکا محبوب است. در نظرخواهی دهه فیلم کامنت یکی از سوال‌ها این بود که مهمترین فیلمسازانی که در طی این دهه وارد سینما شده‌اند کدام‌ها هستند که او رای اول را آورده بود (نفر دوم خانم لوکرسیا مارتل بود).
اما اشاره‌ای هم به سینمایش: عارضه‌ها و یک قرن از نظر کنار گذاشتن عناصر داستانی تجربه‌ی عجیبی است. مجموعه‌ای از گفتگوهایی است بین پزشک‌ها و بیمارها در یک بیمارستان که به سرانجام نمی‌رسند [تاثیرهایی آشکار از سینمای دهه‌ی نود کیارستمی هم در آن دیده می‌شود]. داستانک‌هایی که شروع  می‌شوند ولی ادامه نمی‌یابند. حتی فیلم در میانه بر می‌گردد به ابتدا و همان ماجراها را اینبار در یک بیمارستان دیگر (و در زمانی دیگر) ادامه می‌دهد! و بعد آرام آرام تفاوتهایی مشخص می‌شوند. یکی از این حدس‌ها می‌تواند این باشد که شاید در نیمه‌ی دوم اجزای حذف شده‌ی نیمه‌ی اولِ پلات را دنبال خواهیم کرد. ایده‌ای که فیلم بلافاصله نفی‌اش می‌کند و با پیش رفتن عملا دستگیره‌های تماشاگر را در پیگیری پلات یکی پس از دیگری سلب می‌کند. تفسیر این جور مواقع یکی از امیدهاست ولی بعید است برای عارضه‌ها … کمک کننده باشد. خیلی‌ها این جور مواقع به راحتی از خیر تماشای فیلم می‌گذرند ... ولی پاداش تماشاگر صبور چیست؟ راستش هنوز مطمئن نیستم. این جور وقت‌ها یکی از سوال‌ها این است: تا کجا صرفا با یک تجربه طرفیم و از کجا با شکل‌گیری یک زبان نو؟ آقای "جو" در طول این چند ساله بیشتر برای من یک سوال بوده تا پدیده‌ای که در موردش موضع داشته باشم. همچنانکه آماده‌ام بحث کنم که چرا مثلا گل‌های شانگهای یکی از اتفاق‌های سینمای بیست سال اخیر است. معتقدم نقد فیلم این جور وقتهاست که نقش خودش را باید به عنوان راهی برای فهمیدن و نه قضاوت کردن نشان بدهد. … رادیکالیزم او را البته در چشم‌انداز کلان‌تر سینمای آلترناتیو امروز نیز می‌توان بررسی کرد (در کنار تجربه‌های کسانی چون پدرو کوستا) و از دل این مشابهت‌ها شاید بشود به یک نتایجی رسید. چند ماه پیش در وبلاگ دیو کر بحثی در مورد سینمای آلترناتیو بین کسانی چون رزنبام، کنت جونز و دیگران درگرفت. یکی از نکات مورد بحث این بود: سی چهل سال پیشتر وقتی فیلمسازانی چون آنتونیونی و برگمان (و یا گدار) به عنوان نمونه‌های رادیکال سینمای آلترناتیو مطرح می‌شدند، تجربه‌هایی از جنس ژان ماری اشتراب / دانیل هولیه یا اندی وارهول بیرون از این فضا به عنوان کارهایی صرفا تجربی شناحته می‌شدند، در جایی دور از فضای سینمای داستانی. ولی نکته‌ی متناقض این که در سینمای معاصر که در آن شکاف بین سینمای هنری و تجاری روز به روز بیشتر می‌شود دورافتاده‌ترین تجربه‌ها از نظر ارتباط با تماشگر هم در دل سینمای داستانی به رسمیت شناخته می‌شوند. اقبالی که این روزها برای نمونه به سینمای پدرو کوستا می‌شود تا نخل طلای آپیچات ویراستاکول (فارغ از هر موضع شخصی که در مورد آن‌ها داشته باشیم) در چنین بستری نیز می‌تواند دیده شود.  
این به عنوان طرح مساله! بحث را به بهانه‌ی فیلم جدیدِ آقای "جو" (که گویا به لحاظ داستانی فیلم سرراست‌تری است) می‌توان مفصلتر ادامه داد …   
آپیچات ویراستاکول

نظرات

  1. آقای مرتضوی، مثل همیشه از مطلب شما استفاده وافری بردم. من از این کارگردان نخل کن برده، فقط یک فیلم، یعنی tropical malady رو دیدم. و مثل شما آنچنان مجذوب فیلم نشدم. ولی برایم جالب بود که چگونه با دو تکه کردن فیلم تفاوت دنیای درون و بیرون دو آدم را نشان داده است. و برای نشان دادن دنیای درون انسان به بازگویی افسانه های قدیمی کشورش اقدام کرده است.
    اما درباره فیلم اخیرش که توانسته است فیلم کن را ببرد، با توجه به رویه چند سال اخیر کن این حدس را می زنم که این فیلمش بتواند با مخاطب بیشتر ارتباط داشته باشد. به قول شما داستان سر راستری داشته باشد. البته فیلم فوق الذکر که من از این کارگردان دیدم هم داستان سرراستی داشت ولی مخاطب پسند نیست.
    برای من جالب است که شما گفتید این کارگردان در آمریکا محبوب است. در یکی از لیست های معروفی که منتقدین فیلم های محبوب قرن 21 را انتخاب کرده اند، جایگاه نسبتا بالای 55 را دارد، راز این محبوبیت را چه می دانید؟ گاهی بعضی فیلم ها هستند که در آمریکا محبوب می شوند، قبلا اگر یادتان باشد گفته بودم که "وندی و لوسی" را هم نمی دانم چرا محبوب است.
    http://www.theyshootpictures.com/21stcentury_films1-50.htm

    پاسخحذف
  2. سلام
    من بر خلاف تو و مصطفی تونستم با tropical malady رابطه برقرار کنم چون همین دو بخشی بودن فیلم برام در حکم رجعتی از برون به درون داشت و چه زیبا سفری به درون در بستر از داستان های فولکلور یا حتی افسانه ای صورت گرفته بود.
    چه بسا خود ما نیز در معدود سفرهای درونی مون تعلق خاطری به داستان های کودکی مون یا متل هایی که شنیده بودیم روزگاری، نداشته باشیم.

    معرفی خوبی بود از آقای جوئه. ممنون.
    دوستدار و ارادتمند تو : ناجور

    پاسخحذف
  3. به دوستم مصطفی،

    اشاره من به محبوبیت فراوان ویراستاکال به فهرست "فیلم کامنت" بود که در آن دو فیلم او در میان ده فیلم اول دهه قرار داشتند. البته آن فهرست حاصل نظرخواهی از منتقدان و فیلمسازان بین‌المللی بود بیشتر از آمریکا و نیز از جاهای دیگر.
    ولی در یک نگاه کلان بخشی از داستان برمی‌گردد به چیزهای پیچیده‌ای از پس‌زمینه فرهنگی تا سلیقه‌های سینمایی که در یک دوره‌ی خاص در جایی غالب می‌شوند. قبلا مثالی از نوشته‌ی کنت جونز زده بودم که اشاره کرده بود چرا برخی فیلم‌های آمریکایی در فرانسه بسیار خواهان دارند در حالی که منتقدان آمریکایی آن ها را چندان جدی نمی‌گیرند.
    من خودم مدتهاست که فکر می کنم امروز در ایران سلیقه‌های مشخصی در میان منتقدان و سینمادوستان ایرانی غالب است. مثلا چرا اینقدر وونگ کاروای محبوب است در حالی که هو هوشیائو شین دیده نمی‌شود یا چرا لارس فون تریه و نه مثلا کلر دنی ... مثال‌های که زدم همه فیلمسازهای مهمی‌اند. ولی شاید از تحلیل این سلیقه‌ها بشود به یک چیزهایی در مورد نوع نگاه غالب در یک دوره و یک جای خاص به سینما رسید.

    پاسخحذف
  4. ممنونم رضای عزیز،

    چون فیلم را خیلی وقت پیش دیده‌ام ترجیح می‌دهم بحث دقیق تر را بگذار به فرصتی مناسب تر. احتمالا بعد از دیدن فیلم جدیدش دوباره به بحث آقای جوئه برمی‌گردم.

    پاسخحذف

ارسال یک نظر

پست‌های پرطرفدار