دههای که گذشت
تقویمها همیشه بهانههایی میسازند برای جمعبندی. اینکه چه گذشت و چه کردیم و چه دیدیم. شاید بیش از آنکه خود واقعهای بااهمیت باشند بهانهی همراهشان است که مهمشان میکند که ذهن را وادار میکند خط بکشد، تقسیمبندی کند و تمایز ببخشد ... فکر انتخاب فیلمهای دهه از یکی دو ماه پیشتر چه در گفتگوهای شفاهی و چه در فضای وب با دوستان مختلفی مطرح شد. حتی میشد به بازیهایی از جنس نظرخواهی جمعی در میانِ [بخشی از] وبلاگهای فارسی نیز اندیشید. بعد با بامداد فکر کردیم چه بهتر که این یک بازی آزاد باشد؛ یعنی هرکس که دوست داشت به این بازی بپیوندد. بعدتر اگر تعداد حاضرین بیشتر شد شاید حتی همین کلیتِ رهایش بتواند تصویری به دست دهد از [بخشی از] سلیقهی سینمایی اینجایی در این دور و زمانه ...
فهرستی که در زیر میآید شاید شمایی از سلیقهی من در دههی گذشته در ترکیبی از آنچه که بیشتر دوست داشتهام در کنار آنچه که فکر میکنم چیزی جدیدتر به بیان و زبان تجربههای پیش از خود افزودهاند را نشان بدهد. و باز بدیهی ولی یادآوریاش ناگزیر است که هر انتخابی بر مبنای تعداد محدودِ دیدهها شکل گرفته و لاجرم ناکامل است. ... این مطلب با تاخیری طولانی (که امیدوارم دوباره برهم زنندهی رخوتهای معمول این وبلاگ باشد) منتشر میشود. دلیلش اول گرفتاریهای شخصی چند ماهه بود برای یک جابجایی بزرگ و دیگر (از وقتی که آماده شد) وقایع اخیر تهران بود که دوباره اینجا اندیشیدن و نوشتن در باب هر چیز دیگر را با شرم همراه میکرد. حالا نیز این شرم بیآنکه بتواند خود را پنهان کند حضورش را همچنان به رخ میکشد حتی اگر در متن نوشتههایی از این دست تصریح نشده باشد.
بالاخره این شروع بازی! هر که آمد خوش آمد! به ویژه دوستان بیرون از وب نظیر محمد وحدانی، امیر افشار و احمد قائم مقامی (که مدتهاست پس از تعطیل هفت سکوت اختیار کردهاند) نیز اگر دوست داشتند در این بازی شرکت کنند پستی جداگانه در این وبلاگ با خوشحالی در اختیارشان خواهد بود.
اما انتخابهای من که با یادداشتی کلی در ادامهاش دنبال میشود:
ده فیلم اول:
-
هارمونیهای ورکمایستر (بلا تار، 2000)
-
پدر و پسر (الکساندر ساکوروف، 2003)
-
شعاع عمودی آفتاب (تران آن هونگ، 2000)
-
پسر (برادران داردن، 2002)
-
بازگشت (آندری زویاگینتسف، 2003)
-
پنهان (میشاییل هانهکه، 2005)
-
پنج مانع (لارس فونتریه، 2003) [و یا رقصنده در تاریکی (2000) و یا داگویل (2003)]
-
یک داستان کریسمسی (آرنو دسپلشن، 2008)
-
دختر مقدس (لوکرسیا مارتل، 2004)
-
بیست و یک گرم (آلخاندرو گونزالس ایناریتو، 2003)
و :
- محدودههای کنترل (جیم جارموش، 2009)
ده فیلم دوم:
-
نوری در تاریکی (آکی کوریسماکی، 2006)
-
پرواز بادکنک قرمز (هو هوشیائو شین، 2007)
-
شما زندهها (روی اندرسون، 2007) [و یا آوازهایی از طبقهی دوم (2000)]
-
چهار ماه، سه هفته و دو روز (کریستین مونگیو، 2007)
-
پارانوئید پارک (گاس ونسنت، 2007) [و یا فیل (2003)]
-
جایی برای پیرمردها نیست (برادران کوئن، 2007)
-
دوردست (نوری بیلگه جیلان، 2002)
-
دنیای نو (ترنس مالیک، 2005)
-
در حال و هوای عشق (وونگ کاروای، 2000)
-
با او حرف بزن (پدرو آلمودوار، 2002)
و:
- تاریخچهی خشونت (دیوید کرانانبرگ، 2005)
[ادامه دارد]
اول هورااااااااابرای به روز شدن و نوشتن از این فیلمهای محبوبتان در این( یاآن؟) دهه...دوم خب! خدا می داند این ادامه کی می آید...و سوم چه خوشحالم که خیلی از فیلمهای این لیست را دیدم و برایم محبوب هستند...
پاسخحذفسلام من در این یک دهه عاشق سینما و واردش شده ام و باید به طبع به آن تعلق خاطر بیشتری داشته باشم اما به جز چند استثنا هنوز فیلمسازان محبوبم از نسل دهه 1960 هستند. وبلاگ شما خیلی به من چیز آموخته. اگه وقت کردید به وبلاگ منم سری بزنید خوشحال خواهم شد.
پاسخحذفراستش خیلی از فیلم های لیست را دوست داشتم ، و هم یادداشتت قبل از لیست ها . اما بین خودمان باشد توی این لیست ها یک حسرتی برای من بوده و آن هم حضور نداشتن فیلمی از گاسپارنوئه است هر چند همین سلیقه و تفاوت ها در آن لیست های هر فرد را جذاب می کند . ممنون .
پاسخحذفعیسی،
پاسخحذف«برگشت ناپذیر» هنوز جاش برام مشخص نیست. جزو چند فیلمی بود که تا پیش از انتشار این لیست امیدوار بودم یک بار دیگه ببینمشان تا مختصاتشان برام روشن بشه دقیق! ... ولی دیدن دوبارهی حداقل این یکی تا امروز ممکن نشده. اگر دست داد حتما برایت مینویسم.
ممنون
بدون ترتیب
پاسخحذفضمنا" وحید جان رضا رادبه هستم و خیلی چاکرم
1. چشمه (The Fountain) - دارن آرنوفسکی - 2006
2. مونیخ (Munich) - استیون اسپیلبرگ - 2005
3. خاطرات مردگان (Diary of the Dead ) - جرج رومرو - 2007
4. ارباب حلقه ها ( The Lord of the Rings) - پیتر جکسون - 2003-2001
5. دنیای نو ( The New World) - ترنس مالیک - 2005
6. در بروژ ( In Bruges ) - مارتین مک دانا - 2008
7. بیل را بکش ( Kill Bill 1&2 ) - کوئنتین تارانتینو - 2004-2003
8. جایی برای پیرمردها نیست (No Country for Old Men) - برادران کوئن - 2007
9. اثر پروانه ای (The Butterfly Effect ) - اریک برس ، مکی گروبر - 2004
10. 5x2 - فرانسوا اوزون - 2004
11. ملکه (The Queen) - استیون فریرز - 2006
12. آس های سوخته (Smokin' Aces ) - جو کارناهان - 2006
13. Femme Fatale - برایان دی پالما - 2002
14. Zatôichi - تاکشی کیتانو - 2003
15. خون به پا می شود (There Will Be Blood) - پل تامس اندرسون - 2007
ممنون رضا جان که به این بازی پیوستی ... امیدوارم خوب و سلامت باشی
پاسخحذفسلام.
پاسخحذففکر نمیکردم تاریخچه خشونت و شعاع عمودی آفتاب جایی در این بین داشته باشد!
و خوشحال شدم از انتخاب پنهان، در بین فیلم هایش.
اگر برایت ممکن بود به این سوالم جواب بده، چون برایم خیلی مهم ست:
اگر ممکن است، لطفاً نام چند فیلم شاخص و محبوب این پنج کارگردان را برایم بفرست:
شابرول/میزو گوچی/ مارسل کارنه/ فریتس لانگ/ وینسنت مینه لی
ممنون.
سلام آقای مرتضوی
پاسخحذفخوشبختانه تمام این فیلم ها را دیده ام. تقریبا از تمام کارگردانان مورد علاقه من یک فیلم در این دو لیست وجود دارد و نکته جالب ابن که از سینمای اروپا، آمریکا، آمریکای لاتین و آسیا در این دو لیست وجود دارد. فقط نمی دانم چرا "جاده مالهالند" و "بازگشت ناپذیر" در این لیست ها نیست!
ضمنا می خواستم نظر شما را راجع به این کارگردانان و آثار شاخض آنها در این دهه بدانم :
کلر دنیس
Thirty five Shots of Rum
The Intruder
آپیچاتپونگ ویراستاکول
Tropical Malady
Syndromes and a Century
در ادامه ده فیلم برتر این دهه (که کار بسیار دشواری است) می تواند به صورت زیر باشد:
پاسخحذف1.جاده مالهالند (دیوید لینچ)
2.جایی برای پیرمردها نیست (برادران کوئن)
3.تاریخچه خشونت (دیوید کراننبرگ)
4.عشق سگی (آلخاندرو گونزالس ایناریتو)
5.بازگشت (آندری زویاگینتسف)
6.اقلیم ها (نوری بیلگه جیلان)
7.رازگندم (عبداللطیف کشیش)
8.دریای درون (آلخاندرو آمنبار)
9.کودک (برادران داردن)
10.بازگشت ناپذیر (گاسپار نوئه)
که چندین فیلم دیگر به راحتی می تواند جایگزین این ها شود...
از آنجایی که هر فهرستی از بهترین ها بدون آن "و بعد.." معروف بی مزه است .
پاسخحذفاین هم "و بعد .." فهرست حقیر. باز هم بدون ترتیب و جالب اینکه این فهرست را می شود به جای آن فهرست محبوب ها هم گذاشت .
رضا رادبه
1. ضد مرگ (Death Proof) - کوئنتین تارانتینو - 2007
2. سه گانه ی "جیسون بورن" - داگ لیمان - پل گرین گراس - 2007-2004-2002
3. سه گانه ی "بچه های جاسوس" (Spy Kids) - رابرت رودریگز - 2003-2002-2001
4. زندگی دیگران (Das Leben der Anderen )- فلوریان هنکل ون دونرسماک - 2006
5.بیشتر مارتا (Mostly Martha) - ساندرا نتلبک - 2001
6.Joy Ride - جان دال - 2001
7.مرا میکشی (You kill me) - جان دال - 2007
8. دور از بهشت (Far from Heaven ) - تاد هینز - 2002
9.سحرگاه رهایی (Rescue Dawn) - ورنر هرتسوگ - 2006
10. محوطه (Yards) - جیمز گری - 2000
11. جواز عبور (Laissez-passer ) - برتران تاورنیه - 2002
12. هر چیز دیگه (Anything Else) - وودی آلن - 2003
13. استاد و فرمانده (Master and Commander) - پیتر ویر - 2003
14. Inside Man - اسپایک لی - 2006
15. قلعه ی متحرک هاول (Howl's Moving Castle) - هایائو میازاکی - 2004
16.Revolver - گای ریچی - 2005
17. موسای جنگاور (Musa the Warrior) -کیم سونگ سو - 2001
18. صد دختر ( 100Girls) - مایکل دیویس - 2000
19.نگهبان شب و نگهبان روز - تیمور بکمامبتوف - 2006-2004
20. به جهنم بکشانم - Drag me to hell - سام ریمی - 2009
من هم به این بازی پیوستم
پاسخحذفسلام. منم در ذهنم دسته بندی دارم برای فیلمهای این دهه ولی از ده تا و بیست تا بیشتر می شود. پس همانجا نگاهش داشت ام. ولی شاید در پستی جداگانه مطلبی برایش نوشتم. فعلن همینجا چندتاش رو می نویسم. بدون ترتیب خاص
پاسخحذف1.هزارتوی پن
2.پیرمرده وطن ندارند
3.جونو
4.پنهان
5.عطر : داستان یک آدمکش
و ......
راستی ،اسمتان را به فهرست دوستان وبلاگم افزودم ، خوشحال می شوم تبادل لینک داشته باشیم. سپاس.
امیدوارم این فرصت دست دهد و نظرت را راجع به هم" بازگشت ناپذیر " بدانم هم احتمالا اگر آخرین فیلم نوئه بیرون بیاید ،" در خلا " . این دومی را خودم هم هنوز ندیدم و منتظرم برسد .
پاسخحذفمرسی
پاسخحذفاینم 10 فیلم منتخب من:
1- تبعید یا بازگشت
2- رقصنده در تاریکی یا داگ ویل
3- کودک یا پسر
4- در حال و هوای عشق
5- یک داستان کریسمسی
6- لباس غواصی و پروانه
7- ساعتها
8- جاده ماللهند
9- در بروژ
10- با او حرف بزن
و
11- لابیرنت پن
12- بیل را بکش
سلام. ببخشید ما خودمون رو خودی فرض کردیم و...
پاسخحذفاین هم تاپ تن بنده که خیلی محافظه کارانه نوشته شده.
1- خانه ی احمق ها - آندره کونچالووسکی
2- دشت گریان- تئو آنجلوپلوس
3- داگویل- لارس فن تریه
4- وندی عزیز- توماس وینتربرگ
5- مرثیه ای برای یک رویا- دارن آرونفکسی
6- بیست و یک گرم- آلخاندرو گنزالس ایناریتو
7- معلم پیانو- میشائیل هانکه
8- زندگی یک معجزه است- امیر کستاریکا
9- شهر خدا- فرناندو مریه لس
10- امیلی - ژان پیر ژونه
(بدون ترتیب)
به حسین شاعری:
پاسخحذفسوال سختی می پرسی! تازه بماند که ذکر فیلمهای محبوبم از هر کدام از پنج فیلمسازی که نام بردی به خودی خود که کمکی نمی کند مهم این است که چرا و به چه دلیل این فیلم و نه آن یکی؟ ... بالاخره اینجا با فیلمهایی مواجهیم که اون قدر زمان ازشان گدشته که با فاصله ای قابل اطمینان بتوان در موردشان اظهار نظر کرد. برای نمونه مثلا شابرول: برای من او آنجاها دوست داشتنی است که از نمونه های آشنا و ژانرهای شناخته شده می آغازد ولی فیلمها گسترش که می یابند تثورت را از آن مدل آغازین به هم می ریزند. به همین خاطر در کارنامه ی او مثلا "زن بی وفا" فیلم مهمتری است تا ""ویولت نوزیه" که بسیار به آن بها داده شده ولی به گمان من با توجه به قواعد مدلی که در آن پیش می رود فیلم آشناتری است.
به همین ترتیب در مورد بقیه. پس بگذار این بحث مفصل بماند سر فرصت.
یه سعید،
پاسخحذفکلر دنی برای من پروژه ای باز است هنوز به جز "یک کار خوب" فیلمی ازش ندیدم ولی مترصد هستم که هر چه زودتر چند فیلم مهم این دهه اش را ببینم.
اما آفای آپیچات ویرایستاکول! دو فیلمی که ازش دیدم مرا نسبت به جایگاه بالایش در میان منتقدان غربی قانع نمی کند. در موردش بیش از آنکه موضع منفی داشته باشم سوال دارم: چه اتفاق جدیدی با او افتاده؟ مگر غیر از این است که او در مسیرهایی دارد سلانه سلانه قدم می زند که پیشتر با فیلمهایی از جنس "باد ما را خواهد برد" (یا باقی تجربه های دهه ی نود کیارستمی) و همچنین تجربه های درخشان هو هوشیائو شین هموار شده اند؟
ممنون از اینکه جواب دادی.
پاسخحذفولی راستش از آنجا که از این 5 کارگردان، تنها یک یا دو فیلم دیده بودم، خواستم به نوعی از فیلم های مطرحشان باخبر شوم و ببینمشان.
به هر حال ممنون.
کامنت دانی این وبلاگ چه خبر است آقای وحید؟ هنر به آرزوی دیرینه اش دست یافت؟ عشق عمومی شد؟ در تاریخ میگویند لحظات برابری و آزادی استثنا هستند و سیاست (سیاست در آگورا) تنها بخت عده ای محدود در تاریخ بوده است.
پاسخحذفمردمان برابر و آزاد به خیابان می آیند، سخن می گویند، ایده ها به مردم پیوند می خورد و همگان با همگان سخن خواهند گفت و یا در موردی شگفت انگیز آرام سخن خواهند گفت (25 خرداد یادتان هست؟)
این دوستان شما که اینجا فیلم های محبوبشان را اعلام کرده اند منتقدان سینمایی اند یا مثل من مردم ناشناس اند؟ اینجا ما تجربه ای آگورایی/مجازی داشته ایم!!؟ آنان اندیشیدند و بیان کرده اند!!؟
این روزها هر جا مردم اندیشیده اند مرا به وحشت می اندازند. حتی اگر موافقشان نباشم (بخشی از اکثریت) آنچه فرو ریخته است شگفت انگیز است. پوپولیسم پدر سالار مزورانه، پروپاگاندای احمقانه ی تحمیق گر و ترس افکنی سیستماتیک خشونت طلب.
به ناشناس:
پاسخحذفمن که متوجه نشدم از کنار هم قرار دادن این همه چیز بی ربط دقیقا منظورتون چی بود؟ ... اگر هم همین یک سطر رو نوشتم بیشتر به خاطر اینه که مخاطبتون همچنین دوستان خوبم هم بود که اینجا کامنت گذاشته بودند
من متوجه جمله آخرتان نشدم: "اگر هم همین یک سطر رو نوشتم بیشتر به خاطر اینه..."
پاسخحذفاما خوب سعی میکنم توضیح دهم شاید کامنت قبلی ام، کمی هم شده، با ربط بنظر بیاید؛ ولی پیش از آن برای بی ربطی (ناخواسته اش) عذر می خواهم. [نمیدانم چرا احساس میکنم شما از آن کامنت برداشت بدی کرده اید!]
من مدتهاست که مخاطب این وبلاگ هستم. این بار این حجم کامنت گذاری توجه ام را جلب کرد. هر فرد از فیلمهای محبوبش نام برده بود. حقیقتاً ذوق زده شدم. و امیدوار بودم این دوستان شما منتقد حرفه ای سینما نباشند. [این را از شما سوال کردم] نظرات دوستان تان بی واسطه به موجودیت هنر/سینما می پرداخت.
مرا یاد 25 خرداد انداخت که ما مردمان عادی سیاست را، و سرنوشتمان را از دست حاکمان در آوردیم. سیاست به امر عمومی تبدیل شد و کلمات آزادی و عدالت بجای ایده ی صرف یا بازی دولتی، به مردم پیوند خورد. به محتوای واقعی اش پیوند خورد.
و ایده ها زورشان ، عمق شان و ثمراتشان محک خورد.
اینجا هم چنین حسی به من داد. ایده های هنری (یا آثار) مورد تامل قرار گرفت. تاملی نه صرفاً از جانب منتقدین چون شما، بلکه از جانب کسانی که محتوای عام ان ایده ها بودند.
(ما مخاطبان شما، که به اصطلاح از منتقدین «تاثیر می گیریم» خواه نا خواه؛ این بار منتقد را با «اندیشه» های خود رو به رو کردیم. ما نیز برابر و بی مداخله ی عوامل بیرونی، به سینما فکر کردیم)
امیدوارم این بار خیلی بی ربط نباشد. طولانی شد؛ ممنون
بیشتر فیلمها از بین فیلمهای این دو لیست را خوشبختانه دیدهام، باقی را هم سعی میکنم به مرور ببینم. باید بگویم سلیقهام با این لیستها (آنها که دیدهام) نزدیکی زیادی دارد ولی مثلاً در مورد نوری بیلگه جیلان ترجیح میدهم " اقلیمها" را انتخاب کنم. در مورد چندتا از فیلمها هم خیلی موافقام: فیلمهای روی اندرسون، "در حال و هوای عشق" (به اضافهی "2046") و "پدر و پسر". دوست دارم چند تا هم که الآن یادم میآید را اضافه کنم: "جادهی مالهالند" (دیوید لینچ [2001]) و "Miami Vice" (مایکل مان [2006])، "The Diving Bell and The Butterfly " (جولین اشنابل [200?])، "برگشتناپذیر" (گاسپار نوئه [200?]) و "مرثیهای برای رویا" (دارن آرنوفسکی [فکر میکنم سال 2000]).
پاسخحذفنا شناس عزیز
پاسخحذفوحید مرتضوی حتما" مرا می بخشد که فضولی بیجا می کنم در کار او و البته شما.
من هم از کامنت اولتان چیزی نفهمیده بودم تا خودتان روشن کردید قضیه را .
دید جالبی بود به قضیه اما داستان ساده تر از این حرف هاست.دوستان که فهرست داده اند و حقیر منتقد حرفه ای نیستیم ، مخاطب حرفه ای هستیم یا می خواهیم باشیم ( کاری به سلیقه ی متفاوت هر کس نداریم) این جماعت چیزی هستند به نام فیلم باز .
دوستان همه اینجوری هستند و من تازه در آغاز راهمم البته . بنابراین انتخاب هایمان بی واسطه که نیست هیچ بسیار هم با واسطه است ؛ فیلم هایی که دیده ایم ، میزان اطلاعاتی که از سینما داریم و نوع آن ، نوع سینمایی که
دوست داریم ( دوست دارم بگویم دوست تر داریم چون خودم کم کم از هر چیزی که بجنبد به تعداد 24 فریم در ثانیه دارد خوشم می آید ) ، بازیگر ها و کارگردان ها ، فیلمبردار ها و طراحان و موزیک فیلم نویس هایی که دوست داریم یا نداریم ، همه و همه و مهمتر از همه جوری که با یک فیلم روبرو می شویم در انتخاب ما تاثیر دارد .
پیشنهادم این است که مقاله ی درخشان بوردول ( اما چه نوع هنری؟ )را که وحید عزیز ترجمه ی رسا و زیبایی از آن را در این وبلاگ گذاشته مطالعه کنید ، آن ابهامی که گفتید تا حد زیادی روشن خواهد شد .
ما اتفاقا" چندان محتوای آن ایده ها نیستیم چون تماشاچی عادی نیستیم ، آن درک بی واسطه ای که تماشاچی عادی دارد را نداریم . به گمانم این نکته را در تحلیل تان ملحوظ نکردید.
به دوست ناشناس
پاسخحذفلحن پاسخ قبلی ام مناسب نبود ببخشید. راستش برداشت خوبی ازش نکرده بودم حق با شماست ... ولی خب این بار منظورتان را متوجه شدم. نمی خواهم حرفتان را کامل رد کنم هر چند که من هم فکر می کنم موضوع ساده تر از این حرفهاست. چیزی هم هست که بیش از این هم بسیار تکرار شده: حضور کسانی که منتقد حرفه ای نیستند در اعلام نظرشان درباره ی فیلمها یا تاریخ آن. نقش اینترنت را نیز در همگانی کردن آن طبعا نباید نادیده گرفت (فضای گودر را ببینید) که فاصله نویسنده/مخاطب را از مفهوم سنتی اش جدا می کند ...
سلام آقای مرتضوی
پاسخحذفممنون بابت جواب سوال...
من هم با شما راجع به ویرایستاکول موافقم. اگر این دو فیلم کلر دنی را دیدید خوشحال می شوم نظر شما را بدانم. من شخصا فیلم "35 پیمانه رام" را خیلی دوست داشتم و دیدم در لیست فیلم های منتخب امسال خیلی از منتقدان درج شده است.
حالا که صحبت از مقایسه ویرایستاکول و کیارستمی شد، به نظر شما این مقایسه ای که میان نوری بیلگه جیلان (کارگردان مورد علاقه من) و کیارستمی توسط بعضی منتقدان صورت می گیرد، درست است؟ و نظر شما راجع به کارگردان ترک تبار دیگر رها اردم (اگر آثار او را دیده اید) چیست؟
سلام
پاسخحذفبدون در نظر گرفتن مسائل سیاسی شما را به وبلاگم دعوت میکنم.
برای بازی ده فیلم برتر دهه...
سعید عزیز،
پاسخحذفاز رها اردم چبزی تا به حال ندیده ام و تنها فیلمی هم که از فاتح آکین دیدم (شاخ به شاخ) چندان فیلم برجسته ای نبود. کنجکاوم از او "در جولای" را ببینم ... اما در مورد نوری بیلگه جیلان و کیارستمی راستش جدا از کلی گویی ها من شباهت زیادی نمی بینم. منوجه هستم که می توان در هر دو شباهتهایی با سینمای هنری اروپا پیدا کرد ولی اینها کلی تر از آنند که ما را درک جایگاه این فیلمها یاری کنند. حتی فکر می کنم مثلا در کارنامه ی جیلان هم هر یک از سه فیلم آخر او تجربه ی متفاوتی محسوب می شوند.
سلام وحید جان
پاسخحذفانتخابهای عالی و هوشمندانه ای بود . خواندن اسم این همه فیلم خوب واقعا" لذت بخشه . درباره کامنت بالا و از فیلمهای فاتح آکین توصیه میکنم فیلم " لبه بهشت " رو ببینی ، فیلم " در جولای " هم فیلم متوسطی بود .
مهدی کتابفروش
سلام
پاسخحذفبه جز فیلم هایی که شما گفتین(البته بعضی هاش رو ندیده بودم) جاده مالهالند(نظرتون درباره لینچ چیه؟)، معلم پیانو، مرثیه ای برای یک رویا(شرمنده ولی دوست دارم نظرتون رو درباره آرنوفسکی هم بفرمایید) و عطر رو می تونم اضافه کنم.
1 و 6 و 4 و 10 هستم.
پاسخحذفولی کلا خیلی سخته ها انتخاب 10 فیلم !!
واقعا برام سخته بخوام 10 تا فیلم انتخاب کنم .. ولی مثلا پیش از غروب و سینما پارادیزو ، تصادف ، پل های مدیسن کاونتری و سرگیجه و روز روزگاری در امریکا هم جزء انتخابام بود :)
حواسم نبود که فقط این دهه هست :پی
پاسخحذفهمینم خیلی سخته انتخاب..
خب سرگیجه و روز روزگاری و سینما پارادیزو و پل های مدیسن کاومنری که بردارم بجاش مرثیه برای یک رویا ، big fish ,
می زارم :)
ببخشید آقای گرینگوی پیر! می خواستم بدانم آیا عبارت زیر معنای خاصی دارد یا اینکه همینطوری وعده ای بوده الکی واسه خودش...یا شاید هم نام فیلمی است و ما بی خبریم.....:
پاسخحذف[ادامه دارد]
سلام.
پاسخحذفروبان سفید را دیدم.
راستش چندان نظرت را در موردش قبول نداشتم.
به نظرم فراتر از یک فیلم متوسط بود.
کافی ست به سکانس های خانه ی مرد کشیش دوباره دقت کنیم. مثلا سکانس مربوط به تنبیه پسر توسط پدرش؛ که دوربین در بیرون از اتاق کاشته شده؛ و میزانسن جذاب و پیچیده ای بوجود آورده است. یا سکانس اعتراف به پدرش (مرد کشیش)؛ که با گریه اش به پایان رسیده و در ادامه با یک کات کم نظیر؛ مواجه می شویم با صحنه ی رابطه ی دکتر با همکارش. (البته ظرافت این کات با دیالوگ های پسر بچه در سکانس قبل مرتبط است.)
از سویی دیگر، فیلم نامه نیز لحن جذابی دارد. به نظرم نمی شود این ایده ی کلی فیلم که پیشینیان ما (یا همان کودکان و والدین روستا)، جنایاتی را مرتکب شدند و رابطه ی اینگونه زیستنشان را با جنگ های جهانی ای که در پی اش قرار است شکل بگیرد را نادیده گرفت. (شاید با لحنی عامیانه بشود درونمایه ی فیلم نامه اش را اینگونه توصیف کرد: در گذشته اینچنین بوده است که ما حالا اینگونه هستیم!)
البته بنده یک مشکل قابل توجه با فیلم نامه دارم، و آن اینکه رخداد وقایع به این شکل، چندان برایم منطقی نیست و کمی غیر قابل هضم به نظر می رسد. (در واقع هانکه خواسته در این فیلم، بر خلاف شاید همه ی فیلم هایش، روایتی نسبتاً کلاسیک داشته باشد، و البته با تغییراتی در ساختارش، با توجه به سلیقه اش_ که از جهاتی در بعضی زمینه ها، به نظرم کمی غیر منطقی ست.)
و به همین دلیل نیز، برایم در جایگاه بهترین فیلم هایش نیست، ولی فیلم واقعاً خوبی ست.
اگر نظری دارید، خوشحال می شوم بدانم.
ممنون از تو.
سلام جناب مرتضوی!
پاسخحذفمن مدت هاست این وبلاگ رو می خونم ولی نمیدونم چرا تا به حال کامنت نذاشتم. بگذریم...
از یک ماه پیش تقریبا توی هر وبلاگی میشد فیلم های برتر (از نظر شخصی یا فنی؟) دههای رو که گذشت دید و این قضیه اون قدر بالا گرفت که من رو هم مجبور به ارتکاب این عمل کرد!
لیست من بدون ترتیب دسته بندی شده و تعدادش کمی از ده تا بیشتره و البته شاید هم اضافهتر هم بشه!
1. آفتاب ابدی یک ذهن بی آلایش
2. آوازهایی از طبقه دوم
3. بازگشت/ تبعید
4. پنهان/بازیهای خندهدار آمریکا
5. قهوه و سیگار/گلهای پژمرده/محدوده های کنترل
6. برگشت ناپذیر
7. زندگی عجیب و غریب آملی پولن
8. راتاتوی
9. اُلد بوی
10. شب های زغال اخته ای من/در حال و هوای عشق
11. پانچ درانک لاو
12. مالهالند درایو
13. زندگی دیگران
14. وال- ای
15. پاریس؛ دوستت دارم
16. مچ پوینت/ویکی کریستینا بارسلونا/سوژهی داغ
17. قتل جسی جیمز به دست رابرت فورد بزدل
18. مولن روژ
19. وعدههای شرقی/تاریخچهی خشونت
20. غرور و تعصب/تاوان/سولوئیست
21. مونیخ
22. سپیده دم نجات
23. بابل/21 گرم/عشق یک فاحشه است
24. با او حرف بزن
25. مردی که آنجا نبود/پس از خواندن بسوزان/جایی برای پیرمردها نیست
26. داگویل/رقصنده در تاریکی/آنتی کرایست
27. حرومزادههای بیشرف/بیل رو بکش1
28. شاخ به شاخ (Head-On)
29. راههای جانبی (Side Ways)
30. ریچل ازدواج می کند
31. جونو
32. در بروژ
33. مایامی وایس
34. فیل
35. شهر گناه
36. شک
37. فیلم سینمائی خانواده سیمپسون
38. شوالیه سیاه
39. آدم درست رو راه بده
40. ساعت ها
41. لبهی عشق
42. دیگران
به حسین،
پاسخحذفببخشید از اینکه دیر جواب می دهم. من هم موافقم که فیلم در اجرا ظرافتهایی دارد ولی در مورد فیلمنامه موافق نیستم. حتی آن ایده ای هم که اشاره کردید به عنوان ایده ی مرکزی که خب چیز تازه ای ندارد و فیلم بیش از اندازه به این تم آشنا تکیه کرده و توان فراتر از رفتن را نداشته. اگر با دانستن اینکه این تم، تم مرکزی فیلم است سراغ آن برویم واقعا فیلم در گسترشش چه چیز تازه ای به آن اضافه کرده؟
من شاید به زودی چیزی در مورد این فیلم بنویسم.
سلام
پاسخحذفچند تا سوال در رابطه با فیلمthe banishment
1-در قسمتی از فیلم چند تا بچه دارن یک پازل درست می کنند.آن پازل برای چه نقاشی است؟
2-همان بچه ها قبل از خواب قسمتی از یک کتاب را می خوانند.چه کتابی است؟
3-قضیه چشمه خشک شده که در انتهای فیلم دوباره جاری می شود چه ربطی به روایت فیلم دارد؟
در دو فیلم زویاگینتسف، استفاده از المان های مذهبی زیاد است
پاسخحذفمثلا در فیلم بازگشت فکر کنم کتابی که در اول فیلم بچه ها باز می کنند ابراهیم است در حال قربانی کردن پسرش که به نحوی با مفهوم فیلم رابطه دارد
و در فیلم بازگشت تابلوی "بشارت" داوینچی است که جبرئیل به مریم بشارت می دهد که فرزند خدا را در رحم دارد و این هم به نوعی با مفهوم داستان و صحنه های بعدی فیلم رابطه دارد ...
به سهند
پاسخحذفمن مدتی قبل مطلبی در مورد فیلم نوشتم. نکته هایی که پرسیدید پاسخش در آن هست، پیشنهاد می کنم نگاهی بهش بیاندازید. این هم لینکش:
http://old-gringo.blogspot.com/2008/06/blog-post.html
سلام آقای مرتضوی
پاسخحذفدیدم که فیلم آخر کلی دنی رادیده اید و سه ستاره هم داده اید. من خیلی از فضای فیلم (در عین سادگی لذت) بردم. و بعضی از فصلهای فیلم برای من واقعا شگفت انگیز بودند.
می خواستم رابطه این نوشیدن 35 پیمانه رام را که در دو صحنه از فیلم یکی در ابتدا و یکی در انتها تکرار می شود با کلیت داستان فیلم بیشتر توضیح دهید ...
ممنون
سلام آقای مرتضوی
پاسخحذفدیدم که فیلم آخر کلی دنی رادیده اید و سه ستاره هم داده اید. من خیلی از فضای فیلم (در عین سادگی لذت) بردم. و بعضی از فصلهای فیلم برای من واقعا شگفت انگیز بودند.
می خواستم رابطه این نوشیدن 35 پیمانه رام را که در دو صحنه از فیلم یکی در ابتدا و یکی در انتها تکرار می شود با کلیت داستان فیلم بیشتر توضیح دهید ...
ممنون
سلام
پاسخحذفممنونم.چندتا سوال دیگه
1-در دقیقه 15 فیلم وقتی کییر یک کتاب را نگاه می کند در آن نقاشی است که دو نفر دارند یک نفر دیگر را شلاق می زنند .آیا این هم یک نشانه است از آنچه بر سر ورا خواهد آمد؟
2-در طول فیلم هروقت گئورگی و ویکتو باماشین به خانه الکس می آیند در آن سمت پل نگه می دارند.اما مارک،دکتر و آمبولانس باماشین دم در خانه پارک می کنند.این هم از همان دست قرینه سازی هاست؟
3-در دقیقه83 فیلم وقتی که الکس و مارک در ایوان قدم می زنند و نورپردازی صحنه به گونه ای است که شکل چشم را تداعی می کند.در سمت راست کادر یک شی شبیه تابوت وجود دارد که قبل از آن در آنجا نبوده است.شاید هم من توهم زده ام.
سلام آقای رضوی
پاسخحذفعکس های وبلاگتان دیده نمی شود! بعد دیدم خیلی از وبلاگ های بلاگر همین طور است!
فکر کنم دولت مهرورز با متخصصان با شعورش در فرهنگ! و فیلترینگ محصولات ضد فرهنگ! در اقدامی جماقت بار تمام عکس های بلاگر را فیلتر کرده اند!
ببخشید نوشتم رضوی!
پاسخحذفاصلاح می کنم آقای مرتضوی
سلام پس بالاخره ضدمسیح را دیدین و یک ستاره گرفت. قبول دارم اعصاب خورد کنه اما به نظر شما اصیل نیست؟ به نظرم دوست داشتنی نیست اما فیلم ضعیفی هم نیست. فقط نمی فهمم چرا به تارکوفسکی تقدیم شده. شاید به خاطر افتادن بتری باشه در پرولوگ فیلم مثل صحنه ای که در آینه اتفاق میفته!
پاسخحذفسلام.شنیده بودم اینجا به روز شده....
پاسخحذف<-:
من همیشه تاخیر دارم در پاسخ به کامنتها. دوستانی که از سر لطف اینجا پیام می گذارند این تاخیرهای من رو ببخشند ...
پاسخحذفبه سعید:
راستش الان ایده ی خیلی عجیب و غریبی ندارم که آن دو صحنه ای که اشاره کردید رو چطور می شه نگاه کرد. خیلی نگاهم به این فیلم تفسیری نیست و به نظرم با تاکیدی که می شه (و شاید بازیگوشانه) جاش رو در کلیت داستان پیدا می کنه. نمی دونم پیشنهاد دیگه ای واسه دیدنش می شه داشت یا نه؟
به سهند
پاسخحذفراستش این سوالاتت که خیلی خیلی اشاره به جزئیات داره و من فیلم رو مدتها پیش دیدم. ولی راستش یک نکته ای را می تونم بگم این که نگاه به فیلمها این جور پازل وار که گویا در حال حل پازلی هستیم با مجموعه ای از اشاره ها خب که مکه به خوذی خود اشکالی داشته باشه ولی به نظرم باید نگاه ما حرکتی باشه از کلیت فیلم. برخی جزئیات را شاید بشه واسشون معنایی پیدا کرد برخی رو نه ... به زبان نئوفرمالیستها بخوام بگم انگیزهای مختلفی ممکن هست که نشانه های فیلم را شکل داده باشند تفسیر یکی از راههای نزدیک شدن به اونهاست
آزاده,
پاسخحذفبله! من فیلم رو بالاخره دیدم. بگذار اعترافی بکنم. با پیش فرضی منفی به سراغش رفته بودم و این دلیل اصلی تاخیر در دیدنش بود و اگر در جایی که هستم (من برای مدتی ایران رو به قصد تحصیل ترک کردم)امکان دیدنش تو سالن سینما نبود شاید همچنان این تاخیر ادامه داشت... ولی فیلم از آن چیزی که حدسش را می زدم بهتر بود. فیلم بدی نیست. یک سکانس افتتاحیه ی درخشان داره (یاد تارکوقسکی نمی اندازه؟) و یک بیست تا سی دقیقه ی واقعا آزاردهنده در یک سوم پایانی. این رو انکار نمی کنم اگر فرصت تماشای دومش پیش بیاد شاید بهتر هم بشه ولی من نمی دونم که جرا می گید اصیله؟ "اصالت" البته یک واژه نسبی است. و برای من دقیقا در مقایسه با سینمای لارس فون تریه و شاهکارهای اوست که این فیلم جایگاه پایینی کسب می کنه. شاید تنها اتفاقی که اینجا افتاده اینه که المانهای سینمای وحشت به سنت سینمای هنری اروپا متصل شده اند. نوشته های کسانی که در اهمیت فیلم نوشته اند تا اینجا مرا قانع نکرده چون بیش از اندازه تماتیک اند و با وصل کردن فیلم به این ِیا آن اندیشه از هایدگر یا کیرکهگارد به خودی خود نمی شود غرابت و بداعت فیلم را نشان داد
سهراب جان,
پاسخحذفنمی دونم از کی شنیده بودید؟ ;) ولی به زودی حتما به روز می شه. ممنون
سلام آقای مرتضوی
پاسخحذفممنون بابت جوابهایی که به سوالاتم می دهید.
شما فیلمهای رامین بحرانی را دیده اید؟ نظر شما راجع به آثار او چیست؟ و دلیل تحسین و تقدیر منتقدان غربی (و اگر شما هم به همان اندازه آثار او را دوست دارید) از آثار او به نظر شما چیست؟
چشم نویسنده ی خوب این وبلاگ روشن...
پاسخحذفده تاي اول به ترتيب اهميت و علاقه من به آنها و مابقي بدون ترتيب هستند و به يك اندازه برايم مهمند.
پاسخحذف1- شواليه تاريكي (كريستوفر نولان): بيانيه آنارشيستي نولان خطاب به دنياي نكبت زده امروز. تلاش استواري براي مواجه كردن بشر امروز با روي زشتش و آنچه سعي در پنهان كردنش دارد. بيرون كشيدن شياطين درونمان.
2- عشق سگي (آلخاندرو گونزالس ايناريتو): خلاقيتي شگرف در خروج از قالب هاي سنتي روايت و پي ريزي فرمي جديد. گشودن زواياي گوناگون براي بررسي تنهائي و ترس هاي انسان امروز و چنگ زدن به ريسمان عشق براي گريز از تك افتادگي محنت بار.
3- در بروژ (مارتين مك دوناف): حكايتي نو، بديع و بسيار ساده و سرراست از دو آدمكش. به سادگي «بروژ» و به سرراستي خيابانهاي اين شهر كوچك. شهري كه مخاطب در آن خيلي زود، بومي مي شود و به آن دل مي بندد.
4- رفتگان (the departed) (مارتين اسكورسيزي): تريلري مهيج آميخته با مؤلفه هاي ذهني مارتين اسكورسيزي بزرگ. حكايتي مدرن از عشق و خيانت و تك افتادگي و غرور و تلاش براي ايستادن و ايستاده مردن. اثري كه او را بالاخره به آنچه لياقتش بود
5- معلم پيانو (ميشائيل هانكه): مازوخيسم عاشقانه. بياني خشونت بار از ابراز عشقي سركوب شده. برون رفتي وحشيانه و مشمئز كننده از فشار و كنترل هاي كودكي و جواني.
6- Talk to her (آلخاندرو آمنابار): شكوه ايثار. رومنسي عاشقانه. وقف همه چيز براي او كه دوستش مي داري. لحظاتي سرشار از احساس متعالي بودن و نفس كشيدن به خاطر معشوق.
7- Requiem for a Dream (دارن آرونوفسكي): مخدر تجلي گاه رؤياهاي زيبا و دست نيافتني. و اعتياد پاياني براي عشق بي انتهاي بشري براي تجسم بخشيدن به رؤياهاي دست نيافتني. مرگ پايان محتوم زندگي و رويا. مرثيه اي براي يك رويا.
8- تاريخچه خشونت (ديويد كراننبرگ): قيامي خونين بر عليه خشونت. ناگزيري بشر امروز از دست يازيدن به خشونت حتي براي داشتن زندگي اي بدون خشونت
9- Inglourious Basterds (كوئنتين تارانتينو): ميني ماليسم تاريخي. نبوغ مثال زدني استاد براي ارائه تاريخي جديد. تاريخي مورد پسند همه. تاريخي عدالت خواه و عدالت گستر و عاشقانه. دميدن روح لذت در كالبد تاريخ. به سخره گرفتن آنان كه همه چيز را براي كسب قدرت فدا مي كنند.
10- وثيقه (مايكل مان) : خروج از انفعال. حركتي خون بار براي فرار از انفعال و اضمحلال. مرد را دردي اگر باشد خوش است.
11- بيل را بكش 1 و2 12- دار و دسته هاي نيويوركي 13- Before sunset 14- ببر خيزان اژدهاي پنهان 15- Old boy 16- جايي براي پيرمردها نيست 17- 21 گرم 18- مالهالند درايو 19- Little Miss Sunshine 20- ميامي وايس 21- fountain 22- پسر 23- sin city 24- زودياك 25- The Hours 26- Volver 27- There Will Be Blood 28- Man on Wire 29- پنهان 30- مورد عجيب بنجامين باتن 31- رودخانه مرموز 32- سوئيني تاد 33- شهر خدا 34- كد ناشناخته 35- جونو 36- Ratatouile 37- محبوبه ميليون دلاري 38- جاسوس بازي 39- درحال و هواي عشق 40- بازگشت 41- چارلي و كارخانه شكلات سازي 42- Eastern Promises 43- The 40 Year Old Virgin 44- بالا 45- 500 Days Of Summer 46- مارادونا 47- مري و مكس 48- همدلي با آقاي انتقام 49- Cast Away 50- گلادياتور 51- مونيخ 52- سه گانه ارباب حلقه ها 53- ماهي بزرگ 54- شيكاگو 55- Atonement 56- زندگي ديگران 57 – چهار ماه و سه هفته و دو روز 58- پسر 59 – 60- گل هاي پژمرده
لازمه اضافه كنم هيچ اعتقادي به سينماي پر مدعا و متفرعن و پوچ فون تريه ندارم.
به سعید
پاسخحذفنه متاسفانه تا به حال از فیلمهای رامین بحرانی هیچ کدام را ندیده ام. "خداحافظ سولو" چند ماهی است که در نوبت دیدنه ...
من از رامین بحرانی «مرد چرخدستی ران» را دیدهام که بهنظرم اثری قابلتوجه بود بخصصوص به لحاظ فیلمبرداری با نور کم و همچنین بازیگری. چند سال پیش دیدمش و البته شاید اگر الان ببینم حس دیگری داشته باشم ولی درمجموع فیلم خوبی بود
پاسخحذفسلام.
پاسخحذفیک سوال کلی که مدتی ست می خواستم بپرسم؛ و آن اینکه در بین انتخاب هایت، آیا نامی از فیلمی برده ای که جز محبوب ترین فیلم هایت باشد، اما از لحاظ کیفی و هنری در سطح پایین تری از این رده بندی ها باشد؟ (یا اینکه اساساً معیار محبوبیت برایت، به طور مشخص در غنای هنری آن فیلم است و حس و حال و احساس را چندان در آن دخیل نمی کنی؟ _ شاید همان فرق بهترین و دوست داشتنی ترین باشد! )
برای مثال، نفس عمیق به دلیلی کاملاً مشخص (که بخشی از آن مربوط به همذات پنداری بسیار ویژه ی آن روز های من با موضوع فیلم بود)؛ محبوب ترین فیلمی ست که تا به حال دیده ام. و شاید هیچ فیلمی جایش را برایم پر نکند. اما هیچگاه نتوانسته ام این فیلم را در بین بهترین فیلم های حتی دهه ی پیش سینمای جهان قرار دهم. زیرا به نظرم از لحاظ هنری در آن سطح نیست و کمی فاصله دارد.
نمی دانم توانستم سوالم را به خوبی مطرح کنم یا نه؟!
ممنون.
خواستم اضافه کنم حیف شد که نیستید!
پاسخحذفتازه می خواستم بهانه ای جور کنم که اگر شد، در جایی دوباره ببینمتان.
اما نشد!
به امید دیدار.
حسین جان
پاسخحذفمنظورت را متوجه شدم. در فهرستی که برای این دهه نوشته بودم نه چنین فیلمی نبود. یعنی اینها همه فیلمهایی یودند که برایم از لحاظ کیفی و هنری برجسته بودند ولی کاملا برایم قابل فهم است که مثل نمونهای که ذکر کردی فیلمی کاملا از نظر تجربهی شخصی برای کسی مهم شود.
ممنون از لطف همیشگیات. امیدوارم فرصت دیدار در آیندهای نردیک فراهم شود.
و در مورد ایمیلت با آن پیوستهای خیلی خوبش هم ممنون. این که جوابش به تاخیر افتاده به این خاطر بود که میخواستم مفصلتر بنویسم که دیر شد ولی به زودی برایت مینویسم