همچنان در راه
همچنان در راه (هیروکازو کوره اِدا، 2008) - ½**
چطور تماشای یک فیلمِ تازه میتواند دوباره یادآورِ این باشد که چرا فیلمهای مشخصی پنجاه سال پیشتر نمونههای مشخص کمال بودند؟ این اولین سوالی بود که پس از تماشای همچنان در راه هفتمین فیلم هیروکازو کُره-اِدا، فیلمسازِ ژاپنی، به ذهنِ من رسید. فیلمی در حال و هوای اُزو؛ داستانی با رابطههایی یادآورِ سینمای او: پدرها و مادرها، فرزندان، خانه و تقابل نسلها، با کمترین اوج و فرودِ داستانی. همچنان در راه، اما، مسیری را میرود که اُزو آگاهانه از آن اجتناب میکرد: در روایتهای اُزو غیاب همیشه عنصری سازنده بوده؛ یک شخصیت (تمام فیلم در باب ازدواج دختری باشد ولی تا آخر نامزدِ او را نبینیم)، حادثهای مهم (مرگ یک شخصیت مهم داستانی که از ابتدا همراهش بودهایم نشان داده نشود)، حذف برخی اطلاعات (رازهایی در گذشته و رابطههای شخصیتها). ولی کُره-اِدا تمام مسیرهای در دسترس را طی میکند: قدم به قدم و لحظه به لحظه با تکتک شخصیتها همراه میشود، آرام آرام همه چیز را توضیح میدهد، پرده از رازهای کوچک رابطهها میگشاید- در فیلمِ او چیزی ناگفته نمیماند. این خود راه به سوال دوم داد: محدودیت یا آزادی؟ فرم و انسجام تا چه اندازه از دل محدودیتهای خودساخته برمیآیند؟ تا آنجا که بحثِ اُزو باشد این نه فقط نسبتی ضروری که گونهای پیششرطِ امکان است. در دلِ جهانِ سبْکی هر فیلمِ اُزو همیشه شگردهای اندکِ معینی غالباند؛ ایدههای مشخصی در تدوین، در قاببستن شخصیتها در کنار یکدیگر، در بازیهای تعریف شده با اشیا (و از طریق همینها فیلمهای بسیار شبیهِ او تفاوتهای عجیب و غریبی با یکدیگر می یابند). کُره-اِدا انضباطِ این جهان به هم فشرده را از هم میگسلد، به تناوب شگردهای متنوعی را امتحان میکند. قابها البته عمدتا مثالزدنیاند و گاه تناسبهایی دلپذیر را به رخ میکشند. شیوهی تدوین نماهای روبرو گاه یادآور اُزو میشود، گاه به جای تکیه بر تدوین به نماهایی بلند متوسل میشود که به میزانسنهایی بیشتر یادآور سینمای امروز شرق دور و به طور مشخص چهرهی شاخص آن هو هوشیائوشین متکیاند [میزانسن هایی که البته بسیار پرجزئیاتاند؛ نمونه ای را بوردول که بسیار دوستدار فیلم است در انتهای این مطلب بحث کرده است]. سوالی دیگر و بیرحمانهتر: آیا کُره-اِدا فیلمی ساخته تا آلترناتیوهای انضباط اُزویی را نشان دهد؟ تا یادآور شود که چقدر آن سادگی که شاید این قدر بدیهیاش میدانند آن قدرها هم بدیهی نبوده است؟ خب، این بیگمان هدف او نبوده هرچند که فیلماش میتواند بعدها به عنوان نمونهای مثالزدنی در گسترش چنین بحثی یاریگر باشد (هنوز هم میشنویم که مثلا اُزو را فیلمسازِ تیپیک ملودرام سنتی ژاپن میدانند).
آیا این همه به این معناست که در همچنان در راه با ملودرامی سنتی (یا حتی واپسگرا) مواجهیم؟ نه لزوما. برعکس، حتی به نظر میرسد همچنان در راه به این موقعیتِ پسا-اُزویی خود آگاه است. و وقتی کمی وسوسهی قیاس با اُزو فرو مینشیند فیلم تازه راههایی متفاوت برای تماشای خود (و دوست داشتناش) پیشنهاد میکند: اینکه آن را میتوان در آن دسته از فیلمهای معاصر دید که با تمرکز بر مجموعهای از خردهروایتها و حاشیهرویها میکوشند فضای یک مجموعه رابطهها را بازسازی کنند. حتی شاید بتوان آن را ورسیونی ژاپنی از فیلمِ آرنو دسپلشن، یک داستان کریسمسی، دید [به عنوان نمونههایی آمریکایی در زیرگونهای از این مدل روایتگری هم به تجربههایی در حاشیهی هالیوودِ این سالها برمیخوریم: ریچل ازدواج میکند، مارگو در عروسی، ...]: بازگشت فرزندان خانواده به خانهی پدری برای برگزاری مراسمی (اینجا سالگرد مرگ پسرِ بزرگِ خانواده)، خاطرهی مرگ پسری که هنوز پس از سالها خانواده را تحت تاثیر خود دارد، تعارض رابطهی پسرِ دوم (اینجا) با پدرِ خانواده، ... . غنای فضای چندلحنی یک داستان کریسمسی اینجا البته جایگزین گونهای کند و کاوِ زندگی هرروزه شده و فیلمِ کُره-اِدا آرام و با حوصله پیرنگی دربرگیرندهی یک گردهمآیی یک روزه از زندگی خانواده را گسترش میدهد. ماجرای اصلی اینجا طبعا وجود ندارد و آنچه که هست پرداختی است که نقاط اوج محتمل داستانی را نیز بیتاکید برگزار میکند و درامهای موضعی را از دل جزئیات به ظاهر بیاهمیت شکل میدهد که به سادگی ممکن است نادیده بمانند (یک حرکت چشم، یک گفتگوی ساده، نقل یک خاطره). در نهایت آنچه که اینجا به دست میآوریم تصویری است از پیچیدگیهای رابطههای روزمرهی خانواده که فیلم تناقضهایش را با حوصله (و بدور از هر گونه نمایشگری) برملا میکند: آوازی که مادر این همه مدت زمزمهاش کرده یادآور رابطهی ممنوع پدر با زنی غریبه بوده، مادری که تمام طول فیلم خندههایش را دیدهایم به لحظهای اعتراف میکند تحمل حضور طولانی دخترش به همراه شوهر و بچههایاش را در خانهی خود ندارد و پسری که انتخاب نکردن حرفهی مورد علاقهی پدر هنوز پس از سالها رابطهاش را با او آزاردهنده ساخته. گونهای ترکیب پیچیدهی بیرحمی و عاطفه در دل سادگی روزمره. همچنان در راه فیلم جزئیات است و لحظههایی ناب دارد برای بارهای بعدی تماشا حتی اگر در نهایت همچون من قانع نشوید که کنار گذاشتن انضباطِ اُزویی اینجا در نهایت به کلیتی انسجامبخش منجر شده باشد.
اول اینکه ممنون به وبلاگم سر زدید، باعث خوشحالی ست و دوم اینکه بازمانده های روز را هم خواندن البته با حسرت و انگیزه ، حسرت برای اینکه فیلم را ندیدم و انگیزه برای پیدا کردن فیلم و دیدنش .
پاسخحذفسلام
پاسخحذفمقالهء جامع و خواندنی بود دربارهء این فیلم و فیلمهای مشابهاش. یکبار دیگر سر فرصت میخوانم
نوشتهء این منتقد جوان آمریکایی دربارهء همین فیلم مورد نظر شما
پاسخحذفhttp://arethehillsgoingtomarchoff.blogspot.com/2009/09/still-walking-aruitemo-aruitemo-film-by.html
فکر کردم خواندنش برایتان جالب باشد
http://arethehillsgoingtomarchoff.blogspot.com/2009/09
پاسخحذف/still-walking-aruitemo-aruitemo-film-by.html
فکر کنم باید بگردم و فیلم رو پیدا کنم....
پاسخحذفمنم این فیلم را ندیدم و علاقمند شدم پیداش کنم و ببینم. جدید ضد مسیح و من یک سایبورگ هستم... را دیدم.اگر دیدین نظرتون چیه؟
پاسخحذفبه سوفیا؛
پاسخحذفسلام و ممنون از شما بابت معرفی این مطلب و مهمتر خود این وبلاگ که در یک نگاه کلی به نظر وبلاگ بسیار خوبی آمد.
به آزاده؛
پاسخحذفامیدوارم زودتر این فیلم را ببینید. فیلم چند ماه قبل که در آمریکا اکران شد در میان منتقدان آنجا با استقبال بسیار مواجه شد. هم منتقدان بزرگ، مفصل به آن پرداختند و هم دیگران نظیر نمونه ای که سوفیا بالا معرفی کرد که اشاره های جالبی داشت.
نگاه من در این میان بیش و کم انتقادی است به فیلم (آنچنان که در موردش نوشتم) - چیزهایی از آن را دوست دارم و بخشهایی را نه ...
اما در مورد دو فیلمی که نام بردی. راستش "ضد مسیح" را گذاشتم تا در یک روز مناسب ببینم. روزی که واقعا سرحال باشم! "من یک سایبورگ" را هم هنور ندیده ام.
این روزها برای من بیشتر به دیدن تعدادی از فیلمهای جدید عمدتا از کن 2009 گذشت. سعی می کنم در پستی جداگانه گزارشی از آنها بدهم. ولی راستش 2009 برای من سال سینمایی خوبی تا حالا نبوده. "آغوششهای گسسته" فیلم آلمادوار، "Vincere" فیلم مارکو بلوچیو، "مادر" ساخته ی کارگردان کره ای جون-هو بونگ و حتی برنده نخل طلای امسال "روبان سفید" پایین تر از انتظار بودند - که طبعا همه بحثهای خودشان را می طلبند. از فیلمهای کن تا اینجا تنها فیلمی که به نظرم قابل قبول بود (بی آنکه شاهکار یا فیلم برجسته ای باشد) فیلم جدید ژاک اودیار فرانسوی "پیشگو" بود که در مدلی آشنا (یک تریلر در ژانر زندان) جزئیات قابل بحثی داشت.
می تواتم بگویم در این چند ماهه بهترین فیلم جدیدی که دیده ام همان "تولپان" بوده ...
سلام
پاسخحذفبهروزم با گفتگوی سوزان سونتاگ و هانا شیگولا
من هنوز فیلم های کن را ندیده ام یعنی پیدا نکردم و فکر کنم بهتره دانلود کنم, خیلی حسودیم شد. در مورد ضد مسیح آره واقعا باید سرحال باشید با روحیه شاد و قوی. صحنه هایی داره نه خیلی ترسناک ولی بیشتر حال به هم زن, که آدم با دیدنش می فهمه اینا فقط از ذهن آدمی مثل فون تریه بیرون میان!
پاسخحذفولی من هنوز فون تریه را برای شکستن امواج و رقصنده در تاریکی تحسین می کنم.