يك جمعبندي شخصي
ده فيلم سال 2008؟
خب اين از آن بحثهاست كه بعضيها (نظير ستاره دادن به فيلمها) دوستش ندارند و یک بازی سطحي ميدانند. ولي براي خيلي از دوستداران فيلمها این یک بازي دوستداشتنی است و نه چندان هم بيفايده (به شرط آنكه زياد هم جدياش نگيريم). يكيش توجه به فيلمهايي است كه خيلي وقتها ناديده گرفته ميشوند (من يكي كه آشنايي با خيلي از فيلمهاي خوب را به ويژه در اين بازارِ پرمحصولِ رنگارنگِ سينماي امروز مديون همين فهرستها هستم). به هر حال اينجا وبلاگ است و وبلاگ هم (بعضي وقتها) جاي بازيگوشي.
4 ماه از سال 2009 گذشته شايد انتخاب فيلمهاي 2008 چندان توجيهي نداشته باشد. ولي ما فيلمها را (به ويژه غيرآمريكاييها را اگر هم در اسكار و گلدنگلوب مطرح نشده باشند) خيلي دير ميبينيم يا حتي ميشناسيم و اين فاصله براي انتخابي دقيقتر چندان بيراه هم نيست. حالا فكر ميكنم بخش قابلِ توجهِ فيلمهاي مهم سال گذشته را ديدهام. البته چندتايي هنوز ماندهاند، يكي دو فيلم از شرقِ دور، فيلمي از ترنس ديويس به نام از زمان و شهر، فيلم ديگري از اسرائيل به نام هفت روز (که كشفِ محمد وحداني است)، وينيپگ من (گاي مدن)، ... و البته ناآشناها هميشه و هر لحظه ممكن است از راه برسند و دو سه فيلم هم كافي است نگاه به سينماي يك سال را عوض کند.
به هر حال اينها ده فيلمي هستند كه بيش از همه در ميان فيلمهاي سالِ گذشته پسنديدم [سه فيلم از سينماي 2007 در ليست زير هستند - عملا آنقدر دير به دست ما رسيدند كه در كنار 2008 ايها ديده شدند و البته در خيلي از كشورها نظير آمريكا نيز در سال گذشته اكران شده و در فهرستهاي همين سال آمده بودند]:
1. يك داستان كريسمسي (آرنو دپلشن)
2. زن بيسر (لوكرچا مارتل)
3. پرواز با بادكنك قرمز (هو هوشيائو-شين) [2007]
4. كوسكوس [يا با عنوان ديگرِ "رازِ گندم"] (عبدالطيف كشيش) [2007]
5. سكوت لورنا (برادران داردن)
6. والس با بشير (آري فولمن)
7. كلاس (لوران كانته)
8. وندي و لوسي (كلي ريشارت)
9. در شهر سيلويا (خوزه لوئيس گوئرين) [2007]
10. چهار شب با آنا (يرژي اسكليموفسكي)
2. زن بيسر (لوكرچا مارتل)
3. پرواز با بادكنك قرمز (هو هوشيائو-شين) [2007]
4. كوسكوس [يا با عنوان ديگرِ "رازِ گندم"] (عبدالطيف كشيش) [2007]
5. سكوت لورنا (برادران داردن)
6. والس با بشير (آري فولمن)
7. كلاس (لوران كانته)
8. وندي و لوسي (كلي ريشارت)
9. در شهر سيلويا (خوزه لوئيس گوئرين) [2007]
10. چهار شب با آنا (يرژي اسكليموفسكي)
سال سالِ بدي نبود؛ درست که با نااميدي شروع شد و اگرچه كه تكرار سال رويايي 2007 ناممكن به نظر ميرسيد دستكم در نهایت سالي شد پر از تنوع در لحنها و سبكها. چيزي كه شايد بيش از هر چيز تفاوتهای دو فيلم بالاي اين فهرست نشانگرش باشند، یکی با سكون، با خلوتي، با خست در دادن اطلاعات و ديگري پر شاخِ وبرگ، پر از رابطهها و اتفاقها با ماکسیماليسماش ولي به گونهاي عجیب هر دو استثنايي در خلق فضا. فيلمهايي همچون والس با بشير، كلاس و وندي و لوسي نیز در وجوه تماتيكشان انعكاسي از دغدغههاي اين دوران بودند، بيآنكه اين دليل اهميت آنها باشد. سكوت لورنا بحثي جداگانه و مفصل را ميطلبد. و فيلمهاي ديگري هم بودند كه عليرغم برخي كاستيهايشان قابل ذكر هستند: وال.اي، در بروژ، گرسنگي، ...
فيلمهاي سال 2009 به تدريج مطرح ميشوند. اين روزها فيلم جديد جارموش در آمريكا اكران شده و واكنشهاي منتقدان جدي آمريكايي انتظارِ فيلمي قابل توجه را به وجود آورده است. كن يك هفتهاي است كه شروع شده و توقعهاي جديدي را با خود خواهد ساخت. پس چه بهانهاي بهتر از اين براي جمعبندي فيلمهايي (جديد) كه در سال گذشته ديدهايم و نشستن به انتظار اتفاقهايي تازه!
"آوازهایی از طبقهی دوم" را هم دیدم، سبکوسیاق این یکی هم مشابه "شما زندهها" بود. اینجا فقط یک بار دوربین حرکت میکند؛ در ایستگاه قطار، جاییکه مرد مبلفروش کسی که باعث خودکشیاش شده و مردی که به دار آویخته شده [کابوس] را میبیند و چیز دیگر؛ در اواخر فیلم برخلاف باقی فیلم که هر صحنه مستقیماً به صحنهی بعدی برش میخورد، صحنهها به سیاهی برش میخورند و سیاهی به صحنهی بعدی و این بهنظرم با پیشروی آن وضعیتِ آخرالزمانی هماهنگی دارد.
پاسخحذفلحظات به یاد ماندنی فراوان در فیلم هست، یکی آنجا که مرد مبلفروش را بار اول در مترو میبینیم با آن سر وضع دودی و آشفته، همهی مسافران با هم شروع به خواندن میکنند و این موسیقی تا شروع صحنهی بعدی ادامه پیدا میکند. و همینطور صحنهای در یک نمای پرسپکتیو با عمق میدان خیلی (خیلی) زیاد که عدهی زیادی دارند سعی میکنند چرخدستی مملو از اثاثشان را حمل کنند و همه هم یک ساک گلف بالای چمدانهایشان دارند که هر آن بیم افتادناش میرود و یا جایی که مرد تاکسیران و زن با کمک هم دارند فلوت میزنند.
از فیلم هایی که نام بردی سکوت لورنا،کلاس، وندی و لوسی و گرسنگی رو دیدم که به نظر من به این ترتیب ازشون خوشم اومد:
پاسخحذفسکوت لورنا
کلاس
گرسنگی
وندی و لوسی
درباره این فیلم باید بگم خیلی ساده بود.شاید یک آمریکایی که الآن با رکود اقتصادی مواجه شده و نمی تونه اون دست و دل بازی های رایج آمریکا رو انجام بده خیلی با فیلم رابطه برقرار کنه(از نمره نسبتا بالایی که فیلم تو imdb داره می شه این رو فهمید)ولی برای من زیاد قابل لمس نبود.یا بهتر بگم چیز تازه ای نبود.فیلم من رو یاد در طبیعت وحشی شان پن انداخت ولی فکر می کنم اون فیلم موفق بود.
از فیلم های خوب سال 2008 که میشه نام برد خون به پا خواهد شد،
پاسخحذفLet the Right One In
می باشد که مخصوصا این دومی رو اگه ندیدی شدیدا پیشنهاد می کنم
ممنون عليرضا.من فيلم را مدتها قبل ديده بودم و عجيب است كه آن حركت دوربين يادم نبود. اين دو فيلم روي اندرسون پر از جزئيات اند و بحثي مفصل مي طلبند.
پاسخحذفچقدر عکسی که در بالای پستت گذاشتی...زیباست.
پاسخحذفممنون مصطفي جان بابت نكاتي كه طرح كردي
پاسخحذف1. "وندي و لوسي" فيلم ساده اي بود ولي سادگي انتخاب فيلم بود؛ اين ويژگي دليل بي اهميت بودن فيلم نيست مهم اين است كه فيلم درام ساده خود را حول تنهايي دختر و رابطه اش با سگ مي سازد و انسجامش را حفظ مي كند. بخشي از جذابيت فيلم برايم از اينجا مي آيد كه فيلم تقريبا با كمترين متريال بدون افت تا انتها پيش مي رود (همان كاري كه "درام"هاي مطرح سال در پيشبردش به سختي افتادند: فيلمهاي فينچر، دني بويل و ...). موافق هستم كه دلايل محبوبيت فراوان فيلم (فيلم سال منتقدان فيلم كامنت هم شد) شايد بخشي اش به همين وجوه فرامتني اثر مربوط باشد (تصويرش از بحران اقتصادي آمريكاي معاصر)ولي توضيح همه چرايي پذيرش فيلم در آنجا اين نمي تواند باشد. البته وجوه آشنايي زدايي كننده فيلم از درام هاي متعارف هاليوودي را هم نمي توان ناديده گرفت و البته فيلم در كنار چند فيلم ديگر به عنوان موج جديد رئاليسم در سينماي آمريكا طبقه بندي شده است
2."خون به پا مي شود" محصول 2007 است ولي از آنجا كه در انگلستان سال گذشته اكران شد در ليست 2008 سايت اند ساند آمده بود ولي در غالب نظرسنجي ها در ميان فيلمهاي 2007 بحث شد.
3. فيلم Let the Right One In
مدتي است كه به دستم رسيده و اميدوارم زودتر ببينمش.
الناز جان
پاسخحذفعكس مربوط به فيلم كوسكوس سومين ساخته فيلمساز تونسي الاصل فرانسوي عبدالطيف كشيش است
پست مربوط به والس با بشیر، به نظرم از جهت زبان انتخاب شده مثال زدنی است. ضمنا ظرافت نوشته در انتخاب کردن است از میان سوژه های متنوعی که فیلم پیشنهاد می کند و همینطور تاکید و تمرکزش روی یکی دو ایده مرکزی فیلم. مسیر جذابی است، لطفا ادامه بده.
پاسخحذفمحمد وحدانی عزیز،
پاسخحذفممنون از حضورت اینجا و اینکه با لطف نوشته مرا خواندی
در فرمتهای کوتاهتر نوشتن در مورد فیلمها به رغم تصور اولیه ام سختتر هم هست و من هیچ اعتماد به نفسی برای آن ندارم. اگر احیانا خوب شده بعید نیست که شانسی بوده باشد. با این حال باید دید نوشته های بعدی در این فرمت چه از آب در می آیند
باز هم ممنون
وحید جان! حس و حالت اجازه می دهد اینجا چیزی بنویسی؟
پاسخحذفبه دوستم الناز؛
پاسخحذفراستش تا مدتها نه حس و حالی برای نوشتن بود و نه منطقی برای آن! حداقل اینکه نوشتن از هر چیز دیگری به غیر از آنچه که در فضای این روزها بود، غیرقابل دفاع می نمود ... ولی حالا دوست دارم دوباره بنویسم به سیاق نوشته های اخیر این وبلاگ. حس و حال امیدوارم که یاری کند!
راستش من هر روز می آم به اینجا سر می زنم. حالا اگه نوشته ای هم نباشه اوون جدول فیلم هایی که می بینید رو دنبال می کنم. مدتها هم هست که می خوام بیام ایمیل بزنم بگم اگه قراره نقد فیلم هم اثر هنری به شمار بره حتما یکیش اوون نقدی که شما روو تبعید نوشتید. که چیزی از خود فیلم کم نداشت... اکثر فیلم ها هم که ستاره دادید یا ندادید یا براش یادداشت نوشتید یه سلیقه ثابت رو نشون می ده.یه سلیقه ثابت خووب که می شه به 3 یا 4 ستاره هاش ااعتماد کرد. اما این ستاره های درباره الی رو که دیدم.دعوا هم که نداریم.فقط کاشکی مفصل بازش می کردید.حقیقتا من تو این مدت ،هم بعد جشنواره و هم الان، فیلم فرهادی رو 3 بار و ماجرا رو 2 بار دیگه دیدم.حقیقتا ربطی به اوون استدلال" اوون چیزایی که آنتونیونی نشونمون نداد و تمجیدش کردیم حالا که فرهادی همونارا داره نشون می ده چرا می گیم خوبه؟و...." نداشت.کاش اینارو مفصل بحث کنید. من واسه اولین بار احساس کردم اظهار نظر آقای اسلامی خیلی تاثیر داشته رو برداشت شما....شاد باشید.
پاسخحذفعلی جان
پاسخحذفممنونم از شما. قصد دارم یادداشتی برای درباره الی بنویسم. شاید بعد بتوانیم بیشتر در موردش گپ بزنیم
سلام آقای گرینگوی پیر لطفا دوباره بنویسید...به خصوص برای درباره الی
پاسخحذفبالاخره یک داستان کریسمسی را هم دیدم خیلی خیلی خوب بود. برای بیان احساسم نسبت به فیلم نمی تونم جمله ای بهتر از نوشته شما پیدا کتم.
من سکوت لورنا را هم خیلی دوست داشتم. زن بی سر را تازه دانلود کردم و هنوز ندیدم.