شكستن حفاظ شيشه اي




بالاخره دري به تخته مي­خورد و يك آرزوي چندين ساله برآورده مي­شود: به لطف دوستي شكستن حفاظ شيشه­اي كتاب معروف كريستين تامپسن به دستم ­مي­رسد. از چند سال قبل كه مجيد اسلامي در صفحات "مفاهيم نقد فيلم" در ماهنامه­ي فيلم اين كتاب را همراه با ترجمه­ي دو فصل آن (يكي فصل اول كه در واقع زيربناي نظري كل كتاب و شايد حتي نقد نئوفرماليستي است و ديگري فصل بسيار خواندني مربوط به فيلم دزد دوچرخه) معرفي كرد، رفتن به سراغ كتاب برايم هميشه يك وسوسه­ي دائمي بود. هر چند كه در غياب ترجمه­اي از آن، تا مدتها نبود دانش كافي زباني براي خواندن كتابي در اين سطح آن را همچون بسيار چيزهاي ديگر به مسئله­اي محال برايم بدل كرده بود و ...

شروع به خواندن كتاب كرده­ام: براي خواندن فصل زنگ تفريح آنقدر انگيزه دارم كه پيش از همه به سراغش بروم. تحليلي كه بيش از حد انتظار خواندني است و بسيار آموزنده. خوشبختانه فصل ديگري نيز به تعطيلات آقاي اولو اختصاص دارد و نيز فصلي به آخر بهارِ آُزو و همينطور دو فصل ديگر كتاب به دو فيلم از گدار و يكي نيز به لانسلو دولاك. و اينها همه به حد كافي وسوسه برانگيز.

اما شگفتي اصلي براي من در جايي ديگر رخ مي­دهد: در فصل مربوط به لورا. شايد به جرات نمونه­اي تمام عيار است از يك تحليل كامل؛ يكي از كاملترين نقد فيلمهايي كه تا به حال خوانده­ام. تامپسون در اين تحليل كمياب با فيلم اتو پره­مينجر تقريبا همه كار مي­كند: تحليل روايت، تحليل سبك، تحليل تاريخ سينمايي، تحليل تماتيك و آنجا هم كه لازم است انبوهي اطلاعات از پشت صحنه­ي فيلم را براي تقويت تحليلهاي نظري­اش به كار مي­گيرد. اگر لورا (1944) شاهكار پره­مينجر را ديده باشيد به ياد داريد كه فيلم (همچون چند فيلم كلاسيك بزرگ ديگر نظير سرگيجه يا مرد سوم) ساختاري دو بخشي دارد. نيمه­ي اول درباره­ي زني مرده است و جستجوي راز قتل او و نيمه­ي دوم درباره­ي زنده بودن اوست و حل گرهِ نيمه­ي نخست. تامپسون مي كوشد تحليلي تازه از اين دو بخشي بودن فيلم ارائه كند و جالبتر اينكه از جاهاي بسيار متفاوتي شروع مي­كند و به نتايجي يكسان و شگفت انگيز مي­رسد ( تحليل او در بخشهايي همچون اشاره به تغيير POV فيلم و رديابي فرمي آن واقعا نبوغ­آميز است).

و باز هم جالبتر استراتژي تامپسون است كه نشان مي­دهد مسيرهاي نزديك شدن، ديدن و در نهايت بررسي فيلم تا چه ميزان مي­توانند متنوع باشند و خلاقانه. براي كساني كه فكر مي­كنند نقد نئوفرماليستي صرفا تحليل فرم و روايت است، تحليل­هاي تماتيك تامپسون مي­تواند يك شوك باشد و براي كساني كه دغدغه­شان نقد تماتيكِ صرف است تحليل تامپسون مي­تواند نشان دهد كه چگونه شيوه­ي بحث تماتيك در موردِ فيلمها مي­تواند در بده بستان دائمي با نظام فرمي فيلم گسترش يابد.

و نكته­اي مهم­تر: اينكه فصلهاي مختلف كتاب كه به جز فصل اول هر يك به فيلمي مشخص اختصاص دارند شبيه ديگري نيستند: هر كدام استراتژي­هاي متفاوتي دارند و روش ويژه­ي خود را براي نزديك شدن به فيلم مورد تحليلشان، متناسب با خود فيلمها، دارند: جايي بحث تاريخ سينمايي است، جايي صرفا روايي است، جايي بيشتر بر تعامل سبك و روايت تمركز مي­كند و جايي ديگر سرشار از اشاره به پس­زمينه­ي اجتماعي فيلم. و اينگونه است كه تحليلگري چون كريستين تامپسن مي­تواند به سراغ فيلمهاي متنوعي برود، از فيلم نمونه­اي كلاسيكي همچون وحشت صحنه هيچكاك گرفته تا فيلمي همچون Tout va bien گدار، و هر بار با دستي پر برگردد.

و يك نكته­ي جالب ديگر : تامپسون نوشته كه فصل لورا در واقع ماحصل تحقيقي بوده كه پيشتر براي كلاسي دانشگاهي، براي مدرسي به نام ديويد بوردول، انجام داده و در طي بحثهاي كلاس با استاد و ساير دانشجويان تكميلشان كرده است.
راستش شخصا اعتراف مي­كنم كه برخورد با چنين تحليلهايي اندكي اعتماد به نفس آدم را نه حتي براي نوشتن كه حتي براي اظهارنظر كردن در مورد فيلمها از بين مي­برد : (واقعا) فاصله از كجاست تا به كجا؟

نظرات

  1. با دیوید بوردول و کریستین تامپسون از طریق کتاب هنر سینما و مفاهیم نقد فیلم آشنا شدم.و البته نوع نگاه آن ها برای من به شدت آموزنده بود.امیدوارم این کتاب هم یا ترجمه شود یا در دسترس قرار بگیرد یا اینکه امکان خرید از آمازون برای ما آسان شود...

    پاسخحذف
  2. http://adambarfiha.com/?p=277
    این را من نوشته ام گرینگوی پیر.فرصت کردی سری بزن و نگاهی بیانداز.ممنون می شم اگر نظر هم بدهی...

    پاسخحذف
  3. خیلی ممنون که خوندی.احتمالا حق با تو باشه.من می خواستم درباره ی کارکرد های میزانسن در این فیلم یادداشتی بنویسم.و نمی شد نقد بی رحمانه ی بازن رو درباره ی این فیلم در نظر نگیرم.به هر حال مشکلی که تو گفتی دیده می شه...
    شاید هم باید طولانی تر و بیشتر مباحث رو باز می کردم.

    پاسخحذف
  4. سلام.خوبي/چه خبرا؟مي بينم چند روزه هواي دربند كثيفه؟همه افتادن به جون هم.سر كتاب پاريس تهران!!...!c!na

    پاسخحذف
  5. ((این روز ها دیده ام)) های ماهای گذشته هم قابل دیدن است؟از کجا؟

    پاسخحذف
  6. سلام سینا جان
    ممنون. تو چطوری. کم پیدایی؟ کلاس هم که جات خالیه.
    "پاریس-تهران" حسابی سر و صدا کرده و خب فکر می کنم بخش یادی این جنجالها به کتاب کمک می کنه؛ چون همه فکر می کنن کتاب مهمی است در حالی که اصلا نیست !

    پاسخحذف
  7. دیوید عزیز
    راستش این به ضعف بلاگ اسپات بر می گرده. شاید واسش فکر دیگری بکنم.
    ممنون

    پاسخحذف
  8. سلام،

    درباره ی نامزدی و نفرین شدگان، بیش از حد بی انصافی کرده ای ...

    پاسخحذف
  9. به امید عزیز

    در مورد نفرین شدگان نه؛ این را به عنوان یک دوستدار ویسکونتی می گویم !

    در مورد نامزی شاید؛ راستش تازه دیدمش. شاید بار دوم بیشتر پی به ارزشش ببرم.

    البته سه ستاره کم نیست ها

    پاسخحذف
  10. درود وحید جان.
    در پیوند با ستاره‌ای که به «نفرین‌شدگان» داده‌ای می‌خواستم بپرسم که آیا ضعف را در ساختار فیلم می‌دانی یا در درونمایه؟

    پاسخحذف
  11. نيماي عزيز
    درود بر تو و پوزش از تاخير در پاسخ آنچه كه طرح كرده اي؛

    راستش آن تك ستاره به كليت فيلم تعلق گرفته؛ من درونمايه را چيزي جداي از فرم فيلم نمي دانم.

    بحث مي تواند مفصل باشد. قبول دارم كه اين جور اظهارنظرها بيشتر به صدور يك جور حكمهاي كلي تقليل مي يابد. و در حقيقت براي بحث دقيق بايد به جزئيات برگشت. ولي براي شروع چاره اي از كليات نيست:
    شايد بخشي اصلي مشكل به طراحي روايي فيلم برگردد: به نظرم وسكونتي اينجا چنان دربند مضاميني چون نقد فاشيسم بوده كه گسترش درامش را فداي وجوه نمادين فيلمنامه كرده. از اين نظر مقايسه اين فيلم با فيلمي چون روكو و برادرانش كه هر دو فيلم با مضموني همچون "فروپاشي خانواده در طول زمان" درگيرند مي تواند جالب ياشد. اينكه چطور در روكو وجوه دروني و ارجاعي درام در تعادلي ظريف با يكديگر پيش مي روند و در اين فيلم نه ...
    به گونه عجيبي در تماشاي اين بار فيلم حس كردم كه فيلم از لحاظ كارگرداني نيز در كارنامه ويسكونتي (كارنامه اي كه يكي از وجوه برجسته اش هميشه ميزانسنها و قاب بنديهاي پرشكوه او بوده) گامي به عقب است. (اين را با احتياط مي گويم) مثلا آن پن-زومهاي فراوان فيلم كه حالا كمي دمده به نظر مي رسد.

    پاسخحذف
  12. من هم در این گفتگو شرکت خواهم کرد.(به گزاره انتقالش می دهیم، بهتر نبود؟!)تنها اشاره کنم من همچنان با کارکردی که تو برای زمان قائلی موافق نیستم ... به ویژه آن بند پایانی ات که بدجور انباشته از حضور زمان است ...

    پاسخحذف
  13. من هم در این گفتگو شرکت خواهم کرد.(به گزاره انتقالش می دهیم، بهتر نبود؟!)تنها اشاره کنم من همچنان با کارکردی که تو برای زمان قائلی موافق نیستم ... به ویژه آن بند پایانی ات که بدجور انباشته از حضور زمان است ...

    پاسخحذف
  14. به اميد عزيز

    من متوجه نشدم كه منظورت از "كاركردي كه براي زمان" قائلم چيست.
    من احساس مي كنم در موردي مثل "نفرين شدگان" بيشتر با يك بيانيه مواجهيم؛ بيانيه اي كه البته گذشت زمان هم طراوتش را كمرنگ كرده است.

    پاسخحذف
  15. علی‌رضا شریفیجمعه, ۰۳ مرداد, ۱۳۹۹

    عالی می‌شود اگر بتوانید نسخه‌ی اسکن‌شده‌ی کتاب را منتشر کنید، همان‌گونه که کتاب‌های دیگرِ تامپسن -و بوردول- در سایت‌هایی مانند Libgen قرار گرفته‌اند. وصفی که از کتاب و فصل «زمان بازی»اش کرده‌اید، بسیار وسوسه‌انگیز -و به‌نوعی دست‌نیافتنی- است!
    در کل، از نوشته‌های شما لذت می‌برم. موفق باشید.

    پاسخحذف

ارسال یک نظر

پست‌های پرطرفدار