نقد، سلیقه یا قضاوت
خوب، بد و دلپسند
البته نيازي هم نيست كه آنها به گونهی فاجعهباري بد باشند. من فيلم دخترخانمهاي روشفور را بيش از اندازه دوست دارم. اين فيلم محبوب من از آثار دمي است و فيلمي است كه هر زمان و هر مكان تماشايش خواهم كرد. تماشاي اين فيلم هميشه من را سرزنده ميكند. [اين فيلمي است كه] آن را به جزيرهی تنهايي ميبرم. اما در همان حال آگاهم كه اين فيلم اشكالات خودش را دارد. بسيار ساده، شماتيك و قابل پيش بيني است. و احتمالا خيلي هم تلاش ميكند كه همزمان بیآلایش و نیز فرهیخته به نظر برسد. از ديدگاه هنري، به كمال زنگ تفريح يا به قدرت همشهري كين نيست، يا ... خوب، مي شود همين جور ادامه داد. ولي به هرحال [گویی] به طریقی اين فيلم مرا به خود ميخواند. [جالب است که بوردول در نظرخواهی مشهورِ گذشتهی سایت اند ساند زنگ تفريح را به عنوان بزرگترین فیلم تاریخ سینما برگزید و در نظرخواهی اخیر یک وبسایت اینترنتی برای انتخاب فیلمهای محبوب دخترخانمهاي روشفور را در صدر لیستش قرار داد].
مسئله اين است كه سنجش حاوي هم قضاوت و هم سليقه است. سليقه چيزي است كه شما را سرمست ميكند. [ولی] آنچنان كه آموختهايم، بي حساب و كتاب هست، و [نیز میدانیم که] سليقههاي فرد تماما غير سيستماتيك و از لحاظ منطقي ناسازگارند. در ميان فيلمهاي محبوب من تعقيب براي اكتبر سرخ، چه سرسبز بود دره من، مرا انتخاب كن، آواز جنوب، بازگشت به آينده، Passing fancy، اطلاع و رضایت، Zorns Lemma و سانشیرو سوگاتا وجود دارند. من همچنين جون اليسون، ساندرا بولاك، هنري فوندا و چيشو ريو را تقريبا در هر چيزي تماشا مي كنم. برای من یافتن دليلي منطقي برای اینها بسیار سخت است.
سليقه تمايز بخش است، بخشی است از آنچه كه شما را شما ميسازد، ولي به هر حال بخشي از سلايقتان را با ديگران در ميان ميگذاريد. ما معلمها اغلب ميگوييم كه تلاشمان اين است كه سليقهی دانشجويانمان را تربيت كنيم. درست، ولي بايد بپذيريم كه ما [در اصل] سعي ميكنيم سلايق آنها را گستردهتر کنیم، نه [اینکه] لزوما آنها را با چيزهايي بهتر جايگزين كنيم. جاي ديگري در اين وبلاگ گفتهام [بخشهایی از این مطلب مورد اشارهی بوردول توسط مجید اسلامی ترجمه شده است] كه حذف سلايق پيدا شده در دوران بلوغ، خوشبختانه، كاري غير ممكن است، ولي نبايد سلايقمان را بسته نگه داريم. هر چقدر بتوانيم چيزهاي متفاوت بيشتري را دوست داشته باشيم، زندگي بهتر ميشود.
اختلاف بين سليقه و داوري از اينجا پديدار ميشود: ميتوانيد دريابيد كه برخي فيلمها خوبند حتي اگر دوستشان نداشته باشيد. ميتوانيد اعلام كنيد كه تولد يك ملت یا همشهري كين يا پرسونا فيلمهاي درخشانياند بیآنكه حتي دوستشان داشته باشيد.
دلیلش چیست؟ غالب مردم برخي معيارهاي كلي را براي برجستگي [ِ یک اثر] مي شناسند نظير اصالت يا اهميت تماتيك يا ظرافت يا مهارت تكنيكي يا پيچيدگي فرمي يا قدرت تاثير عاطفي. برخي معيارهاي اخلاقي يا اجتماعي نيز وجود دارند، براي نمونه وقتي برخی فيلمها را اشباع شده از كليشه هاي آزاردهنده مييابيم. همهي اين معيارها و برخي ديگر كمك ميكنند تا فيلمهاي دارایِ ارزشِ تحسين را گزينش كنيم. اينها تماما معيارهايي عيني نيستند بلكه ميان-ذهني (intersubjective) هستند – آدمهاي گوناگون با سليقه هاي بسيار مختلف آنها را ميپذيرند.
در نتيجه منتقدان نه فقط سليقهي خود را دارند، که قضاوت هم ميكنند. كلمهي قضاوت به گونهای نسبی ميخواهد كيفيت غير شخصي اين سنجش را حفظ كند. فرض بر اين است كه حكم قاضي به اصولي فراتر از تمايلات شخصي اش پاسخ ميدهد. داوران در يك مسابقهی ژيمناستيك بر پايهي مهارت و با شناختشان از معيارهاي فني امتیاز ميدهند، و ما انتظار داريم كه بتوانند از قضاوتشان با دلايلي پر از جزئيات پشتيباني كنند.
يك نکتهی ديگر، تا من این تمايزها را کامل کنم. در يك حد بالاتري، سلايق شما ممكن است سبب شود كه به معيارهاي معيني وزنی بيشتر از بقيه دهيد. اگر شما از فيلمهايي كه با دغدغه هاي فلسفي درگیر ميشوند لذت ميبريد، احتمال دارد معيارهاي تماتيكمحور را بيشتر بپسنديد. پس برگمان را دوست خواهيد داشت و [در همان حال] او را فيلمسازي بزرگ خواهيد دانست. به عبارت ديگر، شما سلايق خود را در فيلمهايي كه باشكوهشان مي دانيد حفظ كردهاید. احتمالا، اين كاري است كه ما معلمها سعي ميكنيم پرورشش دهيم : آموختن به مردم، همچنانكه افلاتون گفته، تا "خوب" را دوست داشته باشند.
بديهي است که ما ممكن است روي معيار مناسب توافق نداشته باشيم، به طور خاص روي اينكه چه معياري را براي فيلم خاصي به كار بگيريم. ممكن است من استدلال كنم كه عمق مضمونی معيار موجهي براي قضاوت دربارهی cloverfield نيست، ولی [در مقابل] اصالت فرمي، مهارت فني و قدرت گيرايي حسي معيارهاي موجهي براي قضاوت در مورد اين فيلم هستند. بسياري از فيلمهاي خوب هنگ كنگي به دلیل ظرافتهای تماتيك يا روانشناسي شخصيت امتياز بالايي نميگيرند، اما به دلیل اصالت تكنيكي و قدرت پاسخ احساسي و غريزي قابل توجهند. شما ممكن است مخالف باشيد، ولي ما حالا دیگر نه بر سر سلیقهها بلكه معيارهاي مشخص برای [قضاوت در مورد] فیلم بحث ميكنيم. براي رسيدن به هر نتيجهاي، گفتگوي ما به استاندارهاي ميان-ذهني و چيزهاي قابل تشخیص حاضر در فيلم مربوط مي شود – نه روي اينكه من از اين خوشم آمده يا نه.
***
حال به نقد فيلم برگرديم. قضاوت قطعا در نقد فيلم نقش بازي مي كند، چرا كه منتقد دست به دامن معيار برای سنجش فيلم مي شود. این معيارها در سطحی گسترده براي گزينش فيلمهاي "خوب ساخته شده" پذيرفته شدهاند. براي مثال:
پيرنگ معقول به نظر نمیرسد. معيار: انسجام روايي به خوب بودن اين فيلم، يا حداقل فيلمي از اين نوع، کمک میکند.
بازي ها اغراق آمیزند. معيار: نقش آفريني متعادل به خوب بودن اين فيلم، يا حداقل فيلمي از اين نوع، کمک میکند.
صحنه هاي اكشن چنان سريع قطع ميشوند كه نمي توانيد بگوييد چه ميگذرد. معيار: قابل فهم بودن ارائه [ی اثر] به خوب در آمدن اين فيلم، يا فيلمي از اين نوع، كمك مي كند.
اکثر منتقدان، با این حال، نمي توانند از آشكار كردن سلیقه همانند قضاوت چشم پوشي كنند. اين عرف نقد نويسي حداقل در بسیاری عرصههای پرطرفدار است. خوانندهها منتقدانی با سلیقههای صریح بیان شده را ترجيح ميدهند. برخي خوانندهها ميخواهند كه تمايلات خودشان تقويت شود. [برای نمونه] اگر فكر ميكنيد هاليوود محصولات بنجل بیرون میدهد جو كوينان اين نگاه را چنان با موضع اغراقآمیزی مستدل ميكند كه کیف میکنید. خوانندههاي ديگری هستند که دوست دارند كه سليقهشان تربیت شود، در نتيجه در جستجوي شخصيتی تاثیرگذار با سليقهای قابل فهم هستند كه راهنمايشان باشد. بعضي خوانندههاي ديگر مايلند كه سليقههايشان به محك گذاشته شود، در نتيجه منتقداني را مي خوانند كه سليقه هایشان از مال آنها خيلي متفاوت است. به من ميگويند خيليها آرموند وايت را به اين دليل ميخوانند. سليقهها با چاشنیهای مختلف ظاهر ميشوند.
منتقدان مشهور- منتقداني كه مورد توجه و جدال بودهاند – معمولا نويسنده هاي پرتواني هستند كه سليقههايشان را به خط مقدم كشيدهاند. منتقدان بزرگي چون اندرو ساريس و پالين كيل تا حدی به دلیل سليقههايی که به رخ کشیدهاند و فيلمهاي بزرگي كه دوست داشته اند مشهورند. (البته آنها نیز فكر ميكردند كه اين فيلمها به دلیل معيارهايي كه به صورتی گسترده در دستاند کارهای خوبی هستند). مسئله همچنین به خاطر تنها ستايش نيست. بسيار پيش مي آيد كه منتقدان شروع به حملههای کلی به فيلمها، كارگردانها يا ساير منتقدان مي كنند و بعضي از آنها هم كج خلقند. منتقد فيلمي چون جي شرمن فيلمها را همانند بيماريها درجه بندي ميكند. حملههای بدخواهانه ممکن است سبب بدنامي منتقد شود، ولي اينها همه اين گفتهی والري را اثبات ميكنند كه"سليقه از هزاران دوست نداشتن ساخته شده است".
در نقطهی معینی، منتقدان مشهور حتی ممکن است از تلاش برای توجیه ارزیابیهایشان دست بردارند و به سادگی [صرفا] تمایلاتشان را بیان کنند. آنها به نوشتههای پیشین و اسمشان تکیه میکنند و قدرت بیان تاثیرگذارشان همچنان روی مخاطبانشان تاثیر میگذارد. به نظرم میرسد که خیلی از منتقدان تاثیرگذار، بعد از دههها تاکید روی فردیت سلایقشان، [حالا فقط] دارند این دو حرف مهم را اظهار میکنند: این را ببین یا نبین و اگر جراتش را داری متفاوت باش. من دوست دارم استدلال بیشتر و خودستایی کمتر را ببینم. اما خوب بالاخره این سلیقهی من است.
بداعت را باید تعریف کنید.گریفیث وفوردوبرسون و گدار هر کدام سینما را از نو درست کرده اند.سالهامیگذرد و از اینها تقلید میشودتا حتی به کهن الگو تبدیل میشوند.طبعا گریفیث حتی برای بار اول هم حالا دیگر چندان بدیع نیست.شاید بداعت باید در ظرف زمان تعریف شود.ویک سوال دقت کرده اید سینمای معاصر چقدر کم ستاره میگرد؟ چرا؟
پاسخحذفحیف که امثال بوردول این روزها کم پیدا میشود.
پاسخحذفواقعا مطالبش در هر سطح و کیفی آموزنده و مفیداند.
از ترجمه ات بهره بردم بسیار
پاسخحذفراستی خودمانیم،استاد و شاگرد، عجب گرد و خاکی به راه انداخته اید.
تشکر
سلام
پاسخحذفاگر به پیگیری خبرهای جشنوارهء کن علاقمند هستید به این آدرس سر بزنید:
jahan.cinemaema.com
من نتوانستم نظرخواهی که بوردول در سایت اند ساند شرکت کرده و زنگ تفريح را به عنوان بزرگترین فیلم تاریخ سینما برگزیده پیدا کنم. شما مرجعتان کجا بوده و می شود اشاره ای به ان بکنید.
پاسخحذفبه ناشناس:
پاسخحذفکامنتتان منجر به مطلبی مستقل شد. توضیح و تصحیح لازم را آنجا آورده ام.
باز هم ممنون