مي نويسد شايد كه رها شود
قطع به الکس كه در علفزاری زیبا راه ميرود. دوربين سوپر هشت از پشت سر تعقيبش ميكند. الکس با سگی سیاه بازی میکند. دوربین در میان علفها میچرخد. صدای چهچههی پرندهای روی تصویر میآید. قطع می شود به نمایی با دوربین معمولی فیلمبرداری : الكس در نمايي زيبا در ميان علفها حركتش را از سر ميگيرد.
الکس قهرمان "پارانوئید پارک" عضو جدیدي از گروه پرسهزنان فیلمهای اخیر گاس ونسنت است. پرسهزنانی که با دو نوجوان فیلم "جری" به یکباره در سینمای ونسنت پديدار شدند، با کودکان دانشآموز "فیل" ادامه یافتند و سرانجام در پیادهرویهای مكرر بلیک مرد سرگشتهی "واپسین روزها" خود را تثبیت کردند.
"پارانوئید پارک" شاید در اولين نگاه در قیاس با "جری"، "فیل" و یا "واپسین روزها" فیلمی کمتر جاهطلبانه به نظر آيد. چه این جا اگرچه همچنان با روایتی غيرخطی همراه با پس و پیش شدنهای مكرر زمانی مواجهیم ولی به هم ريختگي روايت تا حد نزديك شدن به حذف داستان همانند مورد "واپسین روزها" يا تقريبا به كنار گذاشتن هر عنصر دراماتيك نظير "جری" منجر نميشود. درام درونیاي که به تدریج خود را آشکار میکند همراه با يكي دو خرده داستان دیگر روايت "پارانوئید پارک" را به پیش میبرند. ولی اگر "پارانوئید پارک" برای گاس ونسنت به لحاظ روايي در قیاس با يكي دو فيلمِ قبلي كم و بيش نمونهای سرراستتر باشد در همان حال نميتوان از نظر دور داشت كه به دليل زورآزماييهاي زیباییشناسانهي ونسنت در عرصههای گوناگون دیداری و شنیداری تجربهای بارها شگفتانگیزتر است.
صدای غرش رعد و برق؛ نمایی زیبا از پل؛ صدای الکس در پسزمینه؛ بلافاصله قطع میشود به نمایی از الکس روی پل در حال حرکت. صداهای الکس در هم میآمیزند (باند صوتي فيلم قابل توجه است):
به خانهی دوستش پناه میبرد ... لباسهایش را در میآورد، میرود زیر دوش آب. نمایی روبرو از صورتش که غالب تصویر را پوشانده است همراه با تصاوير كُندِ پاشش آب بر روی صورتش ... سرش را پایین میآورد. در پسزمینهي تصوير کاشیهای حمام با نقشهایی از گل و پرنده دیده میشوند. صدای ريزش آب چون صوتي مهیب به نظر ميآيد؛ نما ادامه مییابد همراه با صداي ریزش سریع آب. در پسزمینهی صوتی صدای پرندهها اضافه میشود ... شدت صدا بیشتر میشود؛ آزاردهنده میشود؛ از حد تحمل بیرون میرود ... وحشت همهی وجودش را فراگرفته است.
"پارانوئید پارک" بر گرد یک شخصیت محوری میچرخد؛ الکس پسری کمحرف و گوشهگیر که به صورتی کاملا اتفاقی سبب کشته شدن نگهبان ایستگاه راهآهني میشود. این اتفاق و پيامدش درگيري ذهني الكس مایهی اصلی فيلمنامه را میسازد. رابطهی الکس با دوستدخترش جنیفر که اوج و پايانش را در فیلم شاهديم و شروع رابطهي تازهی الکس با دختری به نام میسی دو مایهی دیگر اثر اند. در پس زمینهي اینها هم مایههايي دیگر جاریاند؛ علاقهي الکس به اسکیت و در كنار آن جدایی پدر و مادرش از همدیگر.
ولی برخورد پیرنگ با اين مايهها و شیوهي عرضهي آنها در نظام روایی اثر به شيوهي گاس ونسنتی است (به گونهاي دقیقتر از گاس ونسنتِ متاخر بايد سخن گفت) تکه تکه، پس و پیش و به ظاهر بينظم. و تماشاگر بازیگوش باید با دقت، و صبر و حوصلهي کافی این تکههاي پراكنده را کنار هم بچیند.
"من اين را بسيار سريع در دو روز نوشتم. قسمتهايي را كه مي خواستم [از داستان] بيرون كشيدم و به شكل فيلمنامه در آوردم، بعضي قسمتها را بدون آنكه حتي دوباره بنويسم پس و پيش كردم. برخی توضيحات را اضافه کردم، سرفصلهایی آوردم، ديالوگها را اضافه کردم و به شکل فعلی رسیدم. بيشتر شبيه زيراكس گرفتن از داستان بود. و در نهايت جایشان را عوض کردم و از شر برخی قسمتها خلاص شدم" - گاس ونسنت در گفتگو با نيويورك تايمز
در تلاش براي يافتن نظم روايي پيرنگِ بازيگوش فيلم ميتوان چند سطح مختلف زماني / روایی را از همديگر تشخيص داد:
- الكس در حال نگارش خاطراتش كه عموما يا در كنار ساحل مي گذرند يا پشت ميزي در خانهاي (كنار ساحل). اين شايد همان خانهي كنار ساحل باشد كه در فيلم به آن ارجاع داده مي شود : "پدر رفته پيش عمو تامی كنار ساحل". این صحنهها با پيراهن قرمز الكس يا بعضي جاها با باراني و كلاهش متمايز ميشوند.
- سكانسهاي مربوط به روز يكشنبه در پارانوئيد پارك که از پیشنهاد جرد، دوست الکس، برای رفتن به آنجا شروع میشود. (- من که هنوز برای رفتن به پارانوئید پارک آماده نیستم. – هیچکس برای رفتن به پارانوئیک پارک کاملا آماده نیست) با وقایع آن شب به اوج میرسد و با حضور کارآگاه لو در مدرسه ادامه مییابد.
- سكانسهاي مربوط به رابطهي الكس و جنيفر
- سكانسهاي مربوط به شکل گیری رابطهي الكس و ميسي
- و در نهايت تصاويري بيشتر مستندوار از اسكيت سواران كه چون موتيفي در فيلم تكرار ميشود و سكانسهاي مختلف را به يكديگر گره ميزند. اينها بيشتر جاها تصاوير ذهني الكس هم هستند.
"من اينها را به صورتی بینظم مینویسم. متاسفم. من در نوشتن خلاقانه دستي نداشتم "- الكس خاطراتش را مينويسد.
اگر سكانسهاس مربوط به الكس در زمان حال در حين نگارش خاطراتش را مبنا بگيريم كه چون ترجيعبندي در طول فيلم پراكنده شدهاند، پيرنگ در جهتي مشخص گسترش مييابد؛ پيرنگ شرح تلاش وجدان معذب الكس است براي بیان موقعيت دشواري كه در آن گير افتاده است؛ بيانگر تلاش او است در حركت از ناخودآگاه به خودآگاه؛ تلاشی است برای به بیان درآوردن آن واقعهی مشخص.
به نظر میرسد او نخست نمیخواهد صحنهی قتل را روایت کند و از گفتنش طفره میرود. حتی میتوان فکر کرد که او دو بار خاطراتش را مینویسد؛ نمایی که روی کاغذ کلمهی "پارانوئید پارک" را مینویسد دوبار در فیلم تکرار میشود؛ یک بار در اول فیلم و بار دوم پس از گذشت حدود نیم ساعت از فیلم كه شروع این دومی همراه است با دو واقعهی دیگر: اول پخش خبر تلویزیونی که با نمایش تصویری از جسد تکه شده همراه است و از واکنش الكس در مقابل دوربین پی به نمایش عکسها میبریم و بعد حضور کارگاه لو در مدرسه و نشان دادن عکس به بچهها. وقتی عکس رو نشونم داد به یکباره همهی آنچه که از ذهنم دور ریخته بودم به طرفم هجوم آورد.
در طي روايت اولِ الكس كه با فلاشبكي از پيشنهاد جرد براي رفتن به پارانوئيد پارك آغاز ميشود و بعد با حضور بازرس لو در مدرسه و گفتگو با الكس همراه است به صورتی تکه تکه ولی خطی بخشی از اتفافات پیش آمده را همراه الکس مرور ميكنيم: تصاويري از رفتن يكشنبه شب پسرها به پارانوئيد پارك، نمايي گذرا از درآوردن لباسهاي الكس در خانهي جرد، نمايي سريع از دوش گرفتن الکس، گفتگو با جنيفر و اشاره به همخوابگيشان، اشارهي جرد به خريد اسكيت جديد ... فرم روايي اثر تا اينجا شبحي از روند وقايع را ارائه كرده است.
ولی پس از آن صحنهی اشاره شده است که الکس کل صحنهی قتل تصادفی پیرمرد را به طور کامل به یاد میآورد و بعد ترتیب نمایش باقی سکانسها هم کم و بیش نظمی خطي دارد. پیرنگ میکوشد اینجا برخی حفرههایی را که در روایت اول باقی مانده بود پر کند.
اما تلاش براي دادن نظمي به اسكلت روايي اثر ناكام خواهد بود اگر توجه نكنيم كه روايت "پارانوئيد پارك" در سطوحی مختلف گسترش مييابد. روايت به همراه مجموعهاي از استراتژيهاي سبكي توانسته است به گونهای استثنايي كليت اثر را به تجربهي ذهني الكس بدل كرده و ما را با او همراه كند. اين ذهن اوست كه تلاش ميكند همهي اين اتفاقات را باز ساخته، به آنها نزديك شود يا برخي را پس زند. سطوح مختلف آگاهی بر روی همدیگر میلغزند و محوري كه همهي اين دواير بر گرد آن ميچرخند بر واقعهي هولناك آن شب استوار است. تجلی نظام روایی / سبکی فیلم به صورت نظامی دایرهوار که با موتیفهایی چون گردشهای دایرهوار اسکیت سواران همراه است یکی از باشکوهترین فیلمهای این چند ساله را رقم میزند.
پنج نماي زير (از چپ به راست و از بالا به پايين) شيوهي تدوين نماها در يادآوري صحنهي قتل را نشان ميدهند که به لحاظ داستانی پس از حضور بازرس لو در جمع بچهها و ارائهی آن تصویر هولناک اتفاق میافتد : دو نماي اول مربوط به شب واقعه اند و بعد قطع مي شود به نماي الكس در زمان حال (تصوير 3) و بعد نمايي از الكس كه با توجه به لباسش مربوط به ديدار اول الكس با بازرس لو است و نماي بعدي از بازرس لو نيز که مربوط به همان صحنه و نه مربوط به ديدار دوم او از مدرسه است. سطوح مختلف زماني اثر اينگونه بر روي هم ميلغزند.
... اما نکتههای قابل اشارهی "پارانوئید پارک" بسیار بیش از اینهایند. نميتوان به فيلم فكر كرد و تصاوير جادويي كريستوفر دويل را ناديده گرفت: لحظات حیرت انگیزی که دوربین اسکیت سوارها را تعقیب میکند، یا آن تصاویر زیبای کنار ساحل همراه با رنگبندی قابل توجهش را، و یا همهی آن تصاویر باشکوه شب پس از حادثه را. او حالا بيشتر به يك معجزهگر ميماند (آيا غيبت او در فيلم جديد وونگ كارواي نيست كه تصاوير اين فيلم را چنين بيروح و ملالت بار كرده است؟) و یا چگونه میتوان باند صوتی حیرت انگیز فیلم را از یاد برد؟ و نيز (و شاید بیش از همه) حضور جادويي گيب نوينس را در نقش الكس؛ با آن سيماي سرد و خاموشش؛ و چشمهايش آن هنگام كه زل ميزنند و هراس و وحشت و اندوه را نشان میدهند ...
و لحظههايي كه در یاد میمانند:
مثل آن لحظهای که الکس آرام از کلاس بیرون میآید، در سالن پرسه میزند و بر زمینهی تصویرِ اسلوموشون ترانهی "اگر دچار مشکلی شدی ..." پخش میشود.
یا مثل آن لحظهاي كه الكس با پدرش صحبت ميكند. صورت پایین آمدهاش با موهایی که آن را پوشاندهاند بخش زياد قاب را فرا گرفته است و پدر در پسزمينه صحبت ميكند ... و ما فقط صداي الکس را ميشنويم كه با لحني بياحساس جواب پدرش را ميدهد كه فكر ميكند مشكل الكس به جدايي آنها بر ميگردد.
یا مثل حس مهيب آن لحظهي دوش گرفتن در حمام
یا مثل بازيگوشي آن سكانسي كه با جنيفر دارند لباسهای مختلف را امتحان ميكنند. صحنه جوري برگزار مي شود گویا دارند براي مراسم عروسي آماده ميشوند.
و یا مثل حس راحتي و سرخوشي پسر بچه ها در خيابان در حال اسكيت سواري. ( و اينكه چقدر فيلم در مرز تعادل حركت ميكند. فراموش نكنيم كه فيلم ميتوانست بسيار "سياه"تر از اينها باشد)
....
ميسي: ... جواب پیش منه ... وقتی چیزی اتفاق می افته و نمی تونی اون را به کسی بگی ... باید اون را واسه کسی بنویسی ... مهم اینه که از شرش خلاص بشی ... حتی می تونی بعد همه را دفن کنی یا حتی بسوزونی.
الكس : ... این چیزی مثل نوشتن مشق شبه.
ميسي : نه، مشق شب نیست ... مهمه که همه را بیرون بریزی ... ولی نکته اینه که اونو واسه کسی بنویسی که واقعا بتونی باهاش صحبت کنی، کسی که باهاش راحتی ... به یه دوست بنویس ... به من بنويس!
و مينويسد تا شايد كه رها شود. حالا كه به اينجا رسيدهايم تازه ميفهميم كه همهي آنچه كه ديدهايم پاسخي بوده به اين دعوتِ ميسي (یادآور نقش سوفیا در اعتراف راسکولنیکوف در جنایت و مکافات). مدتي بعد از حادثه، بعد از جدايياش از جنيفر، پس از آشنايياش با ميسي؛ نشسته است كنار ساحل و مي نويسد، مينويسد تا از كابوسهايش رها شود.
مي نويسد. و بعد همانطور كه ميسي گفته بود ذرهذره به آتش ميسپاردش. قطع ميشود به نمايي ديگر. (احتمالا زماني بعد) نشسته است سر كلاس؛ معلم علوم دارد درس ميدهد. الكس اما حواسش جای دیگری است. در فكر بچههاي اسكيت سوار. نماهايي از آنها در خيابان؛ بعد در پارانوئيد پارك؛ ... اعترافش را نوشته است. ولي هنوز چيزي از گذشته بر جاي مانده است. از اسكيت سوارها؛ از پارانوئيد پارك. از گذشته. هميشه چيزي هست كه باقي بماند.
پینوشت:
مقايسهي رمان بليك نيلسون و اقتباس گاس ونسنت از آن باید کاری هيجان انگيز باشد؛ فكر اينكه ون سنت از چه منبع اوليهاي و چگونه به چنين فيلمنامهاي رسيده و یا چه تغییراتی در آن داده است. با توجه به عدم دسترسي فعلي ما به رمان، يادداشت جي. جي. مورفي حاوي اشارههايي قابلتوجه و البته قابلانتظار در مورد چنين بحثی است.
وحید جان سلام
پاسخحذفاز یادداشت مفصلت ممنون.
فیلم را هنوز ندیدم ولی بسیار کنجکاو شدم که ببینم. خوشبختانه هنوز اینجا روی پرده است. وقتی دیدمش دوباره کامنت خواهم گذاشت.
شاد باشی
احسان
وحید جان سلام
پاسخحذفاین کامنت را قبل از خواندن متنت می گذارم.ودلیلش:
همین الان وبلاگ هفت و نیم را باز کردم تا نوشته های اسلامی را بخوانم که در میان معدود لینکهای کناری لینگ گرینگوی پیر به چشمم خورد. اولا خیلی خوشحال شدم چون مجید اسلامی را که هر دو خوب می شناسیمش به سخت سلیقگی، هر لینکی را در وبلاگش نمی گذارد و این نشان دهنده پختگی نوشته های توست که مورد توجه اسلامی قرار گرفته. علاوه بر این ندیدم به رسم معمول برای لینک از آقای اسلامی سپاسگذارم چون گرینگوی پیر یا همان وبلاگ محبوب من ظرفیت شناخته شدن در ابعاد بزرگتر را دارد.
شاد زی
مانی
وحید سلام
پاسخحذفنوشته ات را دوست داشتم کما اینکه با برخی از تکته هایش موافق نیستم و در عین اینکه می دانم درفضای جاه طلبانه زیبایی شناسانه تجربه چنین فرم رادیکالی ... و سربلند بیرون امدن در نهایت..شاید مشکل داشتن با تجربه حسی فیلم چندان نکته مهمی نباشد ... ولی برای من مهم بود اینقدر مهم که شاید تا سالها قادر به تجربه اغشتگی با مجموعه ای از زیبایی های اینچنین مهیب را نداشته باشم و شاید همراهی باشگفتی هایی چون ان کلو زآپ های اسلوموشن مهیب ... آن دو مردمک عسلی خالی ... معصوم ... مبهوت...؛ویا با آن ایست خارق العاده.. و مهیب!! بر آن قطره های آب... ... ویا آن جاده مستقیم پس علفها با ان زاویه خاص دوربین ..نتواند .. نمی تواند انگیزه تکرار آن ترکیب خارقالعاده معصومیت .. وحشت .. و غافلگیری آن دو مردمک عسلی با چنین کابوسی ..در عین اعتراف به زیبایی انکار ناپذر این کنتراست .... را در من ایجاد کند .. .. وزیبایی چه مفهوم غریبی در این تصاویر دارد... در این :
تنهایی
تنهایی عریان
و...مواجه شدن با کلمه های تو زیر عنوان زیبای "می نویسد که شاید رها شود" در عین اینکه به نظر من نوشتن برای رهایی از چنین رنجی کافی نیست ... و درگیری با قطعات لغزنده نوشته تو که همسو با لغزنده بودن فرم روایی مایه ها ی مختلف فیلم,با چنین دقتی , خود جداگانه , تجربه منحصر بفردیست که باید از تو بخاطرش ممنون باشیم...
مستدام باشی
سلام مجدد،
پاسخحذفمن با الهه بیشتر موافقم و با اون بخش نوشته ات که روی نماها تاکید کردی. فیلم یه حس خاص داشت. حسی که هم توی چشمای بازیگرش بود هم تو کادر دوربین.
تنهایی الکس و خاکستری بودن احساسش در فیلم موج می زنه.
ضمنا فیلم خیلی دیالوگ نداشت و هیجگاه داستان به زبان راوی نیامد بلکه فقط به تصویر کشیده شد. اما دیالوگهای فیلم که شاید ربطی به روایت نداشت بسیار دیالوگهای جالبی بود. تاکید روی جنگ عراق، تاکید روی کودکان آفریقایی، تاکید روی زندگی ساکنان پارانویید پارک که هرجه شما زندگی سختی داشته باشی اونا بدترش رو داشتند، تاکید روی اینکه درد طلاق، جدایی از عشق و امثالهم در مقابل دردهای بزرگ جهان هیچی نیستند.
و نکته دیگر تفاوت و عشق و سکس که کمتر در فیلمهای امریکایی دیده میشه. دختری که با الکس رابطه سکسی ندارد او را بهتر می فهمد تا دختری که می خواهد با او سکس داشته باشه.
منتظر یادداشت بعدیت هستیم.
احسان
در مورد اشاره به جنایت و مکافات میشودبه شباهت الکس وراسکلنیکف اشاره کرد مثلا افکار بشر دوستانهشان و یا عدم احساس گناه از جنایت که نشان میدهد با شخصیت متناقضی رو به رو هستیم و شباهت های سبکی به برسون نظیر استفاده از طیف وسیع صدا وقاببندیهای نامتوازن و بازیهای سرد و اشاره به اقتباس برسون از جنایت و مکافات میشود ون سنت را وارث او دانست
پاسخحذفبه شخصه معتقدم که گاس ون سنت کارگردانی است وحشی و این وحشی بودن رو در تک تک پلان های آخرین روزها و یا خیلی از سکانس های فیل میشه درک کرد و بعید نمی دونم که این وحشی بودن رو در فیلم اخیرش که من هنوز ندیدمش و تو خیلی خوب به اون پرداختی هم حفظ کرده باشه. و این مشخصه اون رو به یکی از بهترین کارگردان های روزگار ما تبدیل می کنه و از تبلور و به غلیان در اومدن همچین حسی است که این جرات رو در او پدید میاره که مثلاً یکی از تاثیر گذارترین فیلم های هیچکاک رو بازسازی کنه. بله گاس ون سنت یک وحشی نابغه است.
پاسخحذفسوال: آیا در سینمای امروز جهان کارگردان دیگری با این مشخصه یافت می شه؟
پاسخ: بله. مایکل وینتر باتم
به احسان و الهه
پاسخحذفخطری که چنین فیلمی رو تهدید می کنه و در واقع ما تماشاگر چنین فیلمی رو و نه خود فیلم رو (!) ندیدن تجربه فرمی عجیبشه. تجربه ای که باید فقط دیدش. به همین خاطر فروکاستنش به مضمون فیلم شاید حتی تبدیلش باشه به یک فیلم معمولی.
مثلا دیالوگهایی که احسان مثال زد در مورد طلاق، جنگ عراق و... . واقعا فیلم تا چه حد از اینها نشان داره؟ اینها می تونستند در هر فیلم معمولی دیگری با این مضمون هم باشند.
به مانی
پاسخحذفراستش من هم از دیدن لینک وبلاگم در وبلاگ آقای اسلامی تعجب کردم. و البته اعتراف می کنم سخت هیجان زده شدم. بابتش از ایشان ممنونم و آن را از لطفی می دانم که به شاگردان کلاسشان در آموزشگاه آریا دارند.
به حامد
مقایسه مایکل وینترباتم با گاس ون سنت می تواند بحث مفصلی باشد. برای من شاید تنها ویژگی مشترکشان در ماجراجو بودن هر دو باشد. ولی به نظر می رسد گاس ون سنت در چهار فیلم اخیرش به یک نگاه مستق استتیک رسیده است که در نتیجه می توان او را با دیگر فیلمسازان صاحب سبک معاصر مقایسه کرد.
وینترباتم ولی هنوز به ماجراجویی مشغول است و البته در اثر این ماجراجوییها گاه فیلمهای درخشانی هم پدیدار می شوند
نوشته ی شما را خواندم.به بیشتر جنبه ها اشاره کرده بودی.البته اگر بخواهیم کامل به این فیلم بپردازیم هنوز جای بحث بسیار دارد
پاسخحذفشخصا به دو فیلم روز های واپسین و فیلم علاقه ی چندانی ندارم.مخصوصا روز های واپسین که به نظر من زیادی رادیکال بود.اما این فیلم کمی رویه ی نرمال تری را پیش گرفته و راحت تر با بیننده کنار می اید.
نمی دانم می شود گفت این فیلم باز سازی جنایت و مکافات با توجه به زندگی امروز ماست؟
جنایت و مکافات داستایوفسکی کاملا رنگ امروزی می گیرد و در این برداشت دیگر جای بحث های فلسفی و راه رستگاری نیست.اینجا سخن از روزمرگی.اتفاق و رهایی است
اینجا دیگر کسی به دنبال رستگاری نیست.تنها رهایی برایش کافی است...
تصاویر.فیلم برداری... زیباست.
خوشبختانه دوباره با گاس ون سنت اشتی کردم
در نظر من فیل اشتباهی فیلم تایپ شده..
پاسخحذفاضافه کردم بخش فیلمهایی که دیده ام و ستاره دادن به اونها فوق العاده بود.
پاسخحذفمرسی. کلی از مشکلات ما رو حل کردی. حالا می دونیم که چی ببینیم. :)