کابوس
"چهار ماه، سه هفته و دو روز" شگفتی امسال سینمای دنیاست. "کریستین مونگیو"ی رومانیایی فیلمی ساخته است چنان ساده که به نظر ساخته شدنش بدیهی می نماید و چنان پر از ظرافت که میتوان بارها و بارها به تماشایش نشست و تازه فهمید که آن "بداهت" تا چه میزان گول زننده بوده است. این یادداشت را مرور می کنم و می ببینم که هنوز بسیار چیزها در مورد فیلم گفته نشده است. اینها پیشنهاد راههایی اند برای دیدن و ورود به دنیای فیلم.
از سکانسهای درخشان سینمای این سالهاست؛ پس از آمدن "اوتیلیا" به خانهی دوست پسرش "ادی"، به اصرار فراوانِ صبحِ آن روزِ او، برای تولد مادرش است؛ پس از گذراندن کابوسی در اتاق هتل و "فداکاری"اش در کمک برای سقط جنین "گابیتا" دوست هم خوابگاهی اش است که حالا در اتاق هتل تنها "به انتظار" دراز کشیده است. پیش از ترک هتل متصدی آنجا به او یادآور شده بود که کارت شناسایی" مردی" که با او آمده بود، جا مانده است (واقعا جا مانده بود یا کارت جعلی بوده و "مرد" دیگر نیازی به آن نداشت؟) و این نیز به نوبه خود- دلهره بازگشت "بهبه" به هتل در غیاب "اوتیلیا" - بر حس وحشت صحنه افزوده بود. حتی چاقویی که "اوتیلیا" از کیف "بهبه" ورداشته بود نیز جلوهای مخوف به فضا بخشیده بود . و حالا "اوتیلیا" در خانه دوستش سر میز شام نشسته است پس از اضطراب ساعات دشواری که گذرانده است و نیز در دلهره و انتظار رسیدن خبری از "گابیتا" از طریق تلفن. دوربین کارگردان ثابت روی میز قرار دارد؛ مقابل "اوتیلیا" که در مرکز توجه کادر قرار داده شده است. "میزانسن" با برگرفتن آدمهای نشسته در پشت میز به نوبهی خود در خلق گونهای حس "فشردگی" پیرامون "اوتیلیا" بسیار موثر است. جمع حاضر به صحبت مشغولند از همه جا و همه کس، دور از اضطراب و آشفتگی درون "اوتیلیا" . تلفن زنگ می زند، شاید گابیتاست. نگاه نگران "اوتیلیا" به تلفن است ولی کسی متوجه زنگ تلفن نیست. مادر "ادی" از پدر و مادر "اوتیلیا" می پرسد. مادری خانه دار و پدری ارتشی. و کلمات تحقیرآمیز یکی از حاضرین درباره آدمهای ساده ... مهمانی ادامه می یابد، "اوتیلیا" می خواهد سیگاری دود کند مردی یادآور می شود که دختران نسل او در مقابل والدین دوست پسرشان سیگاری روشن نمی کردند. "اوتیلیا" سیگارش را آرام زمین می گذارد و جمع بی خیال و بی توجه به او به صحبت خود ادامه می دهد. و فضایی دهشت آور "به سادگی" در فیلم "چهار ماه، سه هفته و دو روز" خلق می شود تا اندکی بعد زمینه را برای انفجار روحی "اوتیلیا" و ترک "بی ادبانه" مجلس مهمانی توسط او فراهم کند.
در این سکانس است که استراتژی فرمی "کریستین مونگیو" به تمامی رخ می نماید. مجموعه ایدههایی که به گونههای مختلف در این فیلم به کار رفتهاند در این سکانس "انباشته" شدهاند و از این نظر گویا این سکانس راهی میگشاید برای فهم استراتژی فرمی این فیلم. اتکا به نماهای طولانی و دوری از "کات"* با نماهایی عمدتا ثابت برای ثبت لحظه به لحظه لحظاتی که بر "اوتیلیا" میگذرد. و هنر فیلم از جمله در این هم هست که آن تعلیق نفسگیر حاکم بر فیلم را اینچنین از ساده ترین و پیش پا افتاده ترین جزئیات خلق میکند.
یک سکانس درخشان دیگر؛ پس از آنکه "اوتیلیا" به خواستهی "بهبه" جواب مثبت میدهد، دوربین با "گابیتا" از اتاق خارج میشود. تا به حال کل روایت را با "اوتیلیا" تجربه کردهایم و این تخطی آشکار از استراتژی رواییای که فیلم پایه گذاشته و تا به انتها نیز ادامه میدهد به این سکانس، که در نتیجه به گونهای یگانه در فیلم ظاهر میشود، اهمیت بسیار میدهد. رفتن "گابیتا" به سالن، نشستن روی صندلی، گرفتن سیگار و بعد (با یک کات) بازگشتش به اتاق، رفتن به دستشویی، باز کردن شیر آب تا آمدن "اوتیلیا"، همه را با "گابیتا" تجربه میکنیم، این ضمن اینکه ترفندی هوشمندانه برای نشان ندادن صحنه سکس است در همان حال با انتقال تنش داستان به "گابیتا" بسیار تاثیرگذار نیز هست.
"چهار ماه، سه هفته و دو روز" را درخشانترین فیلم سینمای موج نوی رومانی خوانده اند. موج نویی که پیش از این نیز فیلمهایی چون "مرگ آقای لازارسکو" ساختهی "کریستی پویو" را عرضه کرده بود. حالا با تماشای این دو فیلم شباهتهای فراوانی در استراتژی فرمی این آثار دیده میشود؛ نماهای بلند، ثبت ساده ترین وقایع داستانی برای خلق فضایی مستندوار، وقایع داستانیای که در زمانی محدود میگذرند. گذشته از این، این فیلمها را می توان واکنش نسل جوان سینماگران رومانی به بحران اخلاقی جامعهی تحت سلطهی رژیم "چائوشسکو" دانست. "مونگیو" فیلمش را اولین فیلم از سری فیلمهایی تحت عنوان " داستانهایی از عصر طلایی" میخواند همچنانکه کریستیسن پویو نیز "مرگ آقای لازارسکو" را اولین فیلم از مجموعه فیلمهایش تحت عنوان "شش داستان از حومه بخارست" می داند که ضمن ادای دینی به "شش داستان اخلاقی" اریک رومر به رومانی اواخر دهه هشتاد خواهند پرداخت.
چیز دیگری که در فیلم مونگیو بسیار چشمگیر است استفادهی درخشان او از "فضای خارج از قاب" است. "اوتیلیا" در دستشویی مقابل آینه ایستاده و صورش را میشوید، در آینه می بینیم که در باز میشود و "گابیتا" وارد میشود. دوربین همانطور بی حرکت میماند، صدای گریه "گابیتا" را میشنویم، "اوتیلیا" از قاب خارج میشود، دوربین همچنان ثابت مانده و تنها عنصر پویای لحظه صدای گریهی "گابیتا"ست. در گوشهی سمت راست کادر در آینه "بهبه" را می بینیم که ظاهر میشود و بعد "اوتیلیا" داخل کادر میآید، در لحظهای درخشان به طول چند ثانیه "اوتیلیا" در مرکز ثقل کادر قرار میگیرد، "بهبه" در گوشهی سمت راست است و صدای گریه "گابیتا" خارج از قاب شنیده میشود. زیبایی و پویایی قابهای فیلم مونگیو از این جزئیات است که سر بر میآورد. به تصادف هر سکانس از فیلم را انتخاب کنید و از کشف ظرافتهای دیداری/شنیداری به کار رفته در فیلم لذت ببرید! و همین ظرافتهاست که "چهار ماه، سه هفته و دو روز" را از"مرگ آقای لازارسکو" که رئالیسم افراطیاش گاه بیش از اندازه کشدار مینمود فراتر میبرد.
"اوتیلیا" از اتاقشان در خوابگاه خارج میشود، دوربین از پشت سر در سالن تعقیبش میکند؛ "اوتیلیا" از خوابگاه خارج میشود و دوربین از پشت سر در حیاط تعقیبش میکند؛ "اوتیلیا" شب خانهی "ادی" را ترک میکند و دوربین از پشت سر تعقیبش میکند ... "چهار ماه، ..." را با این موتیفهاست که به یاد میآوریم. با قابهای ساده و بی اغراقش، در تلاشش برای حذف زوائد ... همهی اینهاست که این فیلم را به سنتی در سینمای اروپا پیوند میزند که امروز شاخصترین نمایندهاش سینمای برادران "داردن"هاست. شباهتهای فیلم "مونگیو" به سینمای "داردن" حیرت انگیز است. شاید تفاوت اصلی در نگاهشان به تدوین باشد. نماهای طولانی فیلم "چهار ماه، سه هفته و دو روز" جایگزین تدوین سریع سینمای "داردن" ها شده است.
لحظهای کوتاه است، بسیار کوتاه به طول چندین ثانیه در فیلم؛ پس از داخل شدن "اوتیلیا" به دستشویی است بعد از تن دادن به خواست "بهبه" است. نشسته است در وان حمام و پاهایش را میشوید. نمایی از سر و شانههای او با صدای ممتد آبی که از شیر بیرون میآید. و بعد کات میشود به نمایی بسیار کوتاه از پشت سر "اوتیلیا" در سکوتی محض با چکهی هر از گاه قطرههای آب. زیباست و چون ایماژی از فضای واقعگرای داستان سربرمیآورد. تجربه چند بارهی تماشای فیلم، کلیتش را چون ایماژی سر برآورده از بیرحمی غریب حاکم بر فیلم بدل میکند، مثل حس سکوت غریب آن لحظهی یگانهی فیلم.
***
پی نوشت:
* "دیوید بوردول" اخیرا با اشاره به سکانسی از فیلم "خون به پا میشود" این بحث را مطرح میکند که رویکرد غالب امروز سینمای آمریکا به نماهای کوتاه و در مقابل اجتناب از نماهای بلند و ثابت که جزئیات را نه از تدوین سریع که از میزانسنهای پویا خلق میکند، سینمای امروز آمریکا را از یکی از پر ظرافتترین شیوههای بیانی تاریخ سینما محروم کرده است. تماشای چندبارهی به ویژه این سکانس فیلم "مونگیو" میتواند امکاناتی فراوانی را که نماهای بلند و اتکا به تغییرات کمپوزیسیونی، با خود به درون فیلم تزریق میکند یادآور میشود.
سلام
پاسخحذفنوشته خوبت واقعا شايسته فيلم بود.مضافا اينكه به نظرم فصل افتتاحيه فيلم علاوه بر فصل ميهماني بسيار درخشان است. از همين ابتدا بار فيلم ميان دو شخصيت اصلي تقسيم ميشود. ابتدا گابيتا را در مركز ثقل كادر داريم (سمت چپ با تخت و كمد) سپس با درخواست كمك خواستن گابيتا از اوتيليا براي مرتب كردن ميز، اوتيليا وارد كادر ميشود و از همين ابتدا تكليف كاركرد دو شخصيت آشكار ميشود.
فكر ميكنم يكي از بهترين فيلمهاي اين سال ها را شاهد بوديم...
شاد باش
وحید خان نقد دقیق و عمیقت را در مورد فبلم خواندم. چون فیلم رادیده ام جذابیتش برایم چند برابر شد.
پاسخحذفدرخصوص فیلم در تکمله بحثی که مطرح کردی البته می توان به چند نکته ی دیگراشاره کرد.شرح این نکات را سعی میکنم در مطلب مستقلی بیاورم.
ابوالحسن
سلام
پاسخحذفهمان طور که گفتی بررسی دقیق برخی از سکانس های فیلم، اهمیت فرم در ارائه مفاهیم را در هنری متکی به تصویر چون سینما بیان می کند. گویا استفاده پویا از عنصر فرم جزئی جدا نشدنی از هر موج نویی در عرصه سینما ست. هنوز این جمله کمتر درک شده گدار را از خاطر نبرده ایم که« فرم باطن ومحتوا ظاهر فیلم است.» چیزی که امروز در سینمای غالب دنیا شاهدیم بی گمان استفاده از چند غالب مشخص وبیش از حد تکراری فرمی در آثار سینمایی است، که بسته به نوع داستان و شرایط روایت آن ممکن است تغییراتی جزئی پیدا کنند. به همین دلیل است که در این دنیای پر از تکرار که تماشاگر جستجوگر را خسته کرده است تماشای هر چند گاه گاه آثاری متفاوت توانی دوباره برای واکاوی و جستجوی بیشتر فراهم می کند. به یاد لحظلتی ناب که در هزاره جدید حین تماشای آثاری چون"تایم کد،برگشت ناپذیر،رفیق قدیمی ،همدردی با آقای انتقام جو،بازگشت(زوياگنيتسف)،پنهان،آفتاب ابدی ذهن بی نقص،پیش از غروب،تاوان،21گرم،در حال و هوای عشق،مرثیه ای بر یک رویا، چهار ماه، سه هفته و دو روز و... تجربه شد.
وحید عزیز با اشارات دقیقت لذت کشف مجدد آثار متکی به ساختار را برایم زنده کردی در این وانفسای جان فرسای تماتیک.
سلام
پاسخحذفوحید جان
آدرس ای میلتان چیست؟؟
خوش باشید
سلام بر آنتوان دوانل عزیز
پاسخحذفآدرس ایمیل من:
v.mortazavi@gmail.com
شاد باشی
شاهکار نیست.قرار هم نیست چیزی را تغییر دهد.اثری عمیق بر جای گذارد یا دیالوگی را بر ذهنمان حک کند.ساده است.بی هیچ نکته ی تازه ای.نمی توان بر فرم ان نقصی وارد کرد.لنگ نمی زند.طراحی صحنه و به طور کلی میزانسن حرف ندارد.اما هیچ چیز به دنیای کارگردانی اضافه نمی کند.همه ی هنر های برتر سینمای رئالیسم را یکجا به ما عرضه می کند.
پاسخحذفاما.خوب بودن رمز ماندگاری نیست."چهار ماه، سه هفته و دو روز"
از ان فیلم هایی نیست که بعد از 50 سال باز هم بیننده ها داشته باشد.فراموش خواهد شد.زیرا هیچ چیز تازه ای برای ارائه ندارد.
تصویری که کریستین مونگیو از سقوط اخلاقی رومانی می سازد در بهترین حالت مردم رومانی(و فرهنگ های مشابه) را به فکر درباره ی خود وا می دارد.البته نتیجه ی کمی نیست.اما ایا شایسته ی همه ی تقدیر های که از ان می شود هست؟
قطعا این موجب نادیده گرفتن تمامی ارزش های فیلم نمی شود.اینکه در یک جامعه ی در حال سقوط چگونه ضد اخلاق به اخلاقی ترین اتفاق فیلم تبدیل می شود.قطعا تاثیر خود را می گذارد...
پاسخحذفاما ماندگاری.بهترین.شاهکار.واژگانی فراتر از این فیلم هستند.
دیوید عزیر سلام بر تو
پاسخحذفراستش من با تو موافق نیستم. بحثی مفصل است نکته هایی که مطرح می کنی. چه چیز می تواند ثابت کند که فیلمی برای 50 سال بعد خواهد ماند یا نه؟ چهل و چند سال قبل "ماجرا" آنتونیونی در جشنواره کن هو شد. آیا آن موقع اگر کسی می گفت از این فیلم چهل سال بعد به عنوان یکی از جاودانه های سینما یاد خواهند کرد، کسی می پذیرفت؟ ... پیچیده است راز ماندگاری فیلمها و بهتر است آن را بگذاریم به تاریخ ... ولی اینکه جادوی فیلم از کجا می آید نکته ای قابل بحث است. مفهوم "چیز تازه" که می گویی سخت مبهم است و قابل بحث. تازه نسبت به چه؟ آیا همه فیلمهای بزرگ این سالها در مقیاس تاریخ سینما چیزی تازه بوده اند؟ مقیاس "تازگی" قابل بحث است بیشتر از اندازه های این کامنت. اگر این مفهومها را کمی بیشتر باز کنی راهی پیش می گذاری تا بحث را دقیقتر جلو برد.
با این حال ممنونم از نکنته هایی که طرح کرده ای و امیدوارم این ایده ها را بیشتر باز کنی تا شاید بحثی خوی در بگیرد
سلام. موضع گیری در برابر فیلم تازه کار-وای کارِ ساده ای نیست، و من هم سعی کردم همان حسی که در دیدارِ اول داشتم را بگویم. فیلم هیجان انگیزی ست.
پاسخحذفاین اواخر یک فیلمِ تک افتاده دیگر هم دیده ام که جواهری ست. "اشباحِ گویا"ی میلوش فورمن، که این روزها مدهوشم کرده! کم کم دارم به سینمای معاصر امیدوار می شوم...
متشکرم که خواندی.