جواهری از آمریکای لاتین
دختر مقدس (لوکرسیا مارتل، 2004) - ****
جز با «مهیب»، نمیتوان با چیزِ دیگری دختر مقدس، این دومین ساختهی فیلمساز آرژانتینی خانم لوکرسیا مارتل، را توصیف کرد. قصهی دختری نوجوان در آستانهی بلوغ و کشف جنسیت و همزمان با آن درگیریِ ذهنیاش با مفهومهایی مذهبی چون معجزه، احضار و ماموریتِ مذهبی تحت تاثیر کلاس و فضای پیرامونش. فیلم به لحاظ مضمونی روی لبهی تیغ راه میرود ولی به گونهای دلپذیر چون هر اثر هنری اصیلی از سقوط به ورطهی ایدئولوژیک رهایی مییابد؛ چیزی که ممکن نمیشد مگر به مدد الگوی روایی و سبکی بسیار پیچیدهای که مارتل برای فیلمش طراحی است. طفره رفتن از الگوی روایی کلاسیک در کنار بنا نهادن فیلم بر مجموعهای پیچیده از میزانسنهای بدیع با نماهایی کج و معوج، کلوزآپهایی نامتقارن از زوایایی غریب، استفاده از یک باند صوتی بسیار غنی که در ساختن فضای خارج از قاب نقش بسیار موثری دارد، حاشیهرویهای فراوان از مایهی اصلی پیرنگ (بعضاً با بازیگوشیهایی مثل دختر خدمتکاری که با حشرهکشی در دست، گاه و بیگاه سر میرسد) همه و همه مجموعهی حسی پیچیدهای را میسازند که همچنین با پیچیدگی و سردرگمی حسیِ املیا دختر قهرمان فیلم و حتی دو شخصیت مهم دیگر داستان همنشینی دلچسبی پیدا میکند. عناصری که به تدریج کنار هم قرار میگیرند تا ما را به آن پایان بهتانگیز هدایت کنند. به راستی در انتهای فیلم به کجا رسیدهایم؟ سکانس پایانی با آن پسزمینهی آبی استخر و دو دختر شناکنان در آن؛ نوید رهایی برای املیا یا زمزمهگر وقوعِ فاجعه؟ یا هر دو؟ فقط کافی است به این فکر کنیم که ایدهی درخشان آوردن زن و دو فرزند دکتر یانو به هتل تا چه اندازه در ساختن و تشدید حس پیشآگاهیِ به وقوع فاجعهای که (احتمالا) خارج از زمان داستانی فیلم رخ خواهد داد موثر است. ولی اینها همه کلیگویی است. در طول یک سال و نیم گذشته چند باری این فیلم را دیدهام؛ امیدوارم بودم این بار پس از تماشایش بتوانم یادداشتی بنویسم در معرفیاش. ولی چیزی در این فیلم هست که به چالشات میگیرد، درست در همان لحظه که حس میکنی فیلم را به چنگ آوردهای، فیلم از تو میگریزد؛ یک جور حس خلأ که بیشتر ماحصل آشناییزدایی از مضمونی است که میتوانست به سادگی به اثری شعاری و کلیشهای بدل شود. دختر مقدس فیلم دشواری است نه به خاطر داستانش (که از قضا شاید اصلاً پیچیده نیست) که به خاطر فرم پیچیده و بیمانندش. این چند سطر را از باب معرفی داشته باشید شاید وقتی دیگر (دوباره) به این فیلم برگردم.
این عبارت "به چنگ آوردن یک فیلم" که در این یادداشت به کار بردی، یکی از اون عبارتهای طلایییه که به آدم کمک میکنند برای بیان رابطش با یک فیلم. میخواستم اگه میشه کپیرایت شو ازت بگیرم! مجانی البته!
پاسخحذفاز عصر چهارشنبه از خانه خارج نشده ايم، به عبارتي پشت اين رايانه نشسته ايم و هي مي چرخيم تا بعد، و اين بعد هيچ وقت نمي آيد اما!
پاسخحذفشارژ اينترنت كه تلفني شده و سیگار هم به وفور در فريزر موجود مي باشد. مي ماند چاي و قهوه و شربت ويمتو و فوستر كلاركس كه در دنياي فمنيستي ما به طرفه العيني حاضر مي شود، البته اگر ما نيوتن بازي در نياوريم و در حال زل زدن به صفحه ميرزا خاك سيگارمان را روي قهوه نيم داغ نريخته باشيم.
سر زدن به بعضي وبلاگ ها هم كه اعتياد شده برايمان. گرم شدن شربت هاي خنك و يخ كردن چاي و قهوه هم اصولا تفهيم مفاهيم شده برايمان.
سري به وبلاگ ميرزا زديم، از به جان هم انداختن سگ و گربه تا فلسفه نيمه خالي ليوان مطلب داشت گشتي زديم و بلاغتي فرموديم و خروج.
فلز الدوله چند روزي است آفتابي نمي شود، نگرانش هستيم، ترسيم كه سايه اش قصد جانش كرده باشد، توصيه كرده بوديم پشت سرشان را بپايند تا جسد لهيده نشوند خداي ناكرده.
خروس الدوله ارگاسيده هم كه جنگ و جدال راه انداخته كه تپه حقيقت را پيدا كرده است و آن مرد کاشانی را كه بر روي ارابه خدايان بين گل پيچك و قرن به هروله افتاده بود را رهانده است از سرطان عزلت.
نرغال الدوله خاکستر هم كه حسابي توي كار تقسيم غنائم بين خدايان و گرگان و گوسپندان و ترسيم خطوط تناظر يك به يك گرگ به گرگ، انسان به خدا، خدا به انسان و گوسپند به گرگ و الي ماشاالله بوده است. كتابت شوري مي نمود به غلظت ملاحت بالا حتا از بحر الميت و اين اورماي خودمان كه فلامنگو دارد هم.
يوزپلنگ هم پوست انداخته بود و زيبا تر شده بود راز آرامش ذهن را گفته بود و اين كه ذهن منفك، سه حرف است و بحر النجم هم كه اميد و نااميدي و بانوي سلطه پذير و ناپذير را صورتگري فرموده بودند كه تفهيم نشديم آن عبارت پاياني را، كه اعتراف خوب است و پيشاني را آرام مي كند شنيده ام، حتا شنيده ام اعتراف مثل خاك سرد مي ماند و بين ابروان را صفا مي دهد.
بماند!
قهوه خانه سنتي همچنان برقرار بود و خمره عشق هم برايش هيچ فرقي نكرده بود كه با ما بدود يا تنها تا هيچستان، چه پرتوقع هستيم ما!
خاتون يونجه فهم از 26 اكتبر تشريف برده اند روي ماه خدايان را بوسه كنند به چشم معشوقهگي كه هنوز برنگشته اند تا الان كه ما مي نويسيم، اندكي نگران خاطر شده ايم انگار!
Hi,
پاسخحذفwould U plz come & have a look at my weblog.
;)
با سلام جناب مرتضوی
پاسخحذفچند سالی است که از این یادداشت گذشته است می خواستم بدانم احیانا جایی نقدی یا تحلیلی ازسینمای این جواهر آمریکای جنوبی نوشته اید یا هنوز نپرداخته اید. اگر جایی هست ممنون خواهم شد ذکر بفرمایید.
با سپاس
پویای عزیز، نه متاسفانه. پرداختن به این فیلم و این فیلمساز از آن آرزوهاست که فعلا محقق نشده برای من. امیدوارم به زودی جبران کنم.
حذفاما میتوانم خواندن این مقاله را به شما پیشنهاد کنم:
http://floatingshot.blogspot.com/2014/07/blog-post_31.html
ممنون از لینک
پاسخحذفبی صبرانه منتظریم.
موفق باشید