پسر
پسر
کارگردانان: ژان پیر و لوک داردن، بازیگران: اولیویر گورمت، مورگان مارینه، ابزابلا سوپارت، محصول بلژیک و فرانسه ، 2002
***
ژان پیر و لوک داردن را می توان از بزرگترین سینماگران مستقل معاصر برشمرد. این دو برادر بلژیکی که از اواخر دهه هفتاد کار در سینمای مستند را شروع کردند و از اواخر دهه هشتاد، به تدریج به سینمای داستانی نیز پرداختند، همچنان با هم مینویسند، کارگردانی می کنند و خود تهیه کننده آثارشان نیز هستند. پس از دو فیلم داستانی در سالهای 1987 و 1992 که چندان جدی گرفته نشدند (دو تجربه نگون بخت به تعبیر لوک داردن) چهار فیلم بعدیشان قول (1996)، روزتا (1999)، پسر(2002) و کودک (2005)، داردنها را در ردیف مهمترین نامهای سینمای متفاوت قرار داد.
این یادداشت مختصر به پسر می پردازد، فیلمی که شاید به جرأت بتوان آن را در ردیف مهمترین فیلمهای چند سال اخیر قرار داد (حداقل برای من که چنین بوده در میان فیلمهایی که دیدهام). اشاره نیز میکنم که مجید اسلامی در شمارهی جدید هفت نقدی قابل توجه بر کودک آخرین کار داردنها نوشته است همراه با چاپ گفتگویی از داردنها.
این یادداشت مختصر به پسر می پردازد، فیلمی که شاید به جرأت بتوان آن را در ردیف مهمترین فیلمهای چند سال اخیر قرار داد (حداقل برای من که چنین بوده در میان فیلمهایی که دیدهام). اشاره نیز میکنم که مجید اسلامی در شمارهی جدید هفت نقدی قابل توجه بر کودک آخرین کار داردنها نوشته است همراه با چاپ گفتگویی از داردنها.
***
داستان: اولیویر معلم نجاری در یک مرکز آموزش کودکان است. حضور فرانسیس نوجوانی تازه آمده به این مرکز برای آموزش نجاری، برای اولیویر هم یادآور خاطرهای است دردناک در گذشته و سپس (به تدریج) آزمونی میشود برای او در مواجهه با آن.
***
برادران داردن با پسر بار دیگر این گفتهی قدیمی را به یاد میآورند که مضمون اهمیت چندانی ندارد آنچه که مهم است نحوهی روایت آن است. پسر شاید به لحاظ مضمونی در نگاه اول داستانی تکراری به نظر بیاید. کشته شدن انسانی در زمانی در گذشته(ی فیلم یا داستان)، زمان حال و تجربهی نحوهی کنار آمدن نزدیکان با مرگ او و در نهایت برخورد قاتل با نزدیکانِ (یا یکی از نزدیکانِ) مقتول، ساختن موقعیتی اخلاقی و پیشبرد داستان در یکی از دو مسیرِ انتقام یا بخشش. ولی برادران داردن در روایت درخشانشان از این مضمونِ به ظاهر پیش پا افتاده، چنان به شیوهای یگانه و متفاوت آن را روایت میکنند که مضمون کهنه در این فیلم چیزی یکسر تازه میشود.
***
یک ویژگی متمایز پسر در شیوهی عجیبِ دادن اطلاعات به تماشاگر است. دوربین داردنها – فیلم به شیوهی دوربین روی دست فیلمبرداری شده- سیال است چنان که گویی فضایی آکنده از "عدم تعادل" می سازد. این گویی بی تعادلی خود شخصیت اولیویر هم هست که حالا پس از کشته شدن پسرش زندگی خود را کاملا دگرگون شده میبیند. داردنها در پسر دست به تجربهای خطرناک میزنند. دوربینشان چسبیده است به اولیویر و در اطراف بدن او پرسه میزند. این در در درجه اول گونهای نمای نقطه نظر میسازد. روایت تا آخرین حد توان به نمای نقطه نظرِ اولیویر محدود میشود. این محدودیت به ویژه در نیم ساعت اول فیلم تماشاگر را دچار چالشی اساسی میکند. "این مرد دنبال چیست؟ چه چیز او را چنین مضطرب کرده؟" پس از سی دقیقهی نخستین و شکلگیری کششهای دراماتیک اثر هم، چالشهای تماشگر سمت و سویی تازه مییابد "اولیویر در برخورد با فرانسیس بالاخره چه خواهد کرد؟".
***
در ساختن این فضای غریب، بیتردید اولیویر گورمت بازیگر نقش اولیویر حضوری تاثیرگذار دارد. داردنها در گفتگویی، بهانهی شروع پسر را خودِ اولیویر گورمت دانستهاند."می خواستیم فیلمی با حضور اولیویر گورمت بسازیم. فیلمی که او شخصیت اولش باشد". در ادامهی همین گفتگوست که داردنها اشاره میکنند شنیدن خبری در مورد قتل نوجوانی به دست دو نوجوان دیگر ایدهی اصلی فیلم را به آنها میدهد. "ابتدا خواستیم فیلمی بسازیم در مورد پدر یک نوجوان قاتل و رابطهیشان با همدیگر". اما حضور اولیویر گورمت ایده را عوض میکند. "در سیمای او چیزی است مثل یک راز". و همین راز است که باعث میشود داردنها نه دربارهی پدرِ یک نوجوان قاتل که درباره پدرِ یک نوجوان مقتول فیلم بسازند و همین راز است که بر کل فیلم سایه افکنده است، همانند حضور چیزی است غریب که در زندگی اولیویرِ فیلم احساس میشود و نیز در مواجههاش با فرانسیس. او خود به غرابت نقشش اذعان میکند" دقیقا نمیدانستم این واکنش خشم بود، انتقام بود یا بخشش. برای خود من هیچ چیز روشن نبود. من هیچ را بازی میکردم".
***
فیلم داردن ها بسیار ساده به نظر می رسد، آنقدر ساده که ممکن است تماشگر خو کرده به سینمای معمول متوجه ظرافتهای بیشمارش نشود. این همان سادگی است که فیلم داردنها را (به تعبیر مجید اسلامی) به سنتی در سینمای اروپا متصل می کند، سنتی که نامی چون روبر برسون فیلمساز بزرگ فرانسوی را یاد میآورد. شیوهی مواجههی داردنها با این سنت نیز خود تجربهای قابل اشاره است. چه آنجا که وامدار این سنتاند (برای مثال در سادگی بیانشان، حذف زواید مثل غیبت کامل موسیقی در پسر یا حذف نماهای معرف) و چه آنجا که سینمایشان در گسست از آن سنت ادامه مییابد (بازیگری و اهمیت ویژه دادن به آن مانند حضور پر طراوت اولیویر گورمت در پسر). و جزئیات اجرای بسیاری از سکانسها؛ مثل سکانسی که اولیویر و فرانسیس به کافهای میروند و در آنجا - به خواست فرانسیس - به سراغ میز بازی فوتبال دستی میروند و در طی بازی در جواب اولیویر، فرانسیس از دلیل واقعی زندانی بودنش میگوید. جزئیات بازیها، حرکات دوربین و دیالوگهای به شدت موجز فضایی غریب میسازند. به علاوه بخشی از جادوی این سکانس هم در همان چیزهایی است که دو طرف بر زبان نمیآورند. این سکانسی است که باید دید، توصیفش به کاری نمیآید. و نه فقط این سکانس که پسر فیلمی است برای دیدن، تجربه ای است که نمیتوان توصیفش کرد.
***
و موضع سخت متمدنانه داردنها در قبال مسئله دوگانه انتقام یا بخشش. این شاید ریشه در گونهای اندیشهی مسیحی هم داشته باشد، چیزی که در نهایت به فیلم گونهای لحن دینی (در عمیقترین معنای این کلمه) نیز میدهد. فیلم به انتها میرسد، دقیقا نمیدانیم خشم و فکر انتقام اولیویر فرونشسته است یا نه، بخشیده است یا به گونهای مصالحه کرده است. حدس میزنیم که شاید اولیویر و فرانسیس تجربهای تازه را در زندگی شروع کنند. شاید فرانسیس بتواند جای پسر اولیویر را بگیرد و اولیویر چون پدری در کنار فرانسیس باشد. تجربهای دشوار و حتی تلخ است. و بیرحمی اینجاست که این اتفاق در حضور دائم "گذشته" رخ میدهد، از گذشته گریزی نیست ولی شاید بخشش راهی باشد به رهایی.
وحيد خان
پاسخحذفنوشته ات را خواندم سبك نوشتار به نظرم جالب است .چون فيلم را نديده ام متاسفانه در مودش نمي توانم نظري بدهم .اميد است فيلم را ببينم ونگاه خود را بگويم.ه
ابولحسن
تو هم با اين متن هات، وسوسه به جونِ آدم مي اندازي ها! برم ببينم اين چيه که شيخ ابوالحسن هم نديده...
پاسخحذفوحید جان سلام
پاسخحذفاز محتوی و مضمون هوشمندانه و خوب انتخاب شده متن هایت که بگذریم فرم نوشته هایت کم کم سبک و صیاق خاصی گرفته اند که خود نویدبخش ظهور نویسنده پرشور و کاملی است. در متن های جدیدت بر خلاف گذشته انسجام و یکدستی دستور زبان مشهود است و بعلت وجود مولفه هایی آگاهانه یا ناخودآگاه که در آنهاست، میتوانند ادبیات مدرن اطلاق شوند