اتاق آرزو



چشمان تو را دوست دارم، ای یار
آن شگفتی تابان آتش وار را
هنگامی که به ناگاه پلک می گشایی
و آذرخشی انگار آسمان را از هم می درد
به شتاب نگاه می کنی و پایان فرا می رسد
و این افسونی است عظیم تر از آن، که ستوده شود
چشمانت در بوسه ای پرشور فرو می افتد
و از میان مژگان اندوهگینت
خاکستر گرم اشتیاق می درخشد ...
***
شعری که در پایان فیلم استاکر (آندری تارکوفسکی) خوانده می شود. شاید همان مضمون اصلی فیلم هم باشد در پایان سفر عجیب و غریب و ناکام سه قهرمانش برای ورود به اتاق آرزو.
من این شعر را از منبع زیر نقل می کنم:
پنج فیلمنامه آندری تارکوفسکی، نشر نی،تهران، 1383 (استاکر، صفحه 261، ترجمه مژگان محمد)

نظرات

پست‌های پرطرفدار