اروپا؛ سفری به اعماق


يکی دو روز قبل فرصتی دست داد تا به تماشای دوباره ی "اروپا" (1991) از فيلمهای قديمی "لارس فون تريه" بنشينم. فيلم را سالها قبل در تلويزيون ايران ديده بودم به صورت دوبله و طبعا با سانسور. فيلم حالا در نسخه ی اصليش يکسر برايم تازه می نمود.
***
تو حالا به صدای من گوش می دهی. صدای من کمک می کند و راهنمايي تا عميقتر شوی در اروپا. هر زمان که صدای مرا شنيدی با هر کلمه و هر شماره ،تو به لايه ی عميقتری از اروپا وارد می شوی، آرام، باز و پذيرنده. من تا ده خواهم شمرد و تو در اروپا خواهی بود. (صدای راوی در شروع فيلم)
***
فيلم داستان ورود لئوپولد کسلر امريکاييِ آلمانی تباری به آلمان (يا در اصل اروپا) برای کار به عنوان مامور قطار در روزهای پس از پايان جنگ دوم جهانی است. او نخستين بار است که به اين سرزمين پا می گذارد. آلمانی (اروپايي) که کسلر بدان پای می گذارد، آلمانی (اروپايي) است يکسره ويران شده. بقاياي نازيها از يکسو در حال انتقام از نيروهای فاتح اند و فاتحان (آمريکاييها) در حال تسويه حساب و پالايش آلمان شکست خورده از بقايای نازيها.
***
فيلم فون تريه داستانی نه چندان پيچيده دارد، به لحاظ روايت داستانی، فيلم مسيری کاملا خطی را طي می کند. از ورود لئوپولد کسلر به سرزمينی تازه، آشنايي اش با خانواده ای (صاحبان خط راه آهن) و دل بستنش به دختری از اين خانواده تا به تدريج آشنايي بيشترش با اين سرزمين در کنار وارد شدنش به درگيريهای آمريکاييها با گروهی پارتيزان آلمانی. آنچه که فيلم فون تريه را متفاوت می کند مجموعه تمهيداتی است که فون تريه در کنار روايت داستانش به کار می گيرد که همين ها فرم روايي فيلم را بسيار پيچيده می کنند.
***
ايده استفاده از قطار (اينکه فيلم با نماهای متحرکی روی ريل راه آهن – از بالا و رو به پايين - شروع شده و اين نماها چون ترجيع بندی به همراه صدای راوی بر روی آنها فصلهای مختلف فيلم را به هم پيوند می زنند و اينکه اصلا کسلر به عنوان مامور قطار استخدام می شود تا بخش زيادی از فيلم در قطار بگذرد) به گونه ای درخشان با مضمون فيلم هم سازگار هست. گويي اين فيلم سفری است (برای کسلر و نيز برای تماشاگر فيلم) به درون يک سرزمين و نفوذ به لايه های زيرين آن. روايت از اين نظر شکلی اپيزوديک دارد. فيلم منزل به منزل داستان ورود کسلر است به فضايي يکسر وهم آلود همراه با الگوی تغيير در شناخت. انتحار نهايي او نتيجه ی تحول اوست از موقعيت اولش در ورود به آلمان (اين سرزمين نياز به محبت دارد) در نتيجه ی سفر در دل اين سرزمين.
***
به لحاظ سبکی فيلم بسيار يکدست است. فون تريه با وقوف کامل به اين نکته که بخش زيادی از فيلم در قطار و در حال حرکت خواهد گذشت، برای فصلهای ديگری از فيلم هم که در قطار نمی گذرند با استفاده از تمهيداتی نظير حرکت دوربين، طراحی صحنه و تدوين گونه ای به هم ريختگی و حرکت را طراحی می کند. اين گذشته از حفظ يکپارچگی فيلم، بسيار در جهت تقويت مضمون غالب فيلم هم است. گونه ای حس به هم ريختگی، سفر و حرکت در کل فيلم برای کسلر (و تماشاگر) به وجود می آيد.
***
اروپا در مقايسه با کارهای بعدی فون تريه (شکستن امواج ، رقصنده در تاريکی و داگويل) به لحاظ روايي بسيار پيچيده تر است (پيچيدگی لزوما به معنای بهتر بودن نيست) تماشای اروپا حالا دست کم می تواند نشانگر اين باشد که سينمای فون تريه تا چه حد (به تدريج) ساده تر شده است. وقتی فيلمی منطق کلاسيک را بر هم می زند با اين پرسش روبرو می شود که چه تمهيداتی جايگزين شده اند تا به اثر انسجام بخشيده و فرم يکدستی را به وجود آورند. اروپا سرشار است از ايده های روايي/ ساختاری گوناگون. منطق بعضی ايده ها با دقت و حوصله قابل کشف است ولی بعضی ديگر (حداقل برای من) بسيار غريب اند. مثل منطق برگشت برخی صحنه ها از سياه و سفيد به رنگی و برعکس.
***
جستجو در ميان فيلمهای يک کارگردان به قصد يافتن مايه های مشترک در کار او تا چه اندازه رواست؟ آيا ما اين گونه پيش ساخته های ذهنی خود را بر فيلمها تحميل نمی کنيم؟ من مطمئن نيستم که چنين کاری تا چه حد می تواند روا باشد (تئوری مولف در اين سرزمين با کم سوء تعبيرهايي مواجه نبوده است). ولی فکر می کنم مضمونی تکرار شونده فيلمهای لارس فون تريه را به هم وصل می کند (يا لااقل چهار فيلمی را که من از او ديده ام) کسلر در اروپا، اگنس در داگويل و بس در شکستن امواج به گونه ای يکسان با اميد وارد تعامل با ديگران می شوند اما حرکت هر سه در جهانی آکنده از شر به گونه ای انتحار می ماند. ناقوسهايي که در پايان شکستن امواج برای بس در آسمان به صدا در می آيند يا رسيدن پدر اگنس و آدمهايش در پايان داگويل سرنوشت قهرمان اين دو فيلم را برخلاف تمامی تلخی حاکم بر اين دو فيلم به رهايي نزديک می کند اما در اروپا اين نجات از کسلر دريغ می شود. تقدير او غرق شدن است در قعر آبها و اين (شايد) واکنش فون تريه باشد به يکی از دهشتناک ترين وقايع قرنی که گذشت.
***
صبح در اعماق رود خوابيده است. نيروی آب در را باز کرده و به بيرون پرتابت کرده است. بر فراز بدن مرده ی تو مردمان هنوز زنده اند. همچنان که روز می گذرد رود را تعقيب کن. به طرف اقيانوسی که آسمان را منعکس می کند برو. می خواهی بيدار شوی تا از تصوير اروپا رها شوی. ولی این ممکن نیست. (صدای راوی در پایان فیلم)

نظرات

  1. جناب آقاي گرينگو
    يك) نمي دونم تو مكزيك اين فيلمها رو از كجا گير مياري .نكنه هنوز با امريكا ارتباط داري و صدات در نمياد
    دو) در پيوندهايي كه داده بودي ديدم كه فيلم اروپا سومين فيلم از يك تريلوژي است. اگه اون دوتاي ديگه رو هم گير آوردي ، لطفاً هر سه تا رو به ما هم بده تا تجربه مشترك سينمايي داشته باشيم
    سه) خوشحالم كه اگه به وبلاگت سر مي زنم ،دست رد به سينمون نمي زني.

    پاسخحذف
  2. سلام. امیدوارم خوب باشید. آدرس وبلاگ من این است: http://www.datiss.blogfa.com/
    متشکرم. به من سر بزنید

    پاسخحذف
  3. سلام. از لطف شما ممنونم. ترغیب شدم فیلم اروپا را ببینم

    پاسخحذف
  4. وحيد خان سلام
    اولين باري است كه در وبلاگت كامنت ميذارم
    بااين نوشتت تمايل پيدا كردم تا اروپا رو ببينم اگه امكان داره سي دي ميدم برايم رايتش كن
    اگه جواب مثبته خبرم كن
    موفق باشي
    راستي هم آوا يادت نره
    بدرود

    پاسخحذف
  5. وحيد جان دوباره سلام
    بابا هم آوا كه يادت رفت هيچي ، وبلاگ خودت رو هم فراموش كردي، تازه عادت كرديم به وبلاگ سر ميزنيم ، كجايي پسر سراغ مارو كه نميگري حداقل بنويس كه حس ات كنيم
    موفق باشي بدرود

    پاسخحذف

ارسال یک نظر

پست‌های پرطرفدار