از کودکان تروفو تا کودکان بختیاری
اول: جمعه بعد از ظهر. خواندن مقاله ای از صفی یزدانیان در شماره ی 326 ماهنامه ی فیلم. یزدانیان مدتهاست که دیگر چندان نمی نویسد. این بار در مورد فرانسوا تروفو فیلمساز محبوبش نوشته است با تاکید بر "پول توجیبی" یکی از شاهکارهای تروفو. مقاله ی (بسیار خواندنی او) به کودکان و جایگاهشان در سینمای تروفو می پردازد. یزدانیان از جمله در این مقاله به صراحت بیان و نگاه تروفو در دفاع از کودکان در برابر خشونت (خشونت های جامعه، مدرسه، بزرگترها و به ویژه آنجا که کودکان برای نخستین بار با منطق خشونت بار زیستن در زندگی مواجه می شوند) اشاره می کند. یزدانیان در قسمتهای پایانی مقاله اش قسمتی از یک نوشته ی تروفو را می آورد که (با اجازه ی یزدانیان) من هم آن را اینجا نقل می کنم: تروفو در سال 1979 که از سوی یونسکو به عنوان "سال جهانی کودک" نامیده شده بود، در نامه ای خطاب به یونسکو چنین نوشت: " ... خوب می توانم تصور کنم که از من متنی ملایم تر که به خصوص درباره ی سینما و کودکان باشد، انتظار داشته اید. اما من چگونه خود را راضی کنم که خیلی چیزها را از یاد ببرم: در جریان ناآرامی های 1978 آیا در میان آن 250 تماشاگری که در آن سالن سینما در ایران نشسته بودند، وقتی درها را به رویشان بستند و آتششان زدند هیچ کودکی نبود؟ ... من پنج سال افتخار دعوت شدن به جشنواره ی کودکان و نوجوانان را که در تهران برگزار می شد، مثل خیلی های دیگر، نپذیرفتم. اما نگوییم که رد کردن این جور پیشنهادهای مشکوک برای پوشاندن شرمی که دچارش بوده ایم بس بوده است: این شرم که چرا نتوانسته ایم مانع از هیچ رخدادی باشیم، چرا اعتراض هامان شدیدتر نبوده و چرا آنچه کرده ایم بیش تر شکلی اداری و ناکارآمد داشته است؟"
دوم: جمعه شب. برنامه ی سینما چهار. تماشای دیدن فیلم زیبا و صمیمی فیلمساز انگلیسی "کن لوچ" با عنوان "قوش". "کن لوچ" در این فیلم به نقد صریح مقوله ی خشونت و بی پناهی کودکان در برابر آن می پردازد
سوم: شنبه صبح. تیتر روزنامه ی شرق. "کودکان در آتش". 13 دانش آموز بختیاری در آتش سوختند. شرح ماوقع در گزارش شرق اما دردناکتر است
چهارم: در این گزارش می خوانیم: مسئولی می گوید مدرسه ی آتش گرفته در حد استانداردهای قابل قبولی بوده است. و مسئولی دیگر با اطمینان سهل انگاری معلم مدرسه (همو که پزشکان به دلیل سوختگی بالای نود درصد از نجاتش قطع امید کرده اند) را دلیل وقوع فاجعه می داند. خبر تکان دهنده است و چند شبی احتمالا موضوع نقل نشست های خانوادگی و صحبت های محل کار و بحث های داخل تاکسی ها خواهد شد. و دست آخر به گرفتن عبرت و دادن پند و رسیدن به نتایجی چون لزوم آمادگی در برابر حوادث مشابه ختم خواهد شد. در این میان هم چند نفری چون من از این قضیه برای نوشتن متنی در وبلاگی، روزنامه ای، گرفتن عکسی، سرودن شعری و یا حتی ساختن فیلمی بهره و ایده ای خواهند گرفت. و احتمالا چندی بعد (آن گونه که در اتفاقات مشابه دیده ایم) ماجرا فراموش خواهد شد. بله ما موجودات فراموشکاری هستیم. فقط آن سیزده کودک بختیاری در موقعیتی دهشت بار (روایت روزنامه ی شرق را بخوانید) در آتش سوخته اند
دوم: جمعه شب. برنامه ی سینما چهار. تماشای دیدن فیلم زیبا و صمیمی فیلمساز انگلیسی "کن لوچ" با عنوان "قوش". "کن لوچ" در این فیلم به نقد صریح مقوله ی خشونت و بی پناهی کودکان در برابر آن می پردازد
سوم: شنبه صبح. تیتر روزنامه ی شرق. "کودکان در آتش". 13 دانش آموز بختیاری در آتش سوختند. شرح ماوقع در گزارش شرق اما دردناکتر است
چهارم: در این گزارش می خوانیم: مسئولی می گوید مدرسه ی آتش گرفته در حد استانداردهای قابل قبولی بوده است. و مسئولی دیگر با اطمینان سهل انگاری معلم مدرسه (همو که پزشکان به دلیل سوختگی بالای نود درصد از نجاتش قطع امید کرده اند) را دلیل وقوع فاجعه می داند. خبر تکان دهنده است و چند شبی احتمالا موضوع نقل نشست های خانوادگی و صحبت های محل کار و بحث های داخل تاکسی ها خواهد شد. و دست آخر به گرفتن عبرت و دادن پند و رسیدن به نتایجی چون لزوم آمادگی در برابر حوادث مشابه ختم خواهد شد. در این میان هم چند نفری چون من از این قضیه برای نوشتن متنی در وبلاگی، روزنامه ای، گرفتن عکسی، سرودن شعری و یا حتی ساختن فیلمی بهره و ایده ای خواهند گرفت. و احتمالا چندی بعد (آن گونه که در اتفاقات مشابه دیده ایم) ماجرا فراموش خواهد شد. بله ما موجودات فراموشکاری هستیم. فقط آن سیزده کودک بختیاری در موقعیتی دهشت بار (روایت روزنامه ی شرق را بخوانید) در آتش سوخته اند
نظرات
ارسال یک نظر