بازی نوشتن و چرا گرینگوی پیر
اول : وبلاگ نویسی به چه کاری می آید؟ یک جور ادای روشنفکرانه است؟ یا یک جور وقت تلف کردن برای کاری که اصلا جدی نیست؟ مگر نه که اگر حرف جدی وجود داشته باشد بالاخره مجله ای یا دست بالاتر کتابی هست برای گفتن آن حرفها؟ پس شاید مال آدمهایی است که به هیچ عنوان و هیچ طریقی راهی به این رسانه ها ندارند و وبلاگ نویسی تنها امکان آنان است برای انتشار دیدگاه هایشان (اگر اصلا چنین چیزی واقعا باشد). فکر می کنم هیچ یک از این سوالها تماما نادرست نیستند. هر چند که موارد نقض کننده ی احکام بالا در میان همین وبلاگ های موجود فارسی آن قدر موجودند که بتوان براحتی دلایلی در رد آنها آورد. اما فارغ از تمامی این بحثها، در این حرفی نیست که نوشتن (و به همان میزان خواندن) وبلاگ با شتاب زدگی همراه است. و شاید این اصلا ماهیت اینترنت باشد، به صفحه ای وارد می شویم (صفحه ای در میان میلیونها صفحه) وقتی نیست و حوصله ای، صفحات نادیده بسیارند. باید عجله کرد. صفحه ی بعدی و به همین ترتیب. درنگی در کار نیست (یا حداقل من اینجوری حس می کنم) و همه چیز سرسری خوانده (و دیده) می شود. شاید هم اصلا نباید سخت گرفت این آیینه ی تمام نمای جهان ماست؛ گزینه های انتخاب و رودررو شدن بسیارند و وقت تنگ؛ باید سریع گذر کرد. اما این همه ی داستان نیست، می توان اندکی خوشبینتر بود: کل این فضا به ویژه برای جامعه ی بسته ی سنتی ما حامل معنا و تفسیری است. در جهانی که فرد از نظر درونی به حکم جامعه و سنت خود را سانسور (و حتی سرکوب) می کند (حتی در ساده ترین و روزمره ترین امور زندگی اش)، وبلاگ (و بهتر است بگویم اینترنت) نشانی از آزادی است. جهانی که صداها (صفحه ها) در آن بی شمارند، هیچ صدایی صرفا به این دلیل که در سلسله مراتب پایین تری از قدرت، ارزش، معنا و مفهوم و یا هرچیز دیگر قرار دارد خاموش نمی شود. حداقل می توان حرف زد!
وبلاگ گرینگوی پیر نه وبلاگ آدمی حرفه ای است که نوشته هایش حاصل تحقیق و بررسی جدی و همه جانبه در باب اموری است که می نویسد و نه حتی از این شتاب زدگی این عرصه مبراست (هر چند که می دانم که اینها به معنای تجویز "پرت و پلا" گویی نیست). اما از آن آدمی است که خود را دوستدار هنر و ادبیات و فرهنگ می داند (و شاید هم ادایش را در می آورد) و دلش می خواهد هر از چندی در باب آدمها ، نوشته ها، فیلم ها و کارهای مورد علاقه اش اینجا چیزهای بنویسد. شاید بتواند توجهی را به آنها برانگیزاند. و در همان حال دوست دارد که شخصیت پشت این نوشته ها پنهان نماند چرا که نوشتن را جز به عنوان تلاشی برای بیان (و تفسیر) تجربه های شخصی روزمره نمی داند. و بالاخره فراموش نکنیم که نوشتن (و شوق آن) یک بازی است که در خود اشتیاق به ارتباط با انسانی دیگر را نهفته دارد
دوم : نامی که انتخاب می کنیم (مثلا برای وبلاگی) آیا باید معنای خاصی داشته باشد؟ "منظوری" پشت انتخاب آن باید باشد؟ و یا شاید اصلا می تواند نام محبوبی باشد؛ آدمی، جایی، کتابی و ... . اگر چنین است، چرا گرینگوی پیر؟ شاید نام عجیب و غریبی باشد و به ویژه انتخاب کننده ی آن متهم به غرب زدگی شود که این همه نام زیبا و با مفهوم ایرانی و آن وقت؟ برای رد آن تنها می توانم بگویم که دوست داشتم نام یکی از آثار محبوبم را انتخاب کنم. مدتی است که سخت درگیر دنیای شگفت انگیز "گرینگوی پیر" رمان جاودانه ی کارلوس فوئنتس هستم. و از سوی دیگر بسیار دوست دارم که آن را به عنوان ادای دینی به عبدالله کوثری که این کتاب زیبا (و بسیار کتاب های دیگر) را به فارسی برگردانده بدانم. و در عین حال انکار نمی کنم که اگر چند ماهی زودتر یا دیرتر این وبلاگ را شروع می کردم چه بسا نام دیگری انتخاب می شد. این هم جزئی از این بازی است. سخت نگیرید. اما اگر بحث بر سر تفسیر و مفهوم تراشی است؛ می گویم که این در همان حال می تواند بیانگر یک آرزو (و شاید یک رویا) باشد. "گرینگوی پیر" در کتاب فوئنتس اشاره به زندگی آدمی دارد که در آخرین روزهای زندگی اش برای گریز از روزمره گی پیرامونش به استقبال مرگ در میان جنگجویان مکزیکی می رود. آرزویی که از آن صحبت می کنم نه به استقبال مرگ رفتن (خیالتان راحت دوستدار مرگ نیستم!) که اشاره به خواست گریز از روزمره گی پیرامون دارد.
وبلاگ گرینگوی پیر نه وبلاگ آدمی حرفه ای است که نوشته هایش حاصل تحقیق و بررسی جدی و همه جانبه در باب اموری است که می نویسد و نه حتی از این شتاب زدگی این عرصه مبراست (هر چند که می دانم که اینها به معنای تجویز "پرت و پلا" گویی نیست). اما از آن آدمی است که خود را دوستدار هنر و ادبیات و فرهنگ می داند (و شاید هم ادایش را در می آورد) و دلش می خواهد هر از چندی در باب آدمها ، نوشته ها، فیلم ها و کارهای مورد علاقه اش اینجا چیزهای بنویسد. شاید بتواند توجهی را به آنها برانگیزاند. و در همان حال دوست دارد که شخصیت پشت این نوشته ها پنهان نماند چرا که نوشتن را جز به عنوان تلاشی برای بیان (و تفسیر) تجربه های شخصی روزمره نمی داند. و بالاخره فراموش نکنیم که نوشتن (و شوق آن) یک بازی است که در خود اشتیاق به ارتباط با انسانی دیگر را نهفته دارد
دوم : نامی که انتخاب می کنیم (مثلا برای وبلاگی) آیا باید معنای خاصی داشته باشد؟ "منظوری" پشت انتخاب آن باید باشد؟ و یا شاید اصلا می تواند نام محبوبی باشد؛ آدمی، جایی، کتابی و ... . اگر چنین است، چرا گرینگوی پیر؟ شاید نام عجیب و غریبی باشد و به ویژه انتخاب کننده ی آن متهم به غرب زدگی شود که این همه نام زیبا و با مفهوم ایرانی و آن وقت؟ برای رد آن تنها می توانم بگویم که دوست داشتم نام یکی از آثار محبوبم را انتخاب کنم. مدتی است که سخت درگیر دنیای شگفت انگیز "گرینگوی پیر" رمان جاودانه ی کارلوس فوئنتس هستم. و از سوی دیگر بسیار دوست دارم که آن را به عنوان ادای دینی به عبدالله کوثری که این کتاب زیبا (و بسیار کتاب های دیگر) را به فارسی برگردانده بدانم. و در عین حال انکار نمی کنم که اگر چند ماهی زودتر یا دیرتر این وبلاگ را شروع می کردم چه بسا نام دیگری انتخاب می شد. این هم جزئی از این بازی است. سخت نگیرید. اما اگر بحث بر سر تفسیر و مفهوم تراشی است؛ می گویم که این در همان حال می تواند بیانگر یک آرزو (و شاید یک رویا) باشد. "گرینگوی پیر" در کتاب فوئنتس اشاره به زندگی آدمی دارد که در آخرین روزهای زندگی اش برای گریز از روزمره گی پیرامونش به استقبال مرگ در میان جنگجویان مکزیکی می رود. آرزویی که از آن صحبت می کنم نه به استقبال مرگ رفتن (خیالتان راحت دوستدار مرگ نیستم!) که اشاره به خواست گریز از روزمره گی پیرامون دارد.
سلام.
پاسخحذفوحید عریزم نمیدانی چقدر خوشحالم.خوشحالم چون دوباره با خواندن متنی که نوشتی، صدای جذاب و تحلیل های موشکافانه ات به یادم آمدند. روزهای خوشی بودند. همدان،کانون فیلم دانشگاه بوعلی و آن خانه دانشجویی جمع و جور در کوجه حاجی که با حرارت نوجوانی به سویش، شتابان می آمدم. ابوالحسن، الله یار، محسن، بهزاد ٍمهرداد ، کیا و وحید عزیز. سالهاست که ندیدمت ولی همیشه در قلبم جا داشتی. هر از گاهی سیاوش را میبینم و حسابی یادت می کنیم.نمی دانم هنوز ویدئو کاست سکوت برهها را داری یا نه؟ و چقدر در یادت مانده ام... گرینگوی پیر اسم جالبی است اصولا وحید انسان جالبی است.وحید عزیز امیدوارم همیشه شاد باشی. من به دلایلی با اسم مستعار می نویسم. اگر دوست داشتی به http://manitala.persianblog.com
سری بزن . درباره تارکوفسکی نوشته بودی. اگر مایل باشی میتوانم فیلم استاکر و سولاریس را برایت تهیه کنم. دیگر وقت نازنینت را نمیگیرم. شاد باشی
مانی فرهنگ یا الف-میم
old-gringo is my friend weblog and I did not know he has any response to your comment or no but anyway i do:
پاسخحذف1.Old-gringo write in Persian Language and did not try to showup "downfall of all Western society"! cause me,my friend and most of iranian did not think so.You should separate opinion of people and governors. Unfortunately you look out to our people and society from wrong view which is make by your Media and political section.It 's not Reality.You are welcome here to see real thing in real place.We have lot of problem with our government and their ideology,human rights ,women's rights ,liberty of conscienc , liberty of the press etc.But you have not allowed to say what you want without correct information.
2.In our country no body die for smile but your country kill other country people's for profit or politic! our Government may do as well but it's limited...see what is happen in iraq and afghanistan!
3.About old-gringo content.it's a Personal idea about Art,literature and Culture.old-gringo Writer in first post discuss about why he write and why he named his blog "old-gringo"? He said that he like to write about his favor and prefer Book,Article,Novel,Movie,Cinema,... and share his experience with other.The web is free place for him to freely write what he want and what he think whithout any censour.He named old gringo because he love A Novel by Carlos Fuentes with this name(http://www.amazon.com/exec/obidos/ASIN/0374525226/)
4.Pleas try to read Some iranian Weblog in english:http://hoder.com/weblog
List of Iranian Blogs in english: http://blogsbyiranians.com
Regards,
mkh.
P.S:Sorry for my rough english.